چندسال پیش، روز بیست و
شش دلو، اگر چه محافل بسیاری به مناسبت تجلیل از بیست و یکمین سالروز خروج
قشون سرخ از افغانستان در نقاط مختلف شهر کابل برگزار میشود، اما من
ترجیح میدهم در محفل تقدیر از کارنامههای ادبی و هنری استاد رهنورد
زریاب شرکت کنم.
این محفل به ابتکار اتحادیهی ملی ژورنالیستان و «بنیاد آموزشی نارون» به
ریاست سیدحامد نوری در محل هوتل کابلشاهان برگزار گردیده و شمار زیادی
شخصیتهای علمی، فرهنگی، فعالان رسانهای، جوانان و محصلان در آن
شرکت کردهاند. احمدضیا مسعود، معاون پیشین ریاستجمهوری و برخی از
مقامات وزارت اطلاعات و فرهنگ و اساتید دانشگاه کابل نیز در این مراسم حضور
یافتهاند.
محفل با تلاوت آیات کلامالله مجید آغاز میشود و اولین سخنران، احمدضیا
مسعود است. وی با اشاره به شخصیتِ فرزانه و ادیبِ رهنورد زریاب، از
ایستادگی او در راه اهداف فرهنگی و پاسداری از اصالت زبان دری در افغانستان
ستایش میکند و اقدام نیک فرهنگیان برای گرامیداشت زریاب در زمان حیاتش
را شایسته و ضروری میشمارد. اما بقیه سخنان آقای مسعود، به بیان
تعاریف فرهنگ و زبان ملی، حمله به حکومت و انتقاد از کارکردها و اجرائات آن
که در تضاد با واقعیتهای فرهنگی و ملی کشور قرار دارد اختصاص می یابد.
لحن مسعود در انتقاد از حکومت تیزتر میشود و فضای فرهنگی محفل، حال و
هوای سیاسی میگیرد، چنان که تلویزیون ملی تاب نیاورده، مایکِ خود را
میگیرد و میرود و چند تن مقامات حکومتی، سر به زیر افگنده، به سختی
این سخنان و این حال و هوا را تاب میآورند.
نوبت سخن به حسین فخری، نویسنده و خاطرهنگار برجستهی کشور میرسد که یک
نگاه تحلیلی بر کارکردهای ادبی و هنری استاد رهنورد زریاب میاندازد و با
دستهبندی آثار وی از لحاظ فرم و ساختار و ویژگیهای معنوی و بررسی
محتوایی این آثار، زریاب را برجستهترین نویسندهی کنونی کشور معرفی
میکند که نثری پخته و سلیس اما فاخر و محکم دارد. به همان میزان که سخنان
احمدضیا مسعود رنگ سیاسی به محفل داده بود، گفتار فخری رنگوبوی
فرهنگی، هنری و معنوی به محفل میدهد و الحق یک بررسی جامع و
کارشناسانه از آثار ادبی و هنری زریاب ارائه میکند.
یکی دو نفر شعر میخوانند. یک لوح زیبا به نشانهی تقدیر از زریاب،
توسط صدیقالله توحیدی، مسئول دیدهبان رسانهها و سیدحامد نوری به
نمایندگی از اتحادیه ملی رونامهنگاران به استاد زریاب اهدا میگردد و
صدای کف زدن و تشویق، محفل را به شور میآورد.
مجیب مهرداد، جوانی نورسته اما نابغه است، او رمان «گلنار و آیینه» استاد
رهنورد زریاب را بررسی و نقد میکند و ضمن بیان خلاصهای از محتوای این
رمان و مقایسه آن با بوف کور صادق هدایت، این رمان را شاهکارهنریِ میداند
که به زندگی با نگاه مثبت نگریسته درحالی که بوف کور، زندگی را سیاه و
نفرتبار و محتوم به مرگ تلقی میکرد.
از من هم برای سخنرانی دعوت میشود اما نمیدانم در این محفل ادبی و هنری
چه گپی برای گفتن میتوانم داشته باشم؟ سخن را با سپاسگذاری از
ابتکارکنندگان این محفل آغاز میکنم و میگویم که تجلیل از آدمی و
انسان اگر چه ریشه در تاریخ دارد، اما بهترین گرامیداشت از وی را خداوند
کرده است آنجا که گفته، بنی آدم را گرامی داشتیم و او را بر دشت و دریا
مسلط ساخته و بر بسیاری از آفریدههای خود برتری بخشیدیم.
میگویم این انسان چیست که خداوند او را گرامی میدارد و پس از خلق او
خودش برای آفرینش این شاهکار خلقت، تبریک میگوید؟ انسان موجود شگفت
و رازناکی که در درازای تاریخ، عقل بشری از شناخت ابعاد وجودی او
درمانده و هر کس از ظن خود یار او شده بدون آن که حقیقت ذاتی و گوهری انسان
را دریافته باشد.
آن گاه به برخی از مکاتب فلسفی و انسانشناسی اشاره میکنم که هر یک
تعریفی از حقیقت وجودی انسان ارائه کرده اما هیچ گاه یک اجماع و اتفاق نظر،
روی یک تعریف واحد از انسان صورت نگرفته است؛ یکی انسان را حیوان ناطق، یکی
شعور تکاملی ناشی از صیرورت حیات و ماده، یکی موجود ناشناخته، یکی
موجود به کار برنده نماد و دیگری موجود ابزارساز دانسته است. آندره ژید
میگوید: انسان کسی است که احساس میکند، آلبرکامو میگوید، انسان کسی
است که طغیان میکند، اما شاید عالیترین توصیف را دکارت کرده باشد که
میگوید، انسان همان کسی است که میاندیشد، چون میاندیشد، پس هست. درست
آنچه که مولانا میگوید:
ای برادر تو همه اندیشهای
مابقی خود استخوان و ریشهای
و بعد میگویم: همین عنصر اندیشگی انسان است که شایسته تجلیل و کرامت است،
هر اندازه که اندیشه انسانی شکوفاتر و به کمال و پختگی نزدیکتر، ارزش
و اعتبار انسانیاش نیز افزونتر و بزرگیاش برجستهتر میشود. انسانها
فراوان اند، شهر را آدم پر کرده است اما آن عارف رند نکتهدان بود که هر چه
میجست در میان این همه عالم و آدم، انسانی نمییافت.
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آن که یافت نمیشود آنم آرزوست
آن که یافت مینشود، همان انسان صاحب اندیشه والا و شعور فاخر است که اگر
یافتیم، تعظیمش واجب است. فرشتگان و ملایک نیز به امر خداوند بر همین بُعد
روحانی و اندیشگی انسان سر تعظیم فرود آوردند. و آنگاه میافزایم: به همان
میزان که شناخت انسان و شناخت بُعد اندیشگی انسان پیچیده و دشوار است،
جلوههای تراویده از آیینهی روح و احساس و تفکر او نیز مشکل است، چنان
که مقولهی فرهنگ به عنوان عالیترین فراوردهی ذهن و روح انسان، مفهوم
پیچیده و رازناک و عمیق دارد و به گفته دانشمندی، واژهی فرهنگ مانند
واژهی تعریفناپذیر عرفان که هر اندازه بخواهی به تعریف آن نزدیک شوی از
آن دور میشوی، به قالب تعریف درنمیآید.
و بعد میگویم تجلیل از استاد زریاب به خاطر برجستگی اندیشه و تفکر والا و
هنر سترگ وی است که آثار و تالیفات ایشان و آنچه که در این محفل گفته شد،
یک بُعد شخصیت و یک بخش ابعاد وجودی ایشان را تشکیل میدهد. استاد زریاب
یکی از یگانههای دوران ماست که قدرش ناشناخته مانده است، چرا که ارزش
سرمایههای فکری و معنوی را جامعهای میداند که از فرهنگ والا و
آگاهیهای بیشتری برخوردار باشد. خیلی شخصیتهای فرهنگی ما در این
جامعه احساس تنهایی و غربت میکنند، کسی قدر کار و عرقریزی روح و
ارزشهای هنریشان را نمیشناسد، یا کمتر میشناسد، مانند استاد زریاب
که آدم میبیند در این قحطسالی فرهنگ و اندیشه و در این عوامزدگی
تهوعآور و نظام ارزشهای بازاری و مبتذل تا چه اندازه احساس تنهایی و
درد میکند.
و بعد برخی از ویژگیهای شخصیت زریاب را میشمارم و او را آدمی قاطع،
استوار، پایبند اصول، صریحاللهجه و با اعتماد به نفس بالا که نشانههای
پر بودن آدمی از درون است، میدانم و اظهار آرزومندی میکنم که این
محفل گام آغازین در راستای تجلیل از شخصیتهای علمی و فرهنگی افغانستان
در زمان حیاتشان باشد.
محفل با سخنان جذاب و آموختی شفیقه حبیبی از نخستین گویندگان زن و فعال
حقوق زنان و توزیع جوایز برای دانشآموختهگان رشتهی روزنامهنگاری و
گویندگی خاتمه مییابد.
( از کتاب «برگی از خاطرات» که اخیرا چاپ کرده ام) |