کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

رتبیل شامل آهنگ

    

 
فصل ناتمام شاه شجاع و آینده‌ی افغانستان

 

 

 

زمانی که شاه شجاع در سال ۱۸۳۹ با لشکر انگلیس وارد کابل شد و بر تخت سلطنت نشانده شد، باب جدید در فرهنگ سیاسی کشور باز گردید. شهزاده های درانی در یافتند که ساده ترین راه برای بدست آوردن قدرت، همکاری با انگلیس ها است. از آن پس تمام امرای افغانستان توسط وایسرای امپراطوری بریتانیا در دهلی تعیین می گردید، تا این که شاه امان الله استقلال افغانستان را بدست آورد. این استقلال ۱۰ سال دوام کرد. امان الله خان در این ده سال خیال های زیادی در سر داشت. او می خواست امیرالمومنین جهان اسلام باشد، خواهان رهایی هند از دست انگلیس ها و آزادی آسیای میانه از چنگ روسیه ی تزاری بود. شاه جوان در ضمن شیفته ی سیاست های اتاترک رهبر ترکیه بود و قصد داشت تا ناسیونالیزم پشتونی را بالای تمام کشور تحمیل کند. او خواهان پیشرفت افغانستان در کوتاه ترین مدت بود. با ملا ها و خوانین درانی رابطه ی خوب نداشت و خود را شکست ناپذیر فکر می کرد.


این همه اشتباه در ۱۰ سال زمینه را برای انگلیس ها و روس ها فراهم کرد تا با استفاده از امیر حبیب الله کلکانی، امان الله خان را گوشه نشین ایتالیا کنند. زمانی که وظیفه ی امیرحبیب الله کلکانی که طالب و داعش زمان خود بود، به پایان رسید، به دارش زدند. نادر خان توسط انگلیس به حیث شاه افغانستان مقرر شد. نادر شاه که بقای خود را در اطاعت از انگلیس ها می دید، به امر وایسرای هند در صدد سرکوب تمام شخصیت های آزادیخواه و وطنپرست بر آمد. از سوی دیگر نادر خان که برای حفظ قدرتش به کمک نیروی های داخلی نیازمند بود، سیاست قومگرایی، تبعیض و فاشیزم را بخشی از برنامه های رسمی حکومت افغانستان ساخت. این سیاست های قومگرایانه تا به امروز جزء برنامه های حکومت های کابل بوده و است. فارسی سیتزی جزء همین برنامه های فاشیستی دولت های افغانستان از زمان امان الله خان تا امروز است. به همین دلیل نام این زبان را از فارسی دری به دری تغییر دادند و برای افغانستان تاریخی ساختند که سر تا سر دروغ است. یکی از اهداف جعل تاریخ و فارسی ستیزی در افغانستان این است که برای اقوام پشتون نسبت بر دیگر اقوام برتریت داده شود. هدف این است که پشتون باید بادار و دیگر اقوام باید نوکر باشند. حکومت های فاشیستی افغانستان کوشش می کنند تا به این شکل حد اقل در بین اقوام پشتون کسب مشروعیت کنند و باشندگان برابر و برادر کشور را دشمن یکدیگر بسازند. به این اساس فورمول که حکومت های فاشیستی در افغانستان تا به امروز به کار گرفته اند، چنین است: کسب و حفظ قدرت توسط نیروهای خارجی و استفاده از گروهای قوم گرای پشتون در مقابل دیگر اقوام در داخل.


در این میان فرهنگ اطاعت از انگلیس زمانی تغییر کرد که انگلستان بعد از جنگ جهانی دوم نفوذ خود را در جهان از دست داد و امریکا و اتحاد جماهیر شوروی بازیگران عمده ی سیاست های جهانی شدند. به همین دلیل بود که رهبران حزب دمکراتیک خلق افغانستان بر اساس فرهنگ سیاسی که شاه شجاع بنیان گذاشته بود، برای کسب قدرت اطاعت عام و تام از مسکو را پذیرفتند. آنچه که شاه شجاع آغاز کرده بود توسط رهبران حزب دمکراتیک خلق افغانستان ادامه و توسعه داده شد. به این شکل فرهنگ اطاعت از یک نیروی خارجی وارد مرحله ی جدید گردید. شهزاده های درانی با وجود وابستگی که از انگلیس ها داشتند، همیشه تلاش می کردند تا ظاهراً به حیث نوکر انگلیس معرفی نشوند. کوشش آنها در این بود تا خود را همیشه مستقل نشان بدهند. اطاعت از اوامر یک قدرت خارجی در تمام کشور ننگ شمرده می شد.


این اصل توسط رهبران حزب دمکراتیک خلق افغانستان تغییر داده شد. آنها دوستی با همسایه بزرگ شمالی را خلل ناپذیر و جزء ناموس و شرف مردم افغانستان اعلام کردند. نور محمد تره کی، حفیظ الله امین، ببرک کارمل و داکتر نجیب هیچ کاری را بدون مشوره ی مشاورین روسی انجام نمی داند. آنها مانند نادر خان در صدد از بین بردن شخصیت های آزادیخواه و وطنپرست بر آمدند. زندان ها را پر از زندانی ساختندند و گورهای دسته جمعی را پر از انسان های بیگناه.
یگانه هدف رهبران حزب دمکراتیک خلق افغانستان در قدم اول کسب رضایت مسکو و بعد حفظ قدرت بود و بس. رهبران حزب دمکراتیک خلق افغانستان بقای خود را در حضور "قطعات محدود قشون سرخ" در افغانستان می دیدند. این که این "قطعات محدود" در حق مردم افغانستان چه جنایات مرتکب شده اند، می توان در کتاب نویسنده ی روسی سوتلانا الکسیویچ تحت عنوان "تابوت های رویین" (ترجمهٔ حضرت وهریز که توسط انتشارات زریاب در سال ۱۳۹۵ در کابل نیز منتشر شده‌است) خواند.


با توسعه فرهنگ شاه شجاعیزم توسط رهبران حزب دمکراتیک خلق افغانستان، اطاعت آشکار از قدرت های خارجی به پدیده ی مبدل گردید که مورد قبول گروه های مختلف در جامعه قرار گرفت. رهبران تنظیم های جهادی که توسط پاکستان و ایران حمایت و پشتیبانی می­شدند، با کمال افتخار از همکاری با کشور های خارجی یاد می کردند. آنها بقای خود را در اطاعت از ایران و پاکستان می دیدند. رهبران حزب دمکراتیک خلق افغانستان و تنظیم های جهادی با پیروی از فرهنگ شاه شجاعیزم مسوول قتل میلیون ها انسان می باشند. فرهنگ شاه شجاعیزم باعث آواره شدن حدود شش میلیون افغان گردید و تمام پایه های اقتصادی و اجتماعی کشور را از بین برد. چون تنظیم های جهادی بی­حد بد نام شده بودند، پاکستان تصمیم گرفت تا گروهی گوش به فرمان جدید ایجاد کند. به اساس همین فرهنگ توسعه یافته ی شاه شجاعیزم بود که پاکستان گروه طالبان را وارد صحنه کرد. این گروه تا به امروز می کشند و می درند و ویران می کنند، صرف برای رضای خاطر اسلام آباد و کسب قدرت برای خود.
از سوی دیگر به اساس همین فرهنگ توسعه یافته ی شاه شجاعیزم بود که حامد کرزی توسط نیرو های ویژه امریکایی به حیث رییس دولت افغانستان به ارگ کابل آورده شد. به اساس همین فرهنگ داکتر اشرف غنی به قدرت رسانده شد و تا به حال به کمک امریکایی ها حکومت می کند.


در دوره ی کرزی-غنی با یک پدیده ی جدید رو به رو می شویم. وایسرای که توسط امریکایی ها تعیین گردیده است، خود افغان الاصل است: زلمی خلیل زاد با افتخار از جنایات امریکایی ها در افغانستان دفاع می کند. و یک بار دیگر می بینیم که برای کرزی، غنی و یا از جناح دیگر برای داکتر عبدالله، امرالله صالح، عطا محمد نور و غیره هیچ فرقی نمی کند که کشور های خارجی در افغانستان چه انجام می دهند، هدف آنها صرف کسب قدرت و ثروت است.
نمایش دوحه نشان دهنده ی بسیار خوب رشد فرهنگ شاه شجاعیزم در افغانستان است. نماینده های گروه طالبان برای حفظ علایق پاکستان به امر اسلام آباد مذاکره کردند و زلمی خلیلزاد برای حفظ علایق امریکا. به این شکل چند تن از افغان ها را گرد هم جمع کردند تا با تظاهر به مذاکره، علایق امریکا و پاکستان را در افغانستان حفظ کنند. در پایان این مذاکرات طالبان اعلان کردند که بعد از این، از جنگ با نیروهای امریکایی دست می کشند ولی برعکس به قتل مردم افغانستان و ویرانی کشور ادامه می دهند. اینجا می توان اوج فرهنگ شاه شجاعیزم را مشاهده کرد.


و حالا هم گروهی که ظاهراً تحت رهبری عبدالله عبدالله به دوحه آمده است، برای حفظ علایق مردم افغانستان آورده نشده است. عبدالله و غنی بقای خود را در اطاعت از اوامر واشنگتن می بینند. از این رو هر چه که نتیجه ی نمایش دوحه باشد، در نهایت به نفع مردم افغانستان نخواهد بود. آنانی که در این نشست به نفع مردم افغانستان کار می کنند، تصمیم گیرندگان اصلی نیستند. هر چه واشنگتن و اسلام آباد دستور می دهد، غنی-عبدالله-طالبان همان می کنند. اطاعت از اوامر قدرت های بیگانه بعد از کودتای هفت ثور به فرهنگ عام مبدل شده است. امروزه داشتن ارتباط با یک کشور خارجی جای افتخار تلقی می گردد. یکی از نمونه های عام شدن فرهنگ نوکرمنشی این است که در برخی از ولایات جنوبی و شرقی افغانستان مردم با کلدار پاکستانی خرید و فروش می کنند. نمونه ی دیگر آن طرز جدید برگزاری مراسم عاشورا در کشور است که به خوبی نشان دهنده ی نفوذ جمهوری اسلامی ایران است. و یا سوزاندن کتاب های فرانسوی در کابل تو سط شاگردان لیسه ی عالی استقلال.


نتیجه ی حدود دوقرن شاه شجاعیزم کشوری است فقیر، محتاج، وابسته، عقب مانده و تا مغز استخوان قوم گرا. آنچه را که شاه شجاع آغاز کرد و حزب دمکراتیک خلق افغانستان توسعه بخشید، غلامان سیاسی امروز افغانستان ادامه می دهند. از این رو تا زمانی که فر هنگ شاه شجاعیزم و قومگرایی در افغانستان به پایان نرسد، مردم افغانستان روی آرامش را نخواهند دید.

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل           ۳۷۲    سال  شانـــــــــــــــــــزدهم       عقرب/ قوس ۱۳۹۹      هجری  خورشیدی                     شانزدهم نومبر  ۲۰۲۰