۱. استاد دانش مقایسه ی ساده و تبصره ی روشن و واقع بیناینه ای از مبانی
تیوریک و الگوی رفتاری بین نظام سیاسی طالبان با حکومت های سدوزایی و محمد
زایی نموده است. آن چه از این مقایسه ی ساده و اجمالی درک می شود این است
که او هیج توهینی به قومی نکرده است، هیچ امرِخلافی را بدعت ننموده است،
هیچ نصی از تاریخ را جعل نکرده و بر هیچ حقییقتی دروغ نبسته است. دانش، حتا
چیز تازه ای هم کشف نکرده است تا مایه ی شگفتی تاریخ خوانان و موجب قهر و
خشم و نفرین گروهی از منادیان و مدافعان قومیت گردد. کتاب های تاریخ پُراست
از همین حقایق و روایت ها. کافیست به استنادات مفصل تاریخ غبار و عبدالحی
حبیبی و کهزاد و فیض محمد کاتب و صدیق فرهنگ تورقی از سرِخونسردی و حقیقت
جویی بزنید تا هزاران برابر بیشتر، جزیی تر و روشن تر از انچه دانش گفته به
حقیقت تلخ و تاریک تاریخ همین دوصدسال پسین پی ببرید؛ آن گاه بدرستی
درخواهید یافت که تمامی این تاریخ، مایه افتخار وعظمت و شکوهمندی قومی
نیست؛ بلکه بخش مهمی از این تاریخ، رویدادهایی ست لبریز از خون و جور و
استبداد و برادرکشی و پدرکشی وطایفه کشی و نسل کشی. بادرک درست و منصفانه ی
این تاریخ، درنهایت بعنوان یک انسان منصف، آزاده و حقیقت جو، سوای تعلق
قومی و خونی و سیاسی بر ظلمت و ضلالت بخش مهمی از این تاریخ سیاسی، صحه
خواهید گذاشت.
۲. مقدس ساختن تاریخ و پرسش ناپذیری شاهان اغلب خونریز، برخاسته از ذهن
سرشارازگمراهی و تعصب و تاریک اندیشی و عقب گرایی گروهی از نخبگان و
منادیان قومی می باشد که جهلِ به حقیقت و عشق به نادانی و جنون خرافه و
قومیت، مهمترین عنصر هویت سیاسی و اندیشه ی اجتماعی ـ تباری آن ها شده است.
این جهل به حقیقت، بن مایه ی فرهنگ و بینش سیاسی ای را تعریف کرده است که
امروزه گروه تروریستی و غرق در جهل و تعصب طالبان هم، حتا درنگاه روشنفکر
پژوهشگر فرانسه نشین ما به عنوان "نیروی مقاومت" و در تحلیل یک ریس جمهور
دمکرات ما "برادران ناراضی" توصیف می شود. همین نوع نگاه است که تاریخ
سیاسی شکل می گیرد و بعنوان اساسی ترین امرِمقدس وارد حافظه تاریخی، غیرت
اجتماعی و وجدان اخلاقی رهروان این اندیشه می گردد. بنابراین، جای شگفتی
نیست اگر نام ملا عمر در ردیف اولیا بنشیند و گورِ یک تروریست عرب و قبر یک
انتحاری، زیارتگاه عام گردد.
۳. دید مالکیتی به افغانستان، اساسی ترین بحران هویتی ـ تاریخی می باشد که
سراسر روابط قومی و تمام رفتارهای و گفتمان فرهنگی ـ سیاسی مارا آغشته به
تغلب اندیشی و برتری جویی نموده است. گروهی تصور می کنند این سرزمین مِلک
طَلق آن ها و اجداد زمامدار آنان می باشد که تمام دارایی های معنوی،
تاریخی، سیاسی و مادی ملک وملت بنام آن ها سند زده شده است. دراین دیدگاه،
تاریخ سیاسی کشور یکسره عشق و افتخار و عظمت و وحدت ملی و پیشرفت می باشد.
بدین رو، هیچکسی به جز خود آن ها، حق ادعا و شایستگی مالکیت بر دارایی های
این سرزمین را ندارد. هیچکسی از حق سخن گفتن در باب تاریخ و مالکیت معنوی و
فرهنگی و سیاسی این وطن برخوردار نیست. هرسخنی از زبان "غیر" گفته شود، هر
نقدی بر تاریخ رود و هر حقیقتی درمورد اجداد سیاسی عیان گردد، گویی حرمت
تاریخ هتک می شود، حریم مقدس مالکیت ترک بر می دارد، شکوه باستانی عظمت
قومی می شکند و دیوار قطور وحدت ملی می شکافد!
۴. برخورد مالکانه با مفهوم وطن و ارجاع آن به یک گروه قومی ویژه ونیز جنبه
الوهیت بخشیدن به حریم زمامداران اکثرن مستبد و خونریز سیاسی، بستن دهان
آزادی و بریدن زبان حقیقت و کورساختن چشم بیداری است. مسأله اما این است که
زمان به عقب بر نمی گردد. بستن دهان آزادی اکنون ممکن نیست و کورساختن
چشمان بیداری محال است.
حقیقت این است که در بسیاری موارد، زمامداران سدوزایی و محمد زایی، درست
مانند طالبان بیش وپیش ازهمه، به جامعه ی پشتون ظلم و جور استبداد روا
داشته اند و بیشتر و پیشتر ازهمه درمیان این قوم به طایفه کشی و برادرکشی و
کله منار سازی پرداخته اند. بنابراین، فراموش نکنیم که بستن نخِ اعتبار و
هویت جامعه ی پشتون به پای چرکین طالبان و دستان خونین زمامداران سدوزایی و
احمدزایی، پوشاندن حقیقت تاریخ و پرده انداختن برشاخصه های انسانی و فرهنگی
و سیاسی این جامعه می باشد. قوم پشتون، شاه شجاع و حفیظ لله امین و
عبدالرحمان و ملا عمر نیست. قوم پشتون قومیست با تاریخ دیرینه و پیچیده و
فرهنگ و موسیقی و هنر و زبان و سنت ها و دستاوردها وشخصیت های علمی وفرهنگی
و تاریخی مشخص و پرشمار. بدین رو، آنانی که بر زمامداران سدوزایی و محمد
زایی قبای قداست و ردای الوهیت وپرسش ناپذیری می دوزند، پیش از هر سخنی،
قوم پشتون را به جنایات و خیانت های تاریخی ان زمامداران پیوند می زنند.
۵. حق پرسش از تاریخ، یک حق شهروندی و فرهنگی هرانسانی است. باید درک کنیم
که تاریخ سرکوبِ پرسشگری گذشته است، همانگونه که تاریخ مالکیت یک گروه ویژه
بر این سرزمین گذشته است. تاریخ، میراث مشترک همه ی شهروندان است همانگونه
که حق مالکیت براین سرزمین از آن همه شهروندان است. آن چنان که که مسیر
سیلاب تاریخ را نمی توان بست، مسیر پرسشگری و نقد و حقیقت های تاریخی را هم
نمی توان با هیچ قدرتی، سد کرد.
به یاد داشته باشیم که هر پرسشی الزامن آلوده به غرض ورزی و بدنگری و تعصب
و الزامن ویرانگر نیست، بلکه روشنگر و رهگشا و تأمل برانگیز است؛ اما هر
واکنش کور و متعصبانه و برتری جویانه، می تواند ویرانگر و نفرت افگن باشد! |