دلتنگم و دو چشم تو پیدا نمیشود
مادر! در این غبار دری وا نمیشود
لبخند من که تلخ ترین معنی غم است
در روبروی آیینه زیبا نمیشود
مادر! رسوب-کرده ی درد نگفته ام
در من گذشتهيى ست که فردا نمیشود
مادر! کجاست آینه ، آن نصف دیگرم
با غصه جنگ ، یکه و تنها نمیشود
تاریخ سرنوشت من از ابتدای عشق
خط شکستهيىست که خوانا نمیشود
مادر! به زیر سقف شبم ، هرچه می کنم
این درد صبح مرده ، دلاسا نمیشود
مادر! مرا شهامت جاری شدن بده
هر رود خانه راهی دریا نمیشود
ص. عنبرين |