من به گذشته می اندیشم
من شب ها
در آغوش سبز آن گذشته های خوب
میخوابم
من به لحاف کودکی ام می اندیشم
که مرا در آغوش آرامش خودش می برد
من به آن روز های سبز می اندیشم
به مهربانی های مادرم به زیبا ترین زن زمین
من به پدرم می اندیشم
که می اندیشید و می اندیشید
و چیزی نمی گفت
مثل این روز های من
که به بسیار چیز ها فکر می کنم
من به آمدن های مادر کلان می اندیشم
که خیلی برایم هيجان داشت
و( پتری )
کلچه های شیرین که عمه ام می پخت
من به دوستانم می اندیشم
که از هم دور شدیم
و آن صمیمیت های بی قید وشرط
وبه شب های خوب خانه یی ما
من به چاشت های می اندیشم که در هوای مادرم به خانه بر می گشتم
به آهنگ ساربان که مادرم می شنید
من به گذشته های خوب می اندیشم
و به همه چیز های که خیلی شادی آفرین بود
فراموش کردن این گذشته ها
دروغ است و نا ممکن
ساجده میلاد |