کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

مهتاب ساحل

    

 
برگشت

 

 

 برگشتم از تو جاده‌ها را چاه می‌بلعيد
پاهای سردم را تن این راه می‌بلعید
برگشتم از تو ماهیان از آب برگشتند
درياچه‌ها را چکه چکه ماه می‌بلعيد
برگشتم از تو کافه‌ها بوی کفن دادند
نعشی کسی را گارسون‌ها دست من دادند

نوشیدمت با استکان‌هایی که از سم بود
نوشیدمت با مرده‌یی که در کنارم بود
نوشیدمت با خنده‌یی که آخرِ غم بود
نوشیدمت با چشم‌هایی که پر از نم بود
نوشیدمت نوشیدمت نوشیدمت کم بود...
نوشیدمت ای کاش که بالا می‌آوردم...

برگشتم از تو مثل بغضی در گلو مانده
چون خنجری از پشت در قلبی فرو مانده
چرکین‌تر از زخم عمیق نا رفو مانده
بی‌جا تر از بن‌بست‌های رو به رو مانده
برگشتم اما کاش خود را جا ـ می‌آورم

برگشتم از تو‌ زنده‌گی از مرگ پر می‌شد
امواج گندم‌زارها را آه می‌بلعید
برزیگران خشخاش را ترجیح می‌دادند
موی مرا گاوی شبیه کاه می‌بلعید
وحشت تمام شهر را در سینه می‌میراند
سربازها را دانه دانه شاه می‌بلعید
برگشتم؛ اما خویش را از پا درآوردم

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۶۵     سال  شانـــــــــــــــــــزدهم        اسد ۱۳۹۹      هجری  خورشیدی                 اول اگست  ۲۰۲۰