در مورد بنیانگذاری افغانستان از بدو تدریس مضمون تاریخ در مکاتب کشور،
یعنی از سالهای 1907 – 1908 میلادی بدینسو، برای متعلمین معلوماتی ارایه
گردیده است و میگردد که تعدادی از مؤرخین نیز آنها را در آثار خود منحیث
واقعیتهای تاریخیای غیر قابل انکار درج نمودهاند. درین میان میتوان از
مؤرخ شهیر کشور مرحوم میرغلاممحمد غبار نام برد که در کتابش تحت عنوان
"احمدشاه بابای افغان" که در سال 1937 میلادی به فرمایش سردار محمدداوود
خان نوشت و همچنان در اثر شناخته شدهای دیگرش، "افغانستان در مسیر تاریخ"،
روایت مندرج کتب تاریخ مکاتب را با تفصیل بیشتر تشریح و قبول نموده است.
نا گفته نماند که تعدادی از کتب تاریخ مکاتب افغانستان در زمان سلطنت محمد
ظاهر شاه نیز از خامهای مرحوم غبار بود.
از آنجایایکه در موضوع بالا آمده کتاب معتبری تحت عنوان "تاریخ
احمدشاهی" که به قلم منشی
محمودالحسینی جامی، منشی و واقعهنگار رسمی احمدشاه درانی، در تحت نظر
مستقیم پادشاه مذکور، به قید تحریر درآمده است در دست است، نگارندهای این
سطور بر آن شد تا تفصیل بنیانگذاری دولت احمدشاهی را طوریکه منشی جامی
در اثر خود آورده است با آنچه در مکاتب افغانستان تدریس میشود و با
نوشتههای آقای غبار مقایسه نماید تا دیده شود که آنچه ما به فرزندان خود
میآموزیم تا چه حدی با حقیقت همنوا میباشد. بایست علاوه نمایم که در دو
مورد چون اثر منشی جامی وضاحت کامل نداشت به دو اثر معتبر دیگر یعنی کتاب
"جهانگشای نادری" نوشتهای میرزا محمدمهدی استرآبادی و کتاب "احمدشاه
درانی، پدر افغانستان نوین" نوشتهای گندا سینگهـ نیز مراجعه شده است.
مشخصات آثاریکه درین نوشته از آنها استفاده شده است و تعدادی در "سایت
مرکز معلومات افغانستان"
(www.acku.edu.af)
قابل دسترسی میباشند قرار ذیل اند : "تاریخ احمد شاهی"
– منشی محمود الحسینی جامی (شمارۀ دسترسی 19245)، "احمدشاه بابا افغان" –
میر غلاممحمد غبار – ترجمهای پشتو (شمارۀ دسترسی 8242) ، "واقعات نادری"
(جهانگشای نادری) – محمدمهدی استرآبادی (شمارۀ دسترسی 2368)
و همچنان کتابهای افغانستان در مسیر تاریخ – میر غلاممحمد غبار، چاپ
ششم، 1393 هـ ش، انتشارات میوند، "احمدشاه درانی، پدر افغانستان نوین" –
گندا سینگهـ – چاپخانهای آسیا - نیو یورک – 1959 (متن انگلیسی) و
کتابهای تاریخ صنوف نهم و دوازدهم – 1390 هـ ش - وزارت معارف افغانستان.
1 - ظهور احمد خان ابدالی در تاریخ :
راجع به وقایعیکه فردای قتل نادرشاه افشار (که آقای غبار لقب افشار او را
حذف و او را خراسانی میخواند) در کتاب درسی صنف نهم چیزی نیامده است ولی
در کتاب صنف دوازدهم آمده است که: "ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻧﺎﺩﺭﺍﻓﺸﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﺭﺩﻭﻱ
ﺑﺰﺭگ ﺍﻭ ﺑﻲ ﻧﻈﻤﻲ ﺭﻭﻧﻤﺎ ﮔﺮﺩﻳﺪ. ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺑﺨﺶ ﺍﺭﺩﻭﻱ ﻧﺎﺩﺭ ﺍﻓﺸﺎﺭﺭﺍ
ﻗﺸﻮﻥ ﺍﻓﻐﺎﻧﻲ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻣﻴﺪﺍﺩ، ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ به چهار ﻫﺰﺍﺭ ﻏﻠﺠﺎﻳﻲ ﻭ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ
ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺪﻭﺯﺍﺋﻰ ﻭ ﺍﺯﺑﻚ ﻣﻴﺮﺳﻴﺪ ﻭ ﻧﻈﺮ ﺑﻪ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻗﻮﻣﺎﻧﺪﺍﻥﻋﻤﻮﻣﻲ ﻧﻮﺭ محمد خان
غلجایی و احمد خان لبدالی قطعات افغانی به قندهار سوق داده شدند" (ص
7).
در کتابش تحت عنوان احمدشاه بابا...، آقای غبار مینویسد که قشون افغان
به سرکردگی نورمحمد خان غلزایی بعد از آنکه امنیت بازماندگان شاه مقتول
را تأمین نمودند و به پاس آن حرم نادرشاه، الماس کوه نور را به احمد خان
(؟) تحفه داد، از راه هرات به قندهار آمدند. (احمدشاه بابا صفحات 45 و
46) در حالیکه در اثر دیگرش "افغانستان در مسیر ... تنها از حرکت قوای
افغانی بسوی قندهار مینویسد ولی از امنیت بازماندگان نادرشاه و الماس کوه
نور چیزی نمیگوید (ص 354).
در مورد همین وقایع منشی جامی بطور خلاصه چنین میآورد:
نادرشاه افشار در اثر توطئهای 14 تن از سرلشکرانش به تاریخ 18 جون 1747
میلادی در محلی به نام فتحآباد در حوالی خبوشان واقع در خراسان ایران در
جریان شب کشته شد. فردای آن پس از اینکه خبر کشته شدن شاه به گوش سپاه رسید
مردم در پی تاراج مال یکدیگر افتادند. درین میان "قوای قزلباش" تمام قوای
توپخانه را که مرکب از شصت عراده توپ بزرگ و کوچک و هفت صد عدد توپ زنبورک
بود بر قشون "ایل جلیلۀ درانی" که سرکردگی آنرا نورمحمد خان غلزایی به
عهده داشت بستند تا قوای مذکور را درهم شکنند (اما چنانچه بعداً میآید
نورمحمد خان در آن هنگام دشخصاً در فتحآباد نبود). در حالیکه درانیها
ترتیبات مدافعه را اتخاذ میکردند احمد خان که منشی جامی بدون ذکر نامش او
را "آن حضرت" خطاب میکند "ظاهر" گردید. همه به دور او جمع شدند و بالای
قوای قزلباش حمله نموده و با یک یورش آن قوا را درهم شکستند. به گفتهای
منشی جامی اگر چه قوای درانی خواهش آنرا داشت تا قوای قزلباش را از میان
بردارند و حرم شاه مقتول را به جای محفوظی منتقل سازند ولی "آن حضرت"
غازیان را از قتل عام بازداشت و با اسرا و توپ خانه و زنبوکها بسوی قندهار
حرکت نمود(تاریخ احمدشاهی – صفحات 54 و 55)..
از گفتار منشی جامی چنان مینماید که فردای قتل نادرشاه، احمد خان ابدالی
زمام امور قوای افغان را بدست گرفته قوای مذکور را از میدان معرکه خارج و
بدون ضیاع وقت متوجه قندهار گردید. قابل توجه است که منشی نه تنها از
سپاسگذاری حرم نادرشاه و اعطای الماس کوه نور چیزی نمیگوید بلکه به وضاحت
میگوید که چون "قوای قزلباش" خیال قتل عام افغانها را داشت احمد خان مانع
کمک به خاندان نادری گردید و با عجله، با غنایم، به صوب قندهار حرکت نمود
از جانب دیگر، بر خلاف ادعای آقای غبار که مدعی است که قوای درانی از طریق
هرات مستقیماٌ وارد قندهار گردید، منشی جامی مینویسد که قشون
درانی از طریق سلطان میدان، ترشیز، تربت حیدریه، جنابدتون و فراه وارد
قصبهای گرشک گردید.
میرزا محمدمهدی استرآبادی مؤلف کتاب "جهان گشای نادری - واقعات نادری" در
مورد رفتار قشون درانی پس از قتل نادرشاه چنین میآورد: "صبحگاهان که این
خبر انتشار یافت (خبر کشته شدن شاه) اردوی همایون بهم برآمد و طائفان افغان
و اوزبک به اتفاق احمد خان ابدالی که هواخواه دولت نادری بودند پاس حقوق آن
اوجاق را (مقصد حق نمک میباشد) مرعی داشته به افشاریه و لشکریان آغاز ستیغ
کردند. افشاریه نیز قوای خود را .؟.. ساخته به مجادله پرداختند. افاغنه
ایشان را از پیش برداشته پس نشانیدند و اردو را غارت کرده از آن جا روانه
قندهار شدند" (فصل "در بیان خاتمه کار خاقان...").
تاریخ رسیدن قوای درانی به گرشک بهصورت دقیق معلوم نیست ولی گندا سینگهـ
به استناد از کتاب "تذکرهء انند رام" تألیف انند رام مخلص که معاصر
احمدشاه بود از مکتوبی یاد میکند که احمدشاه آنرا به تاریخ 15 جولای 1747
میلادی (یعنی 27 روز پس از قتل نادرشاه افشار)عنوانی محمدحسین خان افریدی
فرستاده است و طی آن از تختنشینی خود به او خبر داده و مقام ملک مذکور را
منحیث ملک و ریشسفید قوم افریدی تأیید مینماید (احمدشاه درانی پدر
افغانستان.. (صفحات 31 و 54).
ضمن بیان حوادث مربوط به راه پیمایی قشون درانی بین فتحآباد و گرشک منشی
جامی میگوید که پس از مواصلت به منزلگاه سلطانمیدان، که اولین محل اطراق
قشون بود، اسرا و زنبورکها به امر "آن حضرت و به پاس حقوق دوستی" رها و
بازگشتانده شدند (تاریخ احمدشاهی ص 56). معلوم میشود که احمد خان شصت
عراده توپی را که نیز با خود آورده بود حفظ نموده قوای نظامی خود را با یک
قطعهای مکمل قوای توپچی مجهز ساخت. همچنان از نوشتهای منشی جامی و از
نوشتهای میرزا محمدمهدی استرآبادی پر واضح است که احمد خان ابدالی
فرمانده این قوا بود نه نورمحمد خان علیزایی.
2 - تخت نشینی احمد شاه درانی :
راجع به انتخاب احمد خان ابدالی منحیث پادشاه و مراسم تختنشینیای او در
کتاب تاریخی صنف نهم آمده است که
: "ﺍﺣﻤﺪﺧﺎﻥ..... ﺑﻪ ﻋﻤﺮ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻟﮕﻲ ﻃﻲ ﺟﺮﮔﻪ ﻣﺰﺍﺭ ﺷﻴﺮ ﺳﺮﺥﺑﻪ ﺳﻠﻄﻨﺖ
ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺧﻮﺷﻪ ﮔﻨﺪﻡ ﺭﺍ ﺻﺎﺑﺮ ﺷﺎﻩ ﻛﺎﺑﻠﻲ ﻛﻪ ﺷﺨﺺ ﻣﺘﺪﻳﻨﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﺭ ﻣﻮﺻﻮﻑ
ﺑﻪﻋﻨﻮﺍﻥ ﺳﻤﺒﻮﻝ ﺷﺎﻫﻲ ﻧﺼﺐ ﻛﺮﺩ. ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺷﻴﻮﻩ ﺍﺣﻤﺪ ﺷﺎﻩ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﺷﺎﻫﻲ
ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮔﺮﺩﻳﺪ "(ص. 11).
و اما در کتاب تارخ صنف دوازدهم میآید که: "نورمحمد خان از سران غلجایی،
ازبک، ابدالی و هزاره خواهان تشکیل یک جرگه قومی شد تا یک تن از اعضای جرگه
به حیث زعیم یا پادشاه تعیین گردد.... جرگۀ مزار شیر سرخ در قلعۀ نظامی
نادر آباد قندهار منعقد گردید و برای نه یوم ادامه پیدا کرد. اعضای جرگه به
یک فیصلۀ نهایی نمیرسیدند... تنها کسیکه درین جرگه خاموشی اختیار کرده
بود احمد خان ابدالی بود.... در روز نهم فیصله نمودند که یکی از اعضای جرگه
را به حیث حکم انتخاب نمایند. شخص مذکور همان صابرشاه کابلی... بود. این
صوفی از جا برخاسته احمد خان ابدالی را معرفی نمود و چند خوشۀ گندم را بر
عمامۀ او نصب کرد. خانها ناگزیر ... بیعت کردند" (صفحات 7 و 8).
آقای غبار در کتاب احمدشاه بابا افغان (صفحات 46 و 47) و در کتاب
افغانستان در مسیر تاریخ (ص 355) نیز همین روایتی را که در کتاب صنف
دوازدهم آمده است آورده است. او تاریخ این واقعه را در جریان ماه اکتوبر
1747 میلادی یعنی تقریباً سه ماه بعد از کشته شدن نادرشاه افشار قید
مینماید (احمدشاه بابا ص 47)
اما منشی جامی داستان تختنشینی احمد خان ابدالی را طور دیگری ثبت نموده
میگوید که:
"از قصبهای گرشک آن حضرت "چند نفر از غازیان درانی را ...به جهت اخبار قتل
نادر و مژده ورود مقدم میمنت نمود(ش) ... به دارالقرار...قندهار پیش خوانین
نامدار درانی که همراه نورمحمد خان علیزایی بودند فرستاده اعلام نمودند که
خزانه و فیلخانه و فرمایشات ممالک موضوعه را که به خراسان به اردوی
نادرشاه میآوردند، در هر جا رسیده باشند، به همانجا نگاه داشته خود نیز
بار اقامت کشانیده و لشکر افاغنه ... در حفظ ومراقبت ...غفلت و کوتاهی
ننمایند" (ص 58).
منشی جامی ادامه میدهد که : "درین وقت نورمحمد خان علیزایی در قندهار به
امر نادر افشار قشونهای (جدید) درانی را جمع نموده و در دشت سنجری که در یک
فرسخی (در حدود پنج کیلومتری) قندهار واقع است، توقف داشت. تقی خان
(شیرازی) و ناصر خان (صوبهدار کابل و پشاور) که خزانهای نادر افشار را
همراهی مینمودند نیز در همانجا با او پیوستند و قرار بود به اتفاق هم
بهسوی خراسان حرکت نمایند. منشی علاوه مینماید "که در آن اثنا
...چاپاران...با خبر قتل نادرشاه و حکم خسرو دینپناه در خلوت،
حقایق احوال ... به خوانین درانی ظاهر نمودند" (ص 58).
به گفتهای منشی با نشر این خبر، در اردو تزلزل و بی اتفاقی رخ داد و افراد
به چور و چپاول رو آورده و حتی "غازیان درانی و همچنان تقی خان، ناصر خان و
رفقای ایشان را برهنه نموده پیش کسی چیزی باقی نگذاشتند و سوای خزانه و
اموال پادشاهی که محفوظ ماند دست غارتگری از اموال احدی برنداشتند" (ص
58).
در بیان وقایع بعدی منشی جامی میآورد:که "تمامی خوانین عظام و رؤساء
کرام و سرکردگان والامقام، بعد از مصلحت و کنکاش از خواص و اعوام، به
جمعیت و ازدحام، وارد درگاه سپهراحتشام گردیده، متفقاللفظ
والکلمه، استدعای جلوس میمنت مأنوس اقدس بر اورنگ سلطنت موروثی
نمودند. هر چند آنحضرت ...از قبول مستدعیات ایشان ابا و استنکاف
فرمود...ایستادگی و اصرار آنجماعت از حد گذشت. معهذا درویش عاقبت اندیش
تجردکیشی...موسوم به درویش صابر که از بدو حال همیشه ملازم رکاب (میبود)
و پیش از ... قتل نادرشاه عرض کرده بود که... قصر دولت خدیو (یعنی احمد
خان)... وقتی بر سرپا خواهد شد که... دولت نادری سرنگون شود در آن روز...
ظاهر گردید (و) در اثنای استدعا و التماس مردم و ابا و استنکاف خدیو
جهانستان، گیاه سبزی (نه خوشهای گندمی) به دست گرفته، نزدیک آمده، بهجای
جلیقه بر گوشه کلاه (نه عمامه) آنحضرت استوار ساخته این خطاب مستطاب را
تکرار نمود:
ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو تاج شاهی را فروغ از لؤلؤی لالای
تو
آفتاب فتح را هردم فروغی میدهد در کلاه خسروی رخسار مهسیمای
تو"
.... در همان ساعت فرصت نداده مجلس فاتحهای ...فیروزی و دوام سلطنت
...آنحضرت به گوش... کافه انام رسانیده...مجلس پادشاهانه ترتیب داده و
در... ساعت سعد...آن شاهنشه کشور...اریکهای فرمانفرمایی را... (به
دست گرفت)" (ص 59 و 60).
تاریخ دقیق این تخت نشینی معلوم نیست ولی اگر به مکتوبی که گندا سینگهـ در
صفحهای 31 کتابش - که قبلاً به آن اشاره رفت – از آن یاد نموده است مراجعه
نماییم بایست این تختنشینی قبل از پانزدهم ماه جولای 1747 میلادی صورت
گرفته باشد.
در مورد خزانهای نادر افشار که به امر او از قندهار به کلات (شهری است در
ولایت خراسان ایران) برده میشد منشی جامی میگوید که با وجود آنکه پس از
شایع شدن خبر قتل نادرشاه "طوایف ایلات درانی" به چور وچپاول پرداخته
اسباب دولت و سرمایهای سران و خوانین را به غارت بردند ولی احدی جرأت
آنرا نکرد که از حکم احمدشاه (که هنوز احمد خان بود ) سرپیچی نموده به
خزانهای مذکور دستاندازی کند و آن خزانه بدون کم و کاست بدست شاه جدید
افتاد (ص 60).
قراریکه دیده میشود این روایت با روایت کتب درسی و روایت آقای غبار
کاملاً متفاوت است. برعلاوه در کتب درسی و در آثار آقای غبار از غصب
خزانهای نادرشاه توسط احمدشاه ذکری نرفته است. همچنان منشی جامی نه از
جرگه سخن میگوید، نه از زیارت شیر سرخ و نه از حضور نمایندگان اقوام هزاره
و اوزبیک. نام زیارت شیر سرخ و کلمهای جرگه در کتاب تاریخ احمدشاهی به
چشم نمیخورند. همینطور در کتاب منشی جامی از نام افغانستان نیز یک بار هم
ذکری نرفته است.
3 - شاه جدید و سرداران :
در بیان وقایعایکه پس از اعلان پادشاهی احمدشاه در طول سال اول پادشاهی
او رونما گردید کتب درسی سکوت اختیار مینمایند ولی آقای غبار در کتاب
افغانستان در مسیر تاریخ از بغاوت تعداد بزرگی از سران افغان در سال 1749
میلادی، یعنی تقریباً دو سال بعد از تختنشینی احمدشاه، و اعدام آنها یاد
مینماید (ص357).
اما منشی جامی بغاوت سرداران را در ماههای اول سلطنت احمدشاه درانی ثبت
مینماید و به طور خلاصه چنین آورده است:
در حالیکه تعدادی از سران به شمول هیأتی از کابل و نمایندگان قزلباشها
برای باریابی (یعنی بیعت نمودن) نزد احمدشاه آمده بودند سران بریجی و
ترینی، کرم خان و مقصود خان، ازین امر سرباز زده علم مخالفت برداشتند. شاه
محبت خان درانی و مانو خان (درانی) را جهت سرکوب آنها بالترتیب به فوشنج و
شورابک گسیل کرد. همچنان بنا بر تقاضای مانو خان یک تعداد توپهای سنگین و
اشتران زنبورک را با قوای امدادی بیشتر به سرکردگی عبدل خان ماکو (درانی)
مامور شورابک ساخت. ولی آنها نیز علم مخالفت برافراشته و به یاغیان
پیوستند. پس از آن کار مخالفین بالا گرفت و قسمت بزرگ خوانین ابدالی، به
گفتهای منشی جامی فریب یاغیان را خورده، با آنها یکجا شدند. تعداد
سرانیکه به احمدشاه وفادار ماندند خیلی اندک و مهمترین آنها عبارت
بودند از شاهولی خان درانی بامیزایی، عبدالله خان فوفلزایی، شاهپسند
خان، برخوردار خان اچکزایی، محبت خان ضبط بیگی و جعفر خان فوفلزایی. سه نفر
دیگر، نورمحمد خان علیزایی (میر افغان)، میانداد خان اسحق زایی و
عبدالرحمن خان (بارک زایی) نیز در دربار حاضر بودند ولی پس از آنکه نواب
خان الکوزایی از باغیان جدا شده به احمدشاه پیوست روشن ساخت که این سه تن
در خفا با یاغیان همدست بوده و وظیفه داشتند تا حین رسیدن قوای مخالف به
قندهار دروازههای شهر را بروی آنها بگشایند . احمدشاه آنها را محکوم به
اعدام نمود و این حکم در حضور خود او با انداختن محکومین با دستها و پا
های بسته به زیر پای فیلهای اردوی شاهی تعمیل گردید. از قضا یکی از فیل
های خشمگین عبدالرحمن خان را خرطوم پیچ نموده به بیرون محوطه پرتاب نمود و
شاه با دیدن این حادثه مجرم را مورد عفو قرار داد اما دو نفر دیگر توسط
فیلها لگدمال گردیده جان باختند. اعدام سران ابدالی به یاغیان موقع داد تا
به نام خون خواهی به مخالفت خود مشروعیتی قایل شده و برای برانداختن شاه
جدید به سوی قندهار حرکت نمایند و در حوالی قریهای "ده زنه خان" در چهار
فرسخی شهر قندهار (تقریباً 20 کیلومتری) صفآرایی نمایند. احمدشاه در
وحلهای اول عبدالحمید خان درانی را برای مقابله با آنها فرستاد ولی این
یک با مشاهدهای عظمت قوای مخالف تاب مقابله را در خود ندیده دوباره به
قندهار برگشت. پس از آن احمدشاه شخصاً پس از آنکه از وفاداری یاران خود
با سوگند دادن به "زن طلاقی" اطمینان حاصل کرد در رأس قشونش بسوی میدان جنگ
شتافت. ولی قبل از آنکه به آنجا برسد قراولانش قراولان مخالفین را شکست
داده مجبور به فرار کرده بودند. در نتیجه روحیهای مخالفین درهم شکسته و
سران ابدالیایکه در صف یاغیان قرار داشتند متفقاً به احمدشاه پیوستند.
باقیمانده به صابر شاه به منظور امان خواهی رو آوردند و بنا به گفتهای
منشی جامی درویش مذکور محبت خان، مانو خان، گدو خان و سران طوایف (به اغلب
گمان مقصد از کرم خان بریجی و مقصود خان ترینی میباشد) را "ریسمان به گردن
انداخته کشان کشان به حضور آورد" و آن حضرت به حبس آنها فرمان صادر نمود و
بعد از آن "هیچ کس ندانست که خاتمه کار محبت و مانو و گدو در محبس به کجا
کشید" (صفحات 61 الی 71). قابل توجه است که اشخاصیکه در بالا منحیث گروه
وفادار به احمدشاه از آنها نام رفت در طول سلطنت او برجستهترین چهرهها
و بزرگترین اراکین دولت او را تشکیل میدادند.
در مورد اعدام سران افغان نیز بین اظهارات منشی جامی و آقای غبار تفاوت
بزرگی موجود است.
از نوشتهای منشی جامی چنین استنباط میگردد که برخلاف ادعای کتب درسی و
اظهارات آقای غبار هنگام قتل نادرشاه افشار نورمحمد خان علیزایی - میر
افغان - سرکردهای قشون افغان در محل حاضر نبود و در قندهار مشغول جمعآوری
قشون جدید برای نادرشاه بود. در نتیجه احمد خان از موقع استفاده نموده
سرکردگی قوا را بدست گرفت. چون هرات به دست علی قلی خان خواهرزادهای
نادرشاه افشار بود (منشی جامی - ص 56)، وی از راه تربت حیدریه و ترشیز و
فراه به گرشک رفت. احمد خان برای رسیدن به گرشک به حدی عجله داشت که حتی
توپهای زنبورکی را که از اردوی نادری به غنیمت گرفته بود دوباره مسترد
نمود چه از نگاه تدارکاتی برایش مشکلات زیادی فراهم نموده و سبب کندی
راهپیمایی او میگردید. علت این عجله علاقهای او به دستیابی به خزانهای
بود که برای نادرشاه میبردند و او میدانست که اگر کاروان مذکور از حدود
قندهار خارج شود به دست حکمران نادری هرات افتاده از دست خواهد رفت.
مسلم است که هدف احمد خان از به دست آوردن خرانهای نادرشاه این بود تا
توسط آن مصارف اولیهای دولت جدیدی را که آرزوی تأسیس آنرا داشت تأمین و
با همکاری اقوام در رد پای نادرشاه افشار، که سیستم اداره و رموز عسکری
او را با درایت و فراست طبیعیایکه داشت به دقت مطالعه نموده و نیک آموخته
بود، راه هندوستان را در پیش گیرد. شاید مقصد منشی جامی از نوشتن مطلب
مرموز "چاپاران ... در خلوت حقایق احوال .... به خوانین درانی ظاهر
نمودند." این باشد که احمد خان برای خوانین پیشنهاد نمود تا بدور او که در
رأس یک لشکر مرکب از شانزده هزار جنگجوی مجرب و مجهز به اسلحهای سنگین
قرار داشت جمع گردند و کار را از همانجا آغاز نمایند که مرگ نادر افشار به
آن خاتمه داده بود یعنی حمله به هندوستان. مکتوبی که به عجله برای حسن خان
افریدی (و یقیناً برای بزرگان دیگری که در طول راه هندوستان قرار داشتند)
فرستاد نیز به همین منظور ارسال شده بود. در همین رابطه گندا سینگهـ در
صفحهای 54 اثرش میگوید که مکتوب مؤرخ 15 جولای 1747 احمدشاه به هاشم خان
افریدی (او در صفحهای 31 او را حسین خان مینامد ؟) توسط امیر بیگ خان
معاون ناصر خان صوبه دار کابل به تاریخ اول سپتامبر به دربار دهلی فرستاده
شد و اطلاع داده شد که عنقریب احمدشاه به هندوستان حمله خواهد کرد.
بغاوت اقوام بلافاصله پس از تختنشینی احمدشاه مبین آن است که در اول
امررسیدن ناگهانی احمد خان در رأس یک قوای بزرگ، منظم و مجهز با توپ های
سنگین آنها را غافلگیر نمود و تاب مقاومت را در خود ندیده تسلیم گردیدند
ولی چندی بعد تلاش نمودند تا خود را منسجم ساخته او را از میان بردارند که
این حرکت طوری که در بالا گفته آمد در نهایت ناکام گردید.
4 - امپراتوری درانی و کشور افغانستان :
در کتاب تاریخ صنف دوازدهم آمده است که "
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁنﻜﻪ ﺍﺣﻤﺪﺷﺎﻩﺑﺎﺑﺎ ﺑﻪ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺭﺳﻴﺪ ﻧﻜﺎﺕ ﺫﻳﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﺔ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﻣﻬﻢ
ﺟﻬﺖ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻳﻚ ﻧﻈﺎﻡ ﺑﺎﺛﺒﺎﺕ ﺩﺭ ﻧﻈﺮﮔﺮﻓﺖ: ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻫﺪﻑ ﺍﻭ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻭﺣﺪﺕ ﻣﻠﻲ ﻭ
ﺍﺣﻴﺎﻱ ﻣﺠﺪﺩ ﺩﻭﻟﺖ ﻣﺮﻛﺰﻱ ﺩﺭ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﻫﺪﻑ ﺩﻭﻣﻲ ﺍﻭ ﺗﺄﻣﻴﻦ ﺳﺮﺣﺪﺍﺕ ﻃﺒﻴﻌﻲ
ﺍﺯ ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺁﻣﻮ ﺗﺎ ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺳﻨﺪ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﻮﻣﻴﻦﻫﺪﻑ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﻓﺎﻉ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ
ﻛﺸﻮﺭ ﻫﺎﻱ ﻫﻤﺠﻮﺍﺭ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩ" (ص 9).
آقای غبار میگوید که "احمد خان برای افغانستان (؟) آرمانهای زیادی در دل
داشت" (احمدشاه بابا... ص 45) و در اثر دیگرش، افغانستان در مسیر تاریخ،
مینویسد که "رویهمرفته احمدشاه در تشکیل مجدد افغانستان، مرهون خطمشی
مؤسس و پیشقدم خود، میرویس خان هوتکی، است. البته احمدشاه آن طرح ناکام
را تکمیل کرد" (ص 358). اما مطالعهای کتاب تاریخ احمدشاهی نشان میدهد که
احمدشاه خود را پادشاه یک کشور نه بلکه شاه شاهان به معنی اصلی کلمه
میدید . یعنی او کسی بود که شاهان را نصب و عزل مینمود و شاه آن شاهان
بود. به طور مثال میتوان از تفویض سلطنت خراسان به شاهرخ میرزا، تفویض تخت
دهلی به عالمگیر و یا تفویض سرداری بلوچستان به نصیر خان بلوچ یاد نمود.
علامت دیگری که نشان میدهد که احمدشاه خود را شاه یک کشور نه بلکه شاه
چند کشور میدید در مکتوبی که عنوانی عالمگیر پادشاه مغلی هند فرستاد و در
آن او را "پادشاه هندوستان" خطاب نمود (منشی جامی ص 312) در حالیکه در
موافقتنامهایکه بعداً با همان عالمگیر امضاء نمود از خود به عنوان
"شاهنشاه گیتی پناه" یاد نمود نه شاهنشاه قندهار یا شاهنشاه افغانستان یا
شاهنشاه کدام جای دیگر، به مشاهده میرسد (منشی جامی ص 330). چنین مینماید
که او در پی ایجاد یک سلسلهای شاهی بود و با وجود رقابت های قومی کوشید که
بعد از خودش امپراطوری درانی بدون چون و چرا به فرزندش تیمور شاه تکیه کند
چنانچه در سال دهم سلطنت و در اوج قدرت، طی یک محفل بسیار با شکوه و بزرگ
در دهلی نام شهزاده تیمور را از "تیمور میرزا" به "تیمور شاه" تبدیل نمود
(منشی جامی صفحات 331 و 332). همچنان در سال بیست و پنجم سلطنتش هنگامیکه
شهزاده تیمور برای عیادت پدر مریضش از هرات به قندهار آمد، شاه امر نمود که
همه شهزادگان و رجال دولتی، بدون استثنا، از شهزادهای مذکور پذیرایی و
"شرایط فدویت و بندگی به جا آرند" (منشی جامی ص 588). از نگاه احمدشاه این
سلسلهای جدید سلسلهای درانی بود . چنان مینماید که برای احمدشاه، ایل
درانی به معنی افغان یا پشتون سچه نبود و معنی فرا قومی داشت که علایم آن
در دو جای کتاب به وضاحت دیده میشود. یکی در اعطای "خطاب مستطاب درانی
بامیزایی" به خیل کردتبار زعفرانلو و دیگری هم در اعطای خطاب درانی به
بیاتها که در کتاب از سرکردهای آنها به نام "احمدخان درانی بیات" یاد
میگردد ( منشی جامی صفحات 236 و 259 ). اما به اغلب گمان مؤفق نشد این
مفکوره را بالای بزرگان اقوام افغان تحمیل کند و از ادامهای آن دست کشید.
سؤالی که درینجا مطرح میگردد این است که اگر احمدشاه، شاه شاهان بود پس
حیطهای جغرافیایی که او شخص خود را بدان منسوب میدانست کدام بود؟ شاید
جواب این سؤال را در ترکیب افواج و قشونی که او در کشورگشاییهای خود با
خود همراه برده است بیابیم. منشی جامی درچند جا این ترکیب را معرفی کرده
است و میگوید که اینها در کل عبارت بودند از ابدالیان هرات، افغانهای
شهر احمدشاهی (قندهار)، مهمندها، وردکها، یوسفزیها و گروهی از
قزلباشان، گروهی از ازبکان، گروهی از مردم بلخ و سمرقند و سیستان و زابل و
غلجایی و توخی و کابلی و تاجیک و قندز و امام و بغلان و بدخشان و جوانشیر و
پشاور و اتک و ختک (منشی جامی صفحات 156، 183، 190، 295، 302، 350، 356،
359، 494، 515، 550، 552، 559 و 566) .
از ترکیب بالا پر واضح میگردد که احمدشاه مهد اصلی دولت و قدرت خود را در
سرزمینهای میدید که یک قسمت بزرگ آن افغانستان امروزی را تشکیل میدهد و در
اعتلای دولت او اسلاف اکثریت اقوامی که امروز در افغانستان زندگی میکنند
سهم گرفتند.
در مورد چگونگی نام افغانستان چنانچه گفته آمد، این نام توسط احمدشاه
درانی بالای کشورش گذاشته نشده است. استعمال این نام در کتب درسی ما و در
آثار آقای غبار منحیث نام سلطنتنشینی احمدشاه نادرست است. این نام برای
بار اول در سال 1801 میلادی یعنی 28 سال پس از مرگ احمدشاه در یک
معاهدهای که بین دولت انگلیس و دولت ایران به امضا رسید بالای امپراطوری
درانی گذاشته شد. قبل از آن این نام در آثاری که از قرن پانزده میلادی به
بعد در دستاند محل سکونت افغانها را ارایه میکرد. همان طوری که میگفتند
ترکستان، که نام مناطق واقع در شمال افغانستان کنونی بود. پس از معاهدهای
1801 در سه معاهدهای دیگری که بین افغانان و انگلیسان امضاء گردید (1839،
1855 و 1857 میلادی) نیز نام افغانستان ذکر گردیده است ولی معلوم نیست که
این نام به صورت دقیق بالای کدام سرزمین اطلاق گردیده بود. امیر شیرعلی
خان در اولین تکت پوستی ای که به چاپ رساند سلطنت کابل درج نمود. در
معاهدهای گندمک (1879) امیر محمد یعقوب خان به حیث امیر افغانستان یاد شده
است. همچنان عبدالرحمن خان و حبیب الله خان سراج نیز از جانب انگلیس به صفت
امیر افغانستان شناخته میشدند. در سال 1892 امیر عبدالرحمن خان برای بار
اول در تکتهای پوسته "دولت افغانستان" درج نمود و اما
جانب افغانی برای اولین بار 97
سال قبل، در عصر شاه امان الله، اطلاق این نام را به تاریخ 20 حمل 1302
هجری شمسی مصادف به 10 اپریل 1923 میلادی با تصویب اولین قانون اساسی کشور
(نظامنامه اساسی دولت علیۀ افغانستان) بالای کشور خود رسمیت داد.
از جملهای شگفتیهای دیگر کتاب تاریخ احمدشاهی یکی نبود اشاره به لقب
"بابا" است. منشی جامی در چند جا از عدالتخواهی احمدشاه و از اینکه در
هر جا رعیت را به حضور پذیرفته و به شکایات شان گوش داده عدالت را برقرار
میکرد یاد نموده است ولی از این که مردم به او لقبی داده باشند چیزی
نمیگوید که این با ادعای آقای غبار (احمدشاه بابا ص 56) مغایرت دارد.
موضوع دومی که منشی جامی از آن در هیچ جا یاد نمیکند علاقهای شاه به شعر
و شاعری است. او بار ها از علاقهای احمدشاه به شکار، به سیر و سیاحت، به
اسب سواری و به دایر نمودن مجالس شبنشینی با فقها و علمای دین یاد
مینماید ولی نه از شاعر بودن شاه چیزی میگوید و نه نمونهای از شعر او را
در کتاب خود میآورد. این سکوت خیلی تعجبآور است.
|