من شعر را چهگونه بخوانم برای جنگ
من خستهام ز هرچه بوَد در هوای جنگ
تا عشق و زندگی مرا تشنه میبرد
فرق است بین چشمه و این زخمهای جنگ
از خانواده تا همه شیرازههای ما
در این وطن شده همه هستی فدای جنگ
در ذهن آینه بگو از عشق و آشتی
نه از جوانهیی که شده زیر پای جنگ
سنگ اند طالبان و چه حیف غرور ما
ای دختران سرخ رو از های های جنگ
مغرور چون گذشته سرت را بلند گیر
هرگز ندار ترس دگر از ادای جنگ
با قامت و شُکوه زنانه قدم بنه
تا یک به یک خموش بگردد صدای جنگ
صنم عنبرین |