کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

مهتاب ساحل

    

 
جام تسکین

 

 


‍ چون کیسه‌یي چایی خشکیده لب سينی
يخ بسته قلبم لای دستانت، نمی‌بينی!

از من گرفتی جانِ جانم را جنونم را
تزريق گشته در رگانم حس بدبينی

می‌خواستم باور كنی قلبن كه انسانم
می‌خواستی در خانه‌ات اسباب تزيينی...
حتا زمانی كه نباشی چون عروسك‌ها
آرام باشم با همان طرح‌ِ كه می‌چينی

یا هم درون بستر و در آشپزخانه
طبق مراد تو بچرخم مثل ماشينی

در گوش‌هايم حسرت این جمله پيچيده:
مهتاب خاموشم چرا اينقدر غمگينی؟

از من گذشتی مثل تير از سينه‌‌ی سرباز
از من گذشتی مثل دود از درز كلكينی

تيغ است رگ‌ها بر تنم، سرتا به پا زخمم
تو جرعه‌های آخری تو جام تسكينی

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۶۸     سال  شانـــــــــــــــــــزدهم        سنبله/ میزان ۱۳۹۹      هجری  خورشیدی                             شانزدهم  سپتمبر  اگست  ۲۰۲۰