کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

               عبدالوکیل امین

    

 
هندوها در قریه ده ملایوسف

 

 

هندوها و سکها درمنطقه تجارتی قریه ده ملایوسف زیست وماواه داشتند.درمرکز قریه مسجدشریف ساخته شده ،فعلن مورداستفاده مردم بادیانت قرار دارد طرف غرب و شمال مسجدشریف منازل برادران اهل هنود،طرف شرق میدان ده وطرف جنوب مسجدشریف منزل ما قرار دارد.
به صورت عموم حویلی های شان دارای دیوارهای زخیم ،برداربلند وتهداب سنگ کاری شده دارای دروازه های قلعه چوبی خیلی قوی،وزمین،مستحکم وسنگین همراه با زنجیر،زلفی ،حلقه ها وکمربندهای فلزی ودرعقب دروازه چوب دستک دربین دیوارگذاشته وهنگام شب چوب ازمغزدیواربرآمده درپشت دروازه به غارطرف دیگرچسپانده میشود تااتکای بدروازه شده باشدومانع هرنوع تجاوزگردد.درچهارطرف احاطه حویلی یاقلعه دوتاسه طبقه منازل باتمام تجهیزات تشناب دست شوی وبرنده پیشروی منازل اکثرن دارای دو زینه بوده اعمارگریده بود.
هرحویلی داخل قریه حاوی یکی دو تا دوکان و برنده های پیش برآمد بالای بسیاری ازدکانها با دروازه های ساخته شده از چوب توت بانصب زنجیر، زولفی وبازوی چوبی خیلی قوی ومزین بوده از داخل حویلی راه داشته ازآنطریق بازوبسته میشدند.
غرب مسجد شریف خانه های جیسنگ،چیت و مینی سنگ در دو یاسه طبقه اعمار گردیده وپیشروی خانه های مسکونی به صورت عموم برنده خیلی مفشن و از آخرین مود ساخته شده بود و راه های منتهی ازطرف غرب قریه بطرف مسجدشریف باعث شده که خانه های این سه نفر را ازهم جدا ساخته وحویلی ها در نوش ویا درچهار راه قریه قرار گیرد.
خانه جیسنگ طرف شمال وشرق آن راه عام جنوب آن خانه بابه مادری ام حاجی رسولداد طرف غرب آن میدانی بنام کوپی ممکن ازخود همی هندوها بوده باشد در دوطبقه دورادور حویلی ساخته شده مساحت آن خودود دو بسوه حاوی دوباب دکان بسته رخ بطرف مسجد وراه عمومی.
خانه چیت درسه طبقه در چهار اطراف قلعه درحدود4بسوه مساحت دارای دوباب دکان یکی باز ودیگری بسته طرف شمال شرق وجنوب راه عام طرف غرب شان میدانی بنام کوپی ممکن ازخود هندوها باشد.
خانه منی سنگ در دو حویلی داخل همدیگر دارای دروازه های خیلی قوی وپر از زنجیر و زلفی و حلقه ها وکمربندهای فلزی خیلی قوی وپر از نقش ونگار حویلی اولی ساحه تجارتی تیل کشی و وسایل مرتبط به آن تا حد گاو خانه وسایر لوازم تیل کشی درسه طبقه،حویلی داخلی مسکونی خودشان که عملن زیست داشتند هم در سه طبقه دارای برنده درچارسمت ودوزینه حدود 5بسوه مساحت داشته فکر نکنم درهیچ فصل سال آفتاب در روی حویلی شان درهیچ فصل سال بتابد زیرا چهار اطرف قلعه سه منزل ودارای خانه های کلان پر از درو دروازه وبرنده اینطور فکر میکردیدکه هیچ دیوار نداشته باشد همه ازچوب ساخته شده باشد، آنطور خانه تاحال ندیده ام دارای دو دکان هردو باز بود تیل ومواد دیگر را شخص منیسنگ میفروخت و هرنوع جنس زا ازمردم می خرید ازصبح وقت تا ناوقت ها دکان باز می بود و مرض زردی را هم در دو وقت روز صبح وعصر میتکاند ،خود شاهد آن بودم که گیاهی بنام کبل را گرفته دربین کدام نوع تیل نباتی شور داده و در زیر زبان چیزی میگفت و در سرو صورت مریض گاه گاهی دست میکشد وتیل که خوب زرد میشد مریض خیلی خوش میشد و پول شکرانه به منی سنگ می پرداخت درحالیکه تیل کنجد یاشرشم را با گیاه شور بدهید خود بخود زرد میشود، چون پسرشان بنام هندرسنگ هم صنفی مکتبم تا صنف6 بود بدین لحاظ اوشان مرا دوست داشتند.اکثریت پسران هندو تا صنف6مکتب خوانده بعدآن مشعول دکانداری وتجارت میشدند،راستی طرف شمال شرق وجنوب راه عام وطرف غرب منزل مرحوم منی سنگ متصل به خانه ملا امام الدین واقع بود.
ناگفته نباید گذاشت که در نواحی قریه سنگ بسر شکستاندن هم یافت نمیشد ولی تهداب دیوارهای حویلی و منازل شان بصورت عموم درحدود75 سانتی متر سنگ کاری و درزهای دیوار ها عمومن چوب تراش شدگی گذاشته شده بودتا از درز وشکستگی بیشتر جلو گیری گردد.
شمال مسجدشریف خانه عشرسنگ وصادوسنگ باهم پیوسطه بود که خانه صادو درنوش قرار داشت طرف غرب آن راه عام طرف جنوب راه عام ومسجد طرف شرق آن خانه عشرسنگ وشمال آن متصل به خانه محمد غوث ومسجدی واقع بود وداری دو دکان یکی بطرف مسجد همیشه باز دارای برنده خیلی زیبابطرف مسجد شریف که ملا امام الدین در آن مصروف دکانداری بود ودکان طرف غرب آن روبروی دکان منیسنگ بسته بود درحدودسه بسوه بنظر میرسید در دو طبقه اعمار شده بود.
خانه عشرسنگ جنوب آن راه عام و مسجدشریف شرق وشمال آن متصل به خانه کاکایم مسجدی خان وغرب آن متصل به خانه صادوسنگ بوده دارای دو دکان یکی باز دیگرش بسته رخ دکان بطرف مسجد مساحت حویلی در حدود دوبسوه ودر دو طبقه دورادور اعمارگردیده بود.
مردم دیگر قریه "مسلمانها" خانه دومنزله نداشته واگر داشته اندبسیار اندک بوده وتهداب خانه شان هیچ سنگی کارنشده است.
جنوب مسجدشریف منزل یا خانه ی مان که در دو خویلی درون و بدرون دارای دروازه های چوبی کلان بود ازهمدیگر جدا بودند،یک دروازه بطرف غرب ویک دروازه دیگر بطرف شمال روبروی مسجد داشت درحویلی اولی جهاز یا فابریکه تیل کشی، خانه به جهاز ران وگاو خانه وجهاز خانه ودیگر ضروریات جهاز خانه ساخته شده واز کار افتیده بود بنظر میرسید.حویلی دومی مسکن خودمان ودرحدود 6بسوه مساحت داشت شرق آن مستری قربان وخداداد جنوب آن خلیفه خرم وعدالروف دهقان هرنامسنگ وغرب آن راه عام بود.


شرق مسجدشریف گذشته ازمیدانی خانه هرنام سنگ در مسیر راه عام نزدیک قبرستان قرار داشت وحدود اربعه ان شمال وغرب آن راه عام شرق آن متصل به خانه ستار بروت وجنوب آن باغ و باغچه خودهرنام که سه طرف آن محدودشده به راه عام وقسمتی از طرف غرب باغ متصل به خانه خان بابا و محمدبحش بوده وخودمحمدبحش پیشه رنگ فروشی باخر خود داشت وهمه روزه بعدازادای نمازصبح خر خودرا سوارشده به دیگردهات غرض سودای رنگ وسایر مواد خورد ریزه را تاهنگام نماز دیگر داشت و بنام صوفی رنگ فروش معروف وآمدگی دراین قریه شاید ازسیادان بوده باشدصوفی خیلی آدم شریف بود و همی باغ یاباغچه هرنام سنگ اضافتر ازیک جریب زمین دارای تاکهای انگوری ودرفصل زمستان جای نگهداری گاوهای جهاز که غرض روغن کشی ازاشان استفاده میگردید بود واین خانه قسمت زیاد آن سه طبقه بود ودارای دو دروازه یکی بطرف غرب ویک دروازه خورد کلکین رقم بطرف شمال یعنی راه عمومی جواردکان"فابریکه" یاجهازتیل کشی داشت.
یک زمین جیسنگ به قسمت جنوب غرب باغ کلان ماواقع بود و دیگرزمینهای جیسنگ درساحه قلعه وزیرخان بوده که بالایک پشته همراه میرزاعبدالطیف خان چندین سال دعوا داشته وبعدن اصلاح نمودند.
زمینهای منی سنگ در جنوب شرق باغ ما موقعیت داشته که دیگر هندوها هم ازشهرچهاریکار درهمسایه گی منی سنگ و هرنام سنگ باغهاداشتند، منیسنگ بطرف نوه خوانی جوارتخته پل هم زمین دارد.
صادو داخل قریه باغ انگوری نزدیک یاجوار شمال سرک عمومی داشت.
پسران چیت سنگ نسبت تعدادنفوس شان بطرف شمال شرق قریه باغ بزرگ داشته ودر وسط آن حویلی جدید درسه طبقه اعمار داشته که درآن برعلاوه از دهقان خودشان نیز زیست داشته وماوای جدیداختیار نمودند و بطرف چهاریکارشمال سرک عمومی نزدیک قریه هم باغهای انگوری داشتند و دارند.تمامی جایدادها وباغهای برادران اهل هنود دارای چهار موره دیوار، در و دروازه و پرچال منی سنگ وهرنام سنگ خانه های خیلی مجلل حداقل دردو تاسه طبقه درباغهای خودهم ساخته بودند ومنی سنگ برعلاوه باغ طرف ما و در نوه خوانی هم خانه یاقلعه دومنزله ساخته بود که درهمه قلعه ها برعلاوه اینکه خودشان زیست میکردندباغبانهاهم آنجابطور همیشه بود وباش داشتند.
پسران چیت ازحویلی داخل قریه به قسم گدام چوب سوخت هندو سوز استفاده صورت میگرفت ودر زمان والی محمدعالم نوابی این قلعه سوخت.


بیجا نخواهدبود که یکی ازقصه های والی نوابی را که بارها شنیده شده وبه حقیقت والی نوابی نزدیک است اینجا بیان نمایم:
روزی چندنفر از مردم شهرخواستندتاوالی صاحب نوابی را از نزدیک دیده واز آن بنحوی استفاده سونمایند صبح وقت روزجمعه بطرف خانه والی رفته تک تک نموده والی که ازقضیه پیش ازپیش خبرشده بود خودش ازخانه بیرون شده بدون اینکه احوال پرسی وخوش آمد نماید یکدفعه دامن خودرا بالاکرده گفتکه دیدید مه دم ندارم وباز روی خودرا دور داده گفت که ببینیدمه نه شاخ دارم ونه ریش پس چی مرا می بینید بروید گم شوید.اغلب باغبانها از داخل قریه یاقرای همجوار قسم دائمی مانند نوکر صادق ، وفادار ازملک ومواشی هندو مانند اینکه مال خود شان باشد حفاظت مینمودند را استخدام نیکردند از دهاقین مشهور وصاحب اعتبارشان میشود از لاله صدوخان ،خوستی و کاکاعبدالروف که پسرخاله پدرم میشد نام برد.محل زیست شان ساحه تجارتی ومرکزی قریه مان بود ومانند برادر بدون اندکترین تفاوت لسانی ومذهبی دریک فضای خیلی صمیمانه ودوستانه زیست داشتند ازصبح تاشام کنارهم جواردکانهای قریه نشسته قصه هائی ازگذشته ورهنمود های آینده را بنحو خودشان پایه گذاری مینمودند وتعدادی ازاوشان طرف باغ وبستان مشغول آبیاری وزراعت میشدند.
خوب بیاد دارم که عروسی دخترمنیسنگ درفصل بهار برگزار شده بود، اطفال وزنها ازساحات دور قریه به خانه های نزدیک به محل عروسی آمده بودند تادرمیدانی روی ده پبشروی مسجد شریف قریه غرض مشاهده مراسم چوب بازی که دران محل صورت میگرفت گرد آمده بودندبه خانه دوستان شان،از هر بام زنها ومردها چوب بازی را که توسط مردها وزنهای اهل هنود بالباس های زرین ومفشن اعم از دختران وپسران جوان شان بطرز خیلی ماهرانه درچندین میدان صورت میگرفت مشاهده مینمودند وروی ده مزین باچراعها وکاغذهای رنگین مزین شده بود.


برگهای سبز درختان توت به زیبائی دستکاری شده کاغذهای رنگبن سرش شده در تار ونصب چراغهای گیس و علدین وسایر چراغها افزوده بود وهیچ وقت ازقلب ما دور نحواهد شد این چوب بازی درعصرهمانروز و وشب زمان ایکه شاه خیل غرض طی مراحل عروسی ازجبل السراج ویا شهرچهاریکار می آمدندصورت میگرفت سروصورت زنهاودختران هندو پر ازطلا وجواهرات بود احد منن ناس چپ طرف برادران وخواهران هندو دیده نتوانسته ویاحللی دراجرای مراسم شاندارشان ایجاد نمایند دیده نمیشد،همه مردم بطرزی درباشکوه در برگزارشدن مراسم اوشان سهم خویش را ادادمیکردند،مقصر باید باشم تا شهادت ندهم که مراسم آنچنان باشکوه از هرنگاه برگزار میگردید که درفلم های هندی نظیرش را کمتر کس مشاهده کرده باشند.شب آنروز بعدازمراسم چوب بازی به خانه هندرسنگ شان که هم صنفی ام بود همراه باصوفی امیرخان رفتیم هردوحویلی از کاغذهای رنگین وچراغهای زینتی مزین شده بود وخانه پر ازعطر وعنبر بوده از دو لحاظ یک بخاطر اینکه درحویلی اولی جهاز تیل کشی از نباتات مثل پنبه دانه ،زغر، شرشم ،کنجد و..بوده وتبیله یا گاوخانه وجود داشت و کسی که ازراه عمومی در روزهای عادی عبور میکرد میگفتندهندو بوی میدهد درحالیکه بوی جهازخانه روغن کشی به مشام می آمد چه رسد اینکه بداخل حویلی ها شوید، دوم بخاطر محفل عروسی درحالیکه قسمت زیاد محفل درفضای آزاد بخاطر اشتراک وازدهام وسیع مردم برگزار میگردید بازهم عطرپاشی صورت گرفته بود واثری از آن بوی تیل وروغن به مشام نمی رسید،حویلی دومی که نسبتن کوچک بوده توسط چند تا چوکی محدود ومیز مزین شده ودرگوشه ای سماوار چای روشن بوده و دمبدم درمنازل بالا دختران چای میبردند، برایمان در روی حویلی روی میزچای وشیرینی مخصوص آوردند وقصه مراسم عروسی را یکی ازعقارب هندرسنگ شان مینمود،من و هندر سنگ که خورد بودیم آنقدر به حرفهای صوفی امیرخان وطرف مقابل که شناختی باوی نداشتم ویکی ازعقارب شان بود نشان نمیدادیم ومصروف نوشیدن چای وقصه طفلانه خویش بودیم.
درمراسم خوشی همه احالی قریه دور ونزدیک را هم مسلمانان وهم هندوها خبر مینمودند درمراسم جنازه یکدیگر ندیدم که اشتراک کرده باشند اما درمراسم فاتحه داری مرد و زن از هردوطرف اشتراک میکردند،تعداد اندک ازمسلمان درمراسم شان اشتراک میداشند البته افراد واشخاص صاحب نفوس و قدرتمند قریه اما بزرگان هندوها درمراسم خوشی اشتراک وکمتر از غذاهای مان در بین مردم استفاده میکردند و هر دو طرف میگفتند روزه داریم ، اما درخفا شکم سیر نان میخوردند نه روزه بود ونه گوشت گاو ونه ازگوسفند هندو و مسلمان در غذا خوردن درک نداشت.


(بدنیست دراینجا که ازفاتحه یادشد ازمرگ نابهنگام گوردت سنگ جوان شجاع ،خوش اندام وبسیار مقبول سال1362برادرکلان هندرسنگ که دربین جنگ مجاهدین ودولت درساحه کلکان جان خودرا ازدست داد وی غرض فروش کشمش به شهرچهاریکارباموترشخصی خود روان بودکه به مقصد نرسید وبا اثابت مرمی درجبینش جانش را از دست داد، کسی نفس سوخته درکابل پیشم آمده گفت که برادرتباه شدم یک مقدارپول خودرا طور حسنه به دکان بچه منیسنگ گذاشته بودم وکدام سند وشاهدی هم ازایشان ندارم هیچکس بین مانبود وی یک هفته پیش کشته شده ومه امروز خبرشدم گفتم منهم خبرندارم خیربریم فاتحه نزد مادرش اگرهندرسنگ برادرش بود خو کارنیک میشودپیش مادرش درکارته پروان دعاکردیم پرسیدم که هندرسنگ کجاست گفت دکان رفته امروز و بچه خورد دروطن نیست خداحافظی کرده راهی شهر به فروشگاه پال شدیم زیرپلازاهوتل نزد هندرسنگ به مجردایکه داخل دکان شدبم قبل براینکه دعانمائیم خیلی گریه کردومارا درآغوش گرفت 10.20دقیقه درد دل کرد و گفت دکان را پاک مردم برده وآدرس هم معلوم نیست اگرکسی خدائی آورد خوب درغیرآن هیچ سرمایه دردست نبست مغازه را ببین خالی است ازکسیکه قرض گرفته درج کتاب است وبه کسیکه داده ثبت نیست یکمقدار پول شماهم درج کتاب میباشددیدم که نفرجان گرفت وافزوداگر بپول نیاز داشتید مندرخدمت قرار دارم)
باکسنگ هندوطبیب یونانی دورتر از قریه درباغ خود زیست داشت و روزانه ازخانه تا شهرچهاریکار به گادی شخصی شان همراه اطفال خود به دکانش که بطرف جنوب پل میرعلم خان قرار داشت میرفت تا ناوقت های شام در دکان یا دواخانه طبی یونانی اش به مردم خدمت میکرد وزبان زد عام مردم بود.باید متذکرشدکه نام ازروسای فامیل برده شده ازنواسه وعروس پسرودخترصرف نظرشده غرض هرچه سهولت کار.


هندو سوز شان بین قریه بایان وده ملایوسف درساحه بیشتر از یک جریب زمین باده مهره دیوار پخسه ای ویک دروازه چوبی خیلی گرانگ وکلان موتر رو وجود دارد ومردم محل بدیده احترام به آن نگاه میکردند وهیچ حرف کم وزیاد در باره هندوسوز نمی گفتند وهر زمان که از آن ساحه عبور میکردند میگفتند آن قلعه کلان هندو سوز است وبس.
درصفحه سفیرصاحب تندر خواندم که درزمان یکی ازوالیها که نامی ازشان نبرده نوشته شده بود که درشهرچهاریکارهفته یکبار برادران اهل هنودوسک را دریک خط مستقیم ایستاده کرده ویک یک سیلی محکم برویشان میزدندوجزیه هم ازایشان میگرفتند.هرقدر که دراین راستا پرس وپال نمودم چنین چیزی درهومه ولایت پروان که اهل هنود درهرکجای آن مرزبوم زیست داشتند سراغ نکردم وهمه این نوشته را بشدت رد کرده گفتند هرکس که نوشته اشتباه شنیده است. بااحترام



سال ۱۳۶۶ همراه با دوست و رفیق شخصی ام پراپتار سنگهـ جبل‌السراجی
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل          ۳۷۳           سال  شانـــــــــــــــــــزدهم        قوس/ جدی ۱۳۹۹      هجری  خورشیدی                شانزدهم دسمبر  ۲۰۲۰