معرفی کتاب
« ناشناس، ناشناس نیست »
گردآورنده:
داکتر صبورالله سیاهسنگ
نویســـنده و پژوهشگر
کتاب « ناشناس، ناشناس نیست » با قطع و برش و صحافت زیبا،در دوصد و شصت و
هشت صفحه،در هزار شماره گان، توسط انتشارات شاهمامه ، سال ۲۰۱۹ میلادی ،
درکشورهالند به نشر رسیده است. آرایش پشتی کتاب توسط خانم منیژه نادری صورت
گرفته و چنانچه در عنوان آمده است ، محتویات داخل کتاب در برگیرنده سرگذشت
و خاطرات ، ناشناس (داکتر صادق فطرت) آهنگ سرای بنام کشورماست.
داکتر سیاهسنگ ، در آغاز کتاب ، پیش سخن مختصر و کوتاهی نشر نموده وبه
مناسبت هشتادوچهارمین سال زندگی ناشناس ، کتاب را به ایشان پیشکش نموده
است.
داکترسیاهسنگ ، مقدمه را چنین می آغازد:
( نیازمند شناسایی نیست. چه کسی با موسیقی افغانستان سر و کار داشته و از
او نشنیده باشد؟ دکتور صادق فطرت ناشناس را دوستدارانش از بهر توانایی
چندین لایه - بیرون از گستره ساز - در جهان ادبیات ، عرفان/ تصوف ، مسایل
اجتماعی و حاشیه سیاست ، مانند دیدار با سران رژیم های شاهی ، جمهوری ،
کودتایی ، جهادی و انتقالی ، بلندپایگان نهادهای ویژه درونمرزی/ برونمرزی و
چند چهره رخشان باختر زمین ، همچنان آشنایی با زبان های پشتو ، فارسی ،
اردو، روسی و انگلیسی هم می شناسند. )
عناوین ذیل در برگیرنده محتویات کتاب است:
۱- مصاحبه همه جانبه داکترسیاهسنگ با ناشناس
۲- سیاست پرهیزی و سیاست آمیزی
۳- دیدار با سران و بلندپایگان دستگاه سیاست
۴- سیرها، سفرها، سرگردانی ها
۵- ترانه های سیاسی / رژیمی
۶- رفتگان ، آشنایان ، همکاران ، دیگران
۷- شناسایی ناشناس در آیینه های دوم ، سوم ، چهارم
۸- نامه ها ، پیام ها ، دیدگاه ها
۹- داکتر فطرت و میزبانان دیگر
۱۰- پرده بدرود.
گردآورنده کتاب داکتر صبورالله سیاهسنگ که خود از چهره های ادبی کشور است ،
و کارنامه شعر، داستاننویسی ، تحقیق و پژوهش فراوان دارد ، و نیز در طول
سالیان درازی که دو هفته نامه زرنگار به نشر می رسد ، از همکاران قلمی و
صمیمی این دو هفته نامه است ، در جمعآوری مصاحبه ها و گفتگوهایی که معرف
شخصیت ، نظرات و اندیشه های اجتماعی ، هنری و سیاسی ناشناس است ، کار شاق،
پر مسوولیت و سنگینی را به پایان برده است. کتابی با کارچنین پرخم وپیچ که
گویای احوالات ناشناس در سال های مختلف زندگی اوست و کوشش شده که با
گردآوری متن های متفاوت، ناشناس از حد شناخت هنرمند آواز خوانی که مردم او
را می ستایند ومی شناسند به ابعاد عمیق ترتفکرات اجتماعی، سیاسی و عواطف
هنری او پی ببرند، به یقین جز از قلم سیاهسنگ ، از کسی بر نمی آمد.
تصور می کنم که تاکنون چنین کتابی که روایتگر ابعاد مختلف زندگی یک هنرمند
در دوره حیات اوست ، در مورد هیچیک از پیشکسوتان هنرموسیقی افغانستان ، به
نشر نرسیده است که از این جهت کتاب ( ناشناس، ناشناس نیست ) یک استثناست .
سیاهسنگ که دارای دیدگاه انساندوستانه و حرمتگذار افرادیست که درخلق آثار
تاثیرگذار هنری ، خود را وقف و از خود مایه گذاشته اند ، با نشر این کتاب
در واقع خواسته است که ناشناس و تلاش های معنوی و هنریش بعد از دو سه دهه
از یاد ها نرود و در آرشیف هنرموسیقی ، در حافظه تاریخ موسیقی حفظ و
ماندگار شود. این خدمت ارزشمند و تحسین برانگیزیست و جا دارد گفته شود که
چنین فکر تاریخ نگر و خردمندانه ، برای نشرهمچون کتابی ، کمتر به ذهن
دیگران رسیده است.
برای تکمیل و گردآوری کتاب ( ناشناس ناشناس نیست ) دستیابی به اسناد و نسخه
هایی که برای ناشناس مهم وحیاتی اند و اما به دسترس داکتر سیاهسنگ قرار
داده می شود، ناشی از اعتماد و باورمندیی است که ناشناس به قلم و صداقت
سیاهسنگ دارد. بنا بر همین دلیل، گردآورنده سعی نموده که تا آخرین سطر،
امانتداری و عدم سانسور و راستکاری را در متن کتاب به بهترین وجه آن ،
مراعات نماید.
و اما ( داکتر صادق فطرت ) ناشناس، که ناشناس نیست، کی است؟ میراث او برای
هموطنانش چیست؟
( داکتر صادق فطرت) ناشناس ، از مادر و پدر قندهاری ، در سال یکهزار و سیصد
و سیزده خورشیدی در شهر شیر و قیماق و سرشار از باغ های سرسبز انگور و انار
یعنی قندهار زاده می شود. مادرش ( بی بی حضرته خجندی ) و پدرش ( محمد رفیق
) نام دارند که پدرش با مورخ شهیر و محقق معاصر افغانستان عبدالحی حبیبی
کاکازاده اند.
از گفته های ناشناس بر می آید که از کودکی از جهت عاطفی، بیشتر با مادر انس
و مهر داشته و ترس، مخربترین عاملی بوده است که بین او و پدرفاصله ایجاد
کرده بود.
البته در جامعه سنتی ، فقیر و بیشترین فیصد بیسواد افغانستان ، این واهمه ،
میراثی نیست که تنها ناشناس از آن رنج برده باشد ، بعد از گذشت هشت و نیم
دهه از آن سال ها ، تا هنوز پدیده ویرانگر ترس ، یکی ازعوامل جدایی و فاصله
گیری بین ملیون ها نوجوان و پدران شان است.
زمانی که سرخورده گی های کودکی ، دلتنگی های بلوغ و نوجوانی به صادق نوجوان
دست می دهد ، برای آرامش ، جز دامان گسترده مهر مادر، جایی را سراغ ندارد.
زمانی که گلویش از آوا های انسانی و عاشقانه های جوانی لبریز می شود ، گوش
و آغوش مادر یگانه امیدیست که ناشناس ، طنین آوازش را برای او زمزمه می
کند.
دوران کودکی و نوجوانی صادق ، مانند هزار کودک هموطنش از سرزنش ها و توبیخ
ها و خشونت های متداوم پدری به دور نیست. ترس از خشم و نا رضایتی پدر، در
تارو پود وجودش چنان رخنه می کند که در دوران نو جوانی و بلوغ ، در آوانی
که شگفتی و جذبه های موسیقی روح و روان سرکش او را به خود می خواند و قلب
جوانش از عشق و نیروی جادویی موسیقی ، لبالب و سرشار می شود و چاره ای
ندارد جز این که با پژواک صدایش ، به تلاطم روح و روانش پاسخ گوید ، اما
آواز خوانی و آهنگهایش را تا بیش از چهارسال ، از پدر پنهان می دارد. در
بُعد روانشناسانه ، این حرکت ناشناس نه تنها عکس العمل پرخاشجویانه در
برابر سنت های پذیرفته شده جامعه آن زمان که آواز خوانی را پدیده ننگ آفرین
و باعث آبروریزی می دانست ، می تواند باشد بلکه ناشی از انزوا و سرخورده گی
هایی بوده که روح و روان صادق نوجوان را در هاله ای فرار و گریز ازخشم
جامعه پدر سالار درهم پیچیده بود.
آواز خوانی در کشوری که عرف و سنت و شرع ، نقش تعیین کننده دارد و مردم تا
گلو در جهل و بیسوادی غرق اند ، موسیقی و رقص و آواز، کاری نامشروع و
کفرآمیز است ، ناشناس جوان برای شکستاندن این جو بیمارگونه و عقیم ( حد اقل
در بین خانواده ) تلاش بی بدیلی را انجام می دهد.
در کتاب ، از قول ناشناس ، نمونه ای از اینگونه بی خبری و کوتاه فکری ها
درج شده که ذکر آن برای خواننده نیز جالب خواهد بود:
( در مکتب، معلمین از بچه هایم می پرسیدند: وضع پدرتان در خانه چطور است ؟
برخوردش با مادرتان و با خود شما ؟ بچه ها می گفتند: نمی دانیم که گپ از چه
قرار است، منظور تان چیست؟ آنان می گفتند: آیا خشونت دارد ؟ تفنگچه دارد یا
ندارد ؟ چرا نمی دانید؟ از رادیو می شنویم که فلان طیاره توسط افراد ناشناس
ربوده شد ، اشخاص ناشناس فلان کس را به قتل رسانیدند و افراد ناشناس بر
فلان بانک یا دفتر حمله کردند. پدرتان در خانه نشسته و افرادش طیاره ها را
می ربایند حتما باید رهبر یا عضو ارشد مافیا باشد! )
چنین گفته هایی ، نمایانگرعمق ساده لوحی وسهل اندیشی جامعه ای را نشان می
دهد که در آن سالیان ، هنرمندانی چون ناشناس کمر بسته بودند تا با فعالیت
در زمینه هنر موسیقی و تیاتر، در جامعه روشنگری نمایند و باعث تحولی فکری و
فرهنگی شوند. در جامعه ای که سطح پایین درک و آگاهی اش ، سبب می شود تا
مفهوم درستی از ناشناس تا ناشناس را درنیابند.
ناشناس ، دوران کودکی و صنوف ابتدایی را نظر به شغل پدر، در کراچی و دهلی
سپری می کند. زبان اردو و انگلیسی را فرا می گیرد. چنانچه در کتاب تذکر
داده شده ، شخصیت توانا و شهیری چون ذاکر حسین از شمار استادانی است که
ناشناس نزد او مطالب گوناگونی را آموخته است.
راهیابی او به رادیو و نشرات رادیویی نیز نتیجه همان علاقمندی او به آواز
خوانی و موسیقی است که با پیگیری فراوان در این زمینه ها ، تجاربی را پشت
سر می نهد. استخدام او در رادیو افغانستان به عنوان نطاق در پروگرام اردو
که در آن زمان دارای نشرات یک ساعته بود ، یکی از مهمترین موفقیت های او در
سنین نوجوانی است که ازاین طریق ، با کسانی که دست اندرکار امور مسلکی
بودند ، معرفی می شود . آشنایی با این افراد و هنرمندانی که در رادیو به
ثبت و تهیه آهنگ مشغول بودند ، می تواند راهگشای دلخواهی برای ناشناس باشد
که به آرزوهای دیرین هنریش جامه عمل بپوشاند.
ناشناس به گفته خودش ، کمابیش ششصد پارچه آهنگ دارد. بیشتر از سیصد پارچه
آهنگ فارسی ، نزدیک به دوصد آهنگ پشتو و سی پارچه آهنگ اردو.
دوران نوجوانی ناشناس در دهه ۴۰ و ۵۰ همزمان است با مبارزات و التهابات
سیاسی و اجتماعی که خواهی نخواهی تاثیر گذاری این بحرانات در روح جوان او
بی اثر نیست:
« در جوانی اندیشه های مترقی داشتم.در پرتو آشنایی مختصرم با مارکسیزم، این
مکتب فکری را عمیق یافتم. اما ملاحظاتی هم دارم. ملاحظات عملی و اجتماعی و
تطبیقی. چپگراها زبان پر طمطراق دارند. این زبان نمی تواند با عمق اندیشه
تطابق داشته باشد. یکی از دلایلی که قسمت اعظم روشنفکران چپ ، برج عاج نشین
شدند ، فاصله میان حرف و عمل شان است. آن ها با مردم زبان مشترک ندارند.
اگر می خواهند مبارزه سیاسی کنند شعار ندهند در کنار مردم باشند. برای مردم
روشنگری و خدمت کنند. هوایی نمی شود. تجربه چندین سال تحصیل و زندگی در
اتحادشوروی سابق این حقیقت تلخ را نشانم داد. از رشوتخواری معمولی گرفته تا
انواع فساد های بزرگ اداری. امتیازاتی که اعضای حزب کمونیست در شوروی برای
خود قایل بودند ، می تواند بارزترین مظهر سواستفاده علنی تعبیر شود.»
ناشناس از شمار محدود آوازخوانانی است که دارای تحصیلات عالی تا پایه دکترا
در رشته زبان و ادبیات پشتو در روسیه است.
وی انسان آگاه ، روشنگر و واقف از اوضاع و تحولات جهانی است. هنرمند سختکوش
و با اراده است . در اثر تجارب و کارنامه های موفق اداری ، در زمانی که
حکومت کمونیستی در افغانستان حاکم است ، به مقام ریاست رادیو می رسد و بعد
از مدتی به عنوان آتشه فرهنگی و دپلومات ، عازم روسیه می شود ، این در سال
هایی است که مردم با دژخیم و جنایات کمونیزم شوروی ومزدورانش ، دست به
گریبان اند. مبارزات و جنگ های ضد اشغالگران ، علیه حکومت دست نشانده ،
فراگیر شده ، مردم برای نجات جان خود ، به مهاجرت رو می آورند. روشنفکران و
تحصیلکرده گان ، معلمین و استادان یا به زندان می افتند و یا هم کشته می
شوند. عده ای که موفق به فرار می شوند ، در مسیر راه به دست گروه های احزاب
هفتگانه اسلامی می افتند و بعد از شکنجه و اتهامات غیرانسانی ، به هلاکت می
رسند. در چنین اوضاعی ، ناشناس که هنرمند مردمی و شناخته شده است و صدایش
علاقمندان فراوانی دارد ، در بین دو انتخاب دچار تردید می شود. از سویی
زمینه های رشد و پیشرفت به مقام های بلندتری که شیرینی آن مثل عسل است ،
برایش مساعد است و اما ، زمانی که تفاوت های عمیق بین حرف و عمل اعضای حزب
خلق و پرچم و جنایات و قتل عام مردم را که ناشی از برنامه عمل و ایدیولوژی
حزب است را متوجه می شود از گرایش بسوی آن ها خود داری می کند. از همین
روست که بنا بر سرکشی ها و تمرد هایش ، به نحوه ناخواسته از سوی حکومت
کمونیستی به شوروی وقت ، کشوری که هیچ امکانات فرار در آن نیست ، تبعید می
گردد.
من ناشناس را به عنوان هنرمند متین ، فرزانه ، مردم دوست و انسان با آرمان
احترام می گذارم. هرگز او را از نزدیک ندیده ام ، اما از خلال سخنانش در
کتاب دریافتم که او سخت در تلاش رفع اتهاماتی است که به او وارد آمده اند.
به گفته خودش ، وی بدون اینکه عضو حزب خلق و پرچم باشد و یا فعالیت سیاسی
داشته باشد ، به او بهتان خلقی یا پرچمی را زده اند. اما این که در همین
دوران وی دارای روابط وسیع و همه جانبه با افراد و اشخاص بلند پایه ای است
که عضو مستقیم حزب و اعضای کمیته مرکزی حزب اند ، شاید دلایل بوده که این
اتهامات را قوت بخشیده است.
ناشناس مانند ده ها هنرمند دیگر، هواداران و شنونده گان خود را دارد. اما
تفاوت او با عده ای از آوازخوانان دیگر این است که ناشناس هنرمند مطلقا خود
ساخته ، بدون فرد یا افراد واسطه و بدون پشتوانه اقتصادی است. وی در جدال
هایش برای آوازخوانی و دستیابی به حداقل تجارب هنری ، متکی به استعداد و
باورمند به تصمیم و اراده خودش است. ناشناس با گذر از سنگلاخ ها و موانعی
که در برابرش قد برافراشته اند، با تعمق و حوصله فراخ ، پله های ترقی را می
پیماید ، به اوج شهرت می رسد و بالاخره نامش را در تاریخ موسیقی افغانستان
به ثبت می رساند. صدای ناشناس ، صدای گرم ، دلنشین و گوشنواز است. صدایی ست
که بخصوص نسل همدوره های ناشناس ، با آن سخت خو گرفته اند و به دشواری می
توانند از آن دل بکنند. چه بسا لحظات نابی که آهنگ هایش بار ها و بار ها ،
شور و نشاط را به خانه ها و خانواده های هجران کشیده و غربت زده ، ارمغان
آورده است.
قابل ذکر است که چون ناشناس تسلط کامل به زبان اردو دارد ، در آغاز کار
هنری توجه اش بیشتر به آن است که به سبک آواز خوانان هندی آهنگ بخواند. از
آن جایی که تار های صوتی حنجره اش ، بیشتر به صدای« سیگل »هنرمند پیشکسوت
هند ، همخوانی داشت، کوشش می کند که آهنگ هایش سیگل وار باشد. این نوآوری
در بین آماتوران موسیقی در آن سال ها ، همه را برای مدتی شگفت زده کرد.
بیاد دارم زمانی که متعلم مکتب بودم ، در مکتب آوازه افتاده بود که ( کسی
در رادیو پیدا شده که مثل سیگل می خواند ) جالبتر از همه این که در خانواده
ما ، پدرم علاقه شدیدی به صدای ناشناس داشت و تاکید اواین بود که ( صدایش
مثل صدای سیگل است). از آن جای ایکه در آن سال ها ، جامعه ما بیشتر زیر
تاثیرهنر و فرهنگ سینمای هند بود و اکثرسینماها با نمایش جدیدترین فلم های
هندی در این راستا سهم بارزی داشتند و یگانه سرگرمی جوانان تماشای فلم هندی
و گوش دادن به آهنگ ها و موسیقی هند بود و نیز در این خلال مردم کم و بیش
زبان اردو را از ورای تماشای فلم ها می آموختند ، زمانی که برای نخستین
بارصدای سیگل وار ناشناس به گوش جوانان و مردم سینما رو رسید ، در موسیقی
آماتور افغانستان دگرگونی و دربین مردم و جوانان شور و حال باورنکردنی ،
ایجاد شد و ناشناس و صدایش برای مدت های مدیدی زبانزد عام و خاص گردید.
البته در ساحه هنر، تقلید از سبک کارهای هنری از هر نوع ژانر هنری که باشد
، نه تنها خطا نیست ، بلکه جایز هم است چرا که راه و شیوه پیشرفت در آغاز
کار، از همین نکته آغاز می شود . کم نیستند هنرمندان و آواز خوانانی که با
تقلید از موسیقی غربی ، پشاوری و کلاسیک خوانی هندی ، آواز خوانی را شروع
نمودند ولی اگر در روش تقلیدی ، چیزی از خود هنرمند به آن اضافه نشود ،
تنها تقلید ، کار به جایی نمی برد.
اشعار انتخابی ناشناس در ساختن آهنگ ، اکثرا به ذوق و سلیقه طیف خاصی از
مردم همخوانی داشت . شعرهای انتخابی اش بیشتر عرفانی ، تصوفی و پیرانه سر
بود . شور و حال عاشقانه هایش ، همان طور که جوانان را جلب می کرد ، اما
طیف های دیگر سنی را بیشتر به خود می کشید.
ناشناس که باور دارم ( اسمش صفت اوست ) در گفتگوها و مصاحبه هایش در این
کتاب با کمال صداقت و وجدان آگاه ، به پرسش های داکتر سیاهسنگ ، پاسخ داده
است.
فکر می کنم دراین مختصر، اگر یکی از گفته های ناشناس رانقل نکنم ، این
نوشته ناقص خواهد بود:
( در لندن دچار مضیقه مالی نیستم. آپارتمانی که دارم با وجود کوچک بودنش ،
دو برابر آپارتمانی که در مسکو به من منحیث دپلومات اختصاص داده شده بود،
فراخ است. پولی که به نام کمک ماهانه می دهند، دو چند معاش ماموریت
دپلوماتیکم در مسکو است. ناز و نوازشی که از یک انگلیس می بینم ، در طول
عمر از آغوش مادر و پدر ندیده ام . در سراسر عمرم ، پس از چندین دهه
محرومیت ، اولین باری که پر و بال باز کردم و اولین دفعه که نفس راحت کشیدم
، در انگلستان بود. در این مملکت ، هم ارزش قانون را دیدم و هم تساوی حقوق
و جلب مردم در پرتو قانون را و هم سلسه نظم و مقررات اصل آزادی و حمایت از
نام انسان را.
وقتی می بینم قانون کشور، برمن و بر فرزند ملکه انگلیس یک نوع تطبیق می شود
، مشروعیت قانون در نگاهم ارزش بیشتر می یابد. اینجا فهمیدم که مفهوم ملت
شدن و ملت بودن یعنی چه؟
در افغانستان مردم رعیت هستند و یک قشر کوچک - در هر رژیمی که بوده -
انحصار قدرتی داشته و رعیت را رهبری کرده است. دستگاهی که در داخل تالار
قانون می سازد و در بیرون تالار اول خودش همان قانون را زیر پا می کند. )
در کتاب ( ناشناس ناشناس نیست ) عیب کوچکی که به نظر می رسد که آن ریزخطی
کتاب است که خواننده را سخت دچار دلتنگی و دل زده گی می کند. امیدوارم که
از سوی گردآورنده گرامی ، در چاپ بعدی به این مساله توجه بیشتر شود.
کتاب ( ناشناس، ناشناس نیست ) بسیار گیرا ، دلچسپ و خواندنی است. در واقع
با مطالعه این کتاب ، به وضاحت می بینید که ناشناس روبروی شما نشسته و برای
تان سرگذشت خود را قصه می کند. خاطرات ناشناس فوق العاده شگفتی آور است. با
مطالعه این کتاب ، خواننده ازفضای زندگی پر فراز و نشیب و تلخ و شیرینی
عبور می کند که ناشناس این آهنگسرای جسور، با ایستایی تمام قد ، در برابر
آن پنجه نرم کرده است.
برای جناب ناشناس که میراث او ، هنر گران بهایش به نسل های بعدیست ، سلامتی
ارزو دارم و برای نویسنده و شاعر شناخته شده ، داکتر سیاهسنگ تبریک می گویم
که در اثر زحمات چندین دهه ، سرانجام کار خطیری را پشت سر نهادند.
پایان
|