با شکوهِ اعتماد و اعتیاد
و بیمه ی دل و روان من
به چشم های مهربان تو
نیاز من به عطر گفته های تو
حلاوت زبان تو
سخاوتِ دهان تو
و تشنگیی بی نهایتم به تو
که میوه ی کرشمه ای که چشمه ای
و حس خوب شهروند بودنم
به گوشه ای انوشه ی جهان تو
هزار رستم و هزار تا یلِ دگر
به شوخی نبرد من نمی رسد
جاودانگی چه قصه ای ست
نوح کیست
خضر کی ؟
همیشگی به گرد من نمی رسد...
|