ماتام درون آینه ، بی رنگ گشتهام
در این اتاقِ یخزده دلتنگ گشتهام
خود را به روی بستر بیخواب میکَشم
کابوس ناگهانی یک جنگ گشتهام
سخت است در برابر بدبختی ایستن
در شهر خویش مستحق سنگ گشتهام
دیگر به گرگ چشم کسی، رام کَی شوم
با خشم و زخم و درد همآهنگ گشتهام
از بس پر است صورتم از خستگی درد
بر روی زندگی خود آژنگ گشتهام
گیتار دلشکستهی من! لحظهیی بخوان
چون سال هاست جغد بدآهنگ گشتهام
صنم عنبرين |