کاش میشد که رفیق سفرت میبودم
مگر آن چادر جالی سرت میبودم
این مهم نیست که آدم شدنم میمیرد
خار می بودم و بر دور و برت میبودم
می نوشتم به تو رمان بلندت بانو
عاشق سوژه ی لبهای ترت میبودم
می کشیدم ترا از کابل نفرین شده ات
سهم پرواز تو و بال و پرت میبودم
می نشستیم اگر باز به گور پدرت
عاشق جانی و جان و جگرت میبودم
باز می شد به تو فریاد زنم (I love you)
باز اگر پهلوی بابای کرت میبودم
***
میرمحمود بکتاش
|