شب است و شیونِ باد است و شرشرِ بارش
و جنگ کله ی منگِ من است با بالش
هوای " او" که همیشه دوای خوابِم بود
شده ست دشمن خواب و بلای آرامش
هزار قصه ی تکرار در سرم آوار
هجوم فوج کراهت، تهاجم چندش
من از تزاحمِ تشویش ها به چرخیدن
و تخت خواب زمن در فغان و در نالش
"کجاست خواب"* ، کدام است لحظه ی راحت
"مگر بخواب ببینم"*، سکون و آسایش
*وامی از میر نجات اصفهانی
|