شیههی اسپت که در گوش حوالی میرسد
پشت هر کلکین دو سه ابروهلالی میرسد
قریهیی هستم پر از دوشیزهگان کال که
از تماشای قدت به پخته سالی میرسد
در قدومت سبز میپوشد عروس روستا
از تب آغوش من تاک شمالی میرسد
ماه چون آیینه دار عشق بازیهای ماست
بر سر مرداب هم شوق زلالی میرسد
سایهات تا هست بر سر، پرچم گیسوی من
کی به دست بادهای لاابالی میرسد!؟
عشق اگر راز دوام ما نباشد از نهاد
آدمی کی بر مقام بیزوالی میرسد!؟
***
آنقدر با زندهگی جنگیدهام که جای من
مرد سنگر بود اگر، به مارشالی میرسید
مهتاب ساحل |