سال دوهزار میلادی بود؛
نخستین دستنویس گزینۀ طنزهایم(درد دل قلم) را برای استاد عزیزم زریاب ـ در
آن زمان مقیم فرانسه بودند ـ فرستادم. با آنکه شماری از طنزهای این گزینه
در رسانههای برون مرزی نشرشدهبودند، اما جسارت نداشتم تا آن گزینه را به
چاپخانه بفرستم.
میخواستم باورمند شوم که آن پریشان نویسی هایم از دید نویسندۀ توانا و
ژرفنگر و ادبیات شناس فرزانه چون استاد زریاب، مشمول«ادبیات طنز»میشوند
یانه؟
بعد از گذشت یکماه، گزینه را با نامهیی از استاد گرفتم. وقتی نامه را
گشودم، سرشار از شادمانی و تشویق و مهربانی و تبریکی بود و پُراز رهنمود و
رهنمایی. و در پایان آن نامه نوشته بودند:«نویسنده در کارش باید
سختگیرباشد.»
با گذشت دو دهه از آن پند حکیمانه، گاه گاهی سختگیری در نویسندهگی را از
یاد میبرم، اما آن اندرزادبی استادم را هرگز فراموش نخواهمکرد.
***
روزگاری، در مجلسی با شماری از فرهنگیان و نویسندهگان دور یک میز نشسته
بودیم و به سخنان ناب و شوخیهای ادبی استاد گوش میدادیم. در جریان بگو
مگوهای خودمانی، استاد زریاب با لحن ملایم به یکی از شخصیتهای که مقابل
شان نشسته بود، گفتند:« متوجه شدهای که هم خودت و هم رسانهها و دوستان،
تخلصات را نادرست تلفظ می کنند؟»
و بعد بیدرنگ تلفظ درست واژه را با تأکید بیانکردند.
آن دوست صاحب نام، سرخ و سفید شد و با خندۀ تلخی از اشارۀ اصلاحی استاد
سپاسگزاری کرد.
شادروان استاد رهنورد زریاب در هر زمان و مکانی چنان از زبان و ادبیات
عاشقانه پاسداری میکرد که حتا در برابر تلفظ نادرست یک واژه واکنش نشان
میداد.
روح این بزرگمرد ادبیات و اندیشه شاد باشد! |