برگشتم
از تو جادهها را چاه میبلعيد
پاهای سردم را تن این راه میبلعید
برگشتم از تو ماهیان از آب برگشتند
درياچهها را چکه چکه ماه میبلعيد
برگشتم از تو کافهها بوی کفن دادند
نعشی کسی را گارسونها دست من دادند
نوشیدمت با استکانهایی که از سم بود
نوشیدمت با مردهیی که در کنارم بود
نوشیدمت با خندهیی که آخرِ غم بود
نوشیدمت با چشمهایی که پر از نم بود
نوشیدمت نوشیدمت نوشیدمت کم بود...
نوشیدمت ای کاش که بالا میآوردم...
برگشتم از تو مثل بغضی در گلو مانده
چون خنجری از پشت در قلبی فرو مانده
چرکینتر از زخم عمیق نا رفو مانده
بیجا تر از بنبستهای رو به رو مانده
برگشتم اما کاش خود را جا ـ میآورم
برگشتم از تو زندهگی از مرگ پر میشد
امواج گندمزارها را آه میبلعید
برزیگران خشخاش را ترجیح میدادند
موی مرا گاوی شبیه کاه میبلعید
وحشت تمام شهر را در سینه میمیراند
سربازها را دانه دانه شاه میبلعید
برگشتم؛ اما خویش را از پا درآوردم |