من از روس و فرنگ هرگز ننالم
که با من هرچه کرد فرزند من کرد
(مادر وطن)
هو
زمانی که خروج نظاميان شوروی از افغانستان از سوی وزرای خارجۀ ايالات متحدۀ
امريکا، اتحاد جماهير شوروی، افغانستان و پاکستان در ژنيو زمان بندی می شد،
در کابل آوازۀ حکومتی از اشخاص بیطرف در چارچوب رياست جمهوری داکتر
نجيبالله سرزبانها می چرخيد.
اما اين آوازهها سوالهايی را نيز به ميان آورده بود که: آيا تقرر صدراعظم
و وزرای اکثراً بيطرف ابتکار داکتر نجيبالله و رفقای همپيمانش به منظور
ترک قدرت برای تأمين صلح در افغانستان است، يا از کسانی که داکتر نجيبالله
را به جای ببرک کارمل به رياست جمهوری افغانستان گماشته بودند، و يا توافق
دو جانب اصلی مسئله (ايالات متحدۀ امريکا و اتحاد جماهير شوروی) برای ايجاد
حکومت مورد قبول شان در افغانستان؟
قبل از اينکه به حيث صدراعظم تعيين شوم از جريان های پشت پرده آگاهی يافته
بودم، مبنی بر اينکه دولت های امريکا و شوروی در مورد حکومتی متشکل از
اشخاص بيطرف و برخی از اعضای حزب دموکراتيک خلق به رياست شخصی که مورد قبول
هر دو طرف باشد چانه می زدند، تا زمينۀ انتخابات سراسری، زير نظارت سازمان
ملل متحد، را در افغانستان برای انتخاب حکومت مورد قبول مردم فراهم کنند.
از آن جاييکه اين توافقات منجر به تشکيل حکومتی تحت رياست من شد نه با
استقبال رياست جمهوری رو به رو شد و نه هم از سران تنظيم های پشاور و
ايران. بناءً از افشای توافقات مذکور جداً جلوگيری می شد. اما اخيراً
عبدالوکيل، وزير خارجۀ آن حکومت، بنابر هر ملحوظی که باشد، نوشته است:
حکومت داکتر شرق در اثر توافق بين مقامات شوروی و امريکا بوجود آمده بود.
بناءً بهتر است قبل از توقف روی گفته های موصوف، برای بررسی موضوع و در
روشنی قرار دادن خوانندگان، چندی به عقب برگرديم.
پس از برگزيده شدن ميخاييل گورباچف به حيث رهبر اتحاد جماهير شوروی، وی بر
پايۀ نظريات و کنجاوی های مشاوران شوروی و رهبران حزب دموکراتيک خلق در
رابطه با بحران افغانستان، به اين انديشه افتاد تا برا ی حل مشکل افغانها
با شخصيتهای افغانی که قبل از حادثۀ ۷ ثور ۱۳۵۷ و پيش از تولد ح د خ
علاقمندی خاصی به بيطرفی افغانستان و دوستی بی شائبه با اتحاد شوروی داشتند
داخل مذاکره شوند؛ از قبيل شاه سابق افغانستان و هواداران وی، از جمله
داکتر محمد يوسف (صدراعظم سابق)، عبدالله ملکيار، داکتر علی احمد پوپل،
داکتر عبدالصمد حامد، سيد شمسالدين مجروح (معاونان صدراعظم)، داکتر محمد
عمر وردک (رئيس سابق شورای ملی)، عبدالمجيد زابلی، جنرال عبدالحکيم کتوازی،
عبدالله يفتلی، سلطان محمود غازی، من و دهها شخصيت شناخته شدۀ ديگر از وزرا
و سفرای سابق افغانستان.
تا جاييکه بعداً واضح شد تقريباً همه با هم، البته با برداشتها و قضاوت
های متفاوت، روی يک موضوع توافق نظر داشتند و آن اينکه با موجوديت قشون
شوروی و زعامت ح د خ در افغانستان امکان مصالحه، آرامش و بالآخره ختم جنگ
وجود ندارد.
از جانب ديگر، مقاومت باور نکردنی مردم افغانستان در مقابل هجوم نظامی
شوروی و پافشاری در سقوط حکومت هم پيمان با شوروی ها، و حمايت اکثريت بزرگ
کشورهای جهان، به خصوص ايالات متحدۀ امريکا، از مخالفان مسلح دولت جمهوری
دموکراتيک، احتمالاً گورباچف را واداشت تا بپذيرد که خروج نيروهای نظامی
شوروی از افغانستان يک امر چاره ناپذير است و به همين دليل مجبور شد تا به
طور يکجانبه اعلام کند که: جنگ افغانستان برای شوروی ها "زخم خونين" شده
است.
در واقعيت با اين وجيزه وی به مردم خويش اعلام کرد که بايست شکست را
بپذيرند و از افغانستان خارج شوند. همچنان به منظور رهايی از جنجال حکومت ح
د خ، تلاش کرد زير نام مصالحۀ ملی داکتر نجيبالله را وادارد تا با
شخصيت-های مذکور و مخالفان مسلح مذاکره و گفتگو کند، تا به اين وسيله در
قدم اول حکومتی از اکثريت بيطرف و مخالفان مسلح، که از صلاحيتهای مندرج در
قانون اساسی برخوردار باشد، تحت رياست جمهوری وی تشکيل شود، و اين حکومت
زمينۀ انتقال قدرت را از ح د خ به يک حکومت منتخب و مورد قبول مردم
افغانستان از طريق انتخابات عمومی فراهم کند.
متأسفانه هيچ يک از شخصيتهای شناخته شده و با نفوذ، چه در داخل و چه در
خارج از کشور، علیرغم همه مساعی دولت شوروی و تلاشهای حکومت کابل، حاضر
نشدند تا در موجوديت داکتر نجيبالله در مقام رياست جمهوری متقبل تشکيل
کابينه شوند. ولی من مبتلا به چنين بلايی شدم. يعنی به تلاش-های دولت شوروی
برای ايجاد حکومتی از مخالفان مسلح يا اشخاص بيطرف با حضورداشت داکتر
نجيبالله در مقام رياست جمهوری پاسخ مثبت دادم.
حکومت پاکستان و ايالات متحدۀ امريکا در جهت حمايت از خواست مجاهدين در رد
زعامت داکتر نجيبالله پافشاری داشتند، اما بديلی برای زعامت دولت
افغانستان ارائه نمی کردند. عدم علاقمندی امريکا به ارائۀ چنين بديلی به آن
می ماند که حکومت آن کشور همانند گورباچف که به زعامت ح د خ در افغانستان
دلچسپی نداشت علاقمند به قدرت رسيدن تنظيم های پشاور و ايران نبود.
با اين حدس و گمانها بعضی می پنداشتند که شايد عواطف بشری در سنگدلی
ابرقدرتها رخنه کرده باشد و برای پايان دادن به بدبختی های مردم، حکومتی
در افغانستان ايجاد کنند که با حفظ بيطرفی عنعنوی (مانند زعامت محمد داود)
با هر دو ابرقدرت مناسبات دوستانه و غير جانبدارانه داشته باشد.
با همين پندارهای دل خوشکُنک در رابطه با نيات ابرقدرتها برای تأمين صلح
و آرامش و حفظ تماميت ارضی افغانستان بود که داکتر نجيبالله، با اينکه
هنوز ماهی از زعامت وی نگذشته بود، بدون سروصدای مطبوعاتی و بی هيچ
مقدمهای فرمانی را عنوانی شورای وزيران صادر کرد، به اين مفهوم که: برای
تنظيم امور انتقالات و بهره برداری از ذخاير نفت و گاز، کود کيمياوی، ذغال
سنگ و غيره لازم ديده شد تا 9 ولايت شمال هندوکش (فارياب، جوزجان، بلخ،
بغلان، کندز، تخار، بدخشان، سرپل و باميان) تحت يک واحد اداری، به رياست
داکتر نجيبالله مسير، عضو کميتۀ مرکزی ح د خ، قرار گيرند. مرکز اين ادارۀ
جديد شهر مزار شريف تعيين شده بود.
بناءً به اين 9 ولايت هدايت داده شد تا برای تسريع امور ولايات شان به جای
شورای وزيران در کابل مستقيماً از مزار شريف هدايت بگيرند و برای مؤثريت
بيشتر ادارۀ امور ولايات شمال از هر وزارت يک معين با تشکيل و بودجۀ لازم
از سوی شورای وزيران به مزار شريف انتقال داده شود. اين فرمان بدون
جزئیترين توضيح يا تبصرهای در جلسۀ وزرا (که نويسنده عضو آن بود) از جانب
سلطان علی کشتمند قرائت شد.
از آن جايی که فرمان موصوف تحميلی بود و ايجاب بحث و مشاجره يا تصويب شورای
وزيران را نمی کرد رئيس شورای وزيران موضوع ديگری را به مجلس ارائه کرد.
متأسفانه شدت جنگ و به خصوص راکت باریها از سوی مجاهدين بر شهر کابل چنان
اذهان عامه را درگير ساخته بود که کمتر کسی از موضوعاتی که از نشر و پخش
آنها جلوگيری می شد با خبر می شدند. ولی بازهم اشخاص انگشت شماری که از
تمهيدات و مقدمه چينی شورویها در تجويز تجزيۀ کشورهايی مانند يمن، کوريا،
ويتنام و جرمنی اطلاع داشتند پشت شان از صدور اين فرمان و عواقب ناگوار آن
در افغانستان به لرزه افتاده بود.
این سریال ادامه دارد و در چند شمارهی آینده خدمت
پیشکش میگردد
(تفصيل در کتاب "کودتای پنجم سرخ يا سياه؟؟")
|