نوشته ی از سالهای دور توجه ام را جلب کرد و خواستم
به خوانش شما عزیزان بگذارم. گاهی یک تصویر در چیدن واژه ها آدم را کمک
کرده و الهام شعری می شود. در تصویر زیر کودک سیاه پوستی با احتیاط به روی
نازک همجنسِ سپید پوستش دست کشیده و می خواهد چیزی برایش بگوید . آن گفته
های احتمالی را در این قطعه گنجانیده ام.
بین ما و تو فقط رنگ کشیده ست خطی
ورنه آهنگ نفس در من و در توست یکی
قاب آئینۀ شهر است ز تصویر تو رنگ
گرچه در صورت ما دیده و ابروست یکی
چهره و قسمت من، هردو سیه کرد زمان
و ترا، بخت وسپیدیِ گل روست یکی
مادرم دفترِ عمرش همه بودست سیاه
رنگ تاریک من و بخت بد اوست یکی
این تو هستی که ز گلزار خوشت می آید
نزد من دامن خار و گل خوشبوست یکی
این تو هستی که گلابی و گرانت بخرند
ارزش ما وهمان بتۀ خود روست یکی
این تو هستی که ز هر گوشه سپید و سرخی
شامگون صورتِ من از همه پهلوست یکی
این تو هستی که به دقت تنت آراست خدا
اشتباه است، اگر گفته که هردوست یکی
شریف حکیم
جون ۲۰۲۰ سدنی
|