کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

یعقوب یسنا

    

 
اشتباه‌های آموزشی و تربیتی ما

 

 

پرسش این است‌که آنچه را به ما آموزش می‌دهند و رفتارهایی را بنام تربیت بر ما تحمیل می‌کنند؛ چقدر درست‌اند؟ چگونه می‌توان درستی و نادرستی آن‌را سنجید؟
آموزش یادگیری، خواندن، نوشتن، چگونگی حل مسایل و فراگیری اطلاعات است. اما تربیت بیشتر انتقال معرفت‌های اخلاقی و جهان‌بینی‌های است‌که ذهنیت کودک را درباره‌ی مفهوم‌های زن، مرد، دختر، پسر، خانواده، جامعه، دین، قانون، دولت و... شکل می‌دهد. تربیت به کودک توانایی قضاوت ذهنی و اخلاقی درباره‌ی کردارهای فردی و جمعی می‌بخشد. شکل‌گیری این قضاوت ذهنی موجب می‌شود که کودک در آینده طبق همان چشم‌اندازهای ذهنی در باره‌ی خوب و بد کردارهای فردی و اجتماعی داوری کند.
نخست به بحث درستی و نادرستی نظام آموزشی و بعد به بحث درستی و نادرستی نظام تربیتی پرداخته می‌شود. در چگونگی تهیه و تدوین کتاب‌های درسی-آموزشی معمولا دو برداشت پیش‌فرض گرفته می‌شود: برداشت علمی و برداشت عقیدتی-مذهبی. در جامعه‌های خیلی عقیدتی-مذهبی گفته می‌شود که علم فقط علم دین است. در دانشکده‌ی شرعیات دانشگاه البیرونی ترجمه‌ی دو آیه را چاپ کرده بودند و در راهروی دانشکده به دیوار نصب کرده بودند. یکی از آیه‌ها بود: «آیا کسانی‌که می‌دانند با کسانی‌که نمی‌دانند برابرند؟» (الزمر/ 9) پیش روی واژه‌ی «می‌دانند» داخل پرانتز (علم دین) نوشته بودند. آیه‌ی دیگر این بود: «متقیان را... [در بهشت] دختران باهم برابر با پستان‌های برجسته و جام‌های لبالب است» (نبا/ 31).
من درباره‌ی تفسیر و تاویل «می‌دانند» در این آیه سخنی ندارم اما «علم دین» در آیه نیامده است. بنابراین تعدادی با سوءاستفاده از دین سلیقه و منظور خود را اعمال می‌کنند. برای این به «علم دین» در اینجا اشاره شد که رویکرد غالب در نظام آموزشی ما این است‌که علم حقیقی، علم دین است. در وزارت معارف و تحصیلات، ریاست‌ها و کمیته‌هایی از چگونگی تدوین نظام آموزشی نظارت می‌کنند تا نظام آموزشی خلاف علم دین تدوین نشود. اما حقیقت جهانی نظام آموزش این است‌که نظام آموزش از نظام عقیدتی-مذهبی جامعه مستقل باید باشد. بحث دین‌داری و بی‌دینی در نظام‌آموزشی مدرن مطرح نیست، بلکه بحث تفکیک استقلال آموزش علمی و دین مطرح است.
کتاب‌های درسی باید بنابه دریافت‌های علمی و بدون هرگونه پیش‌فرض مذهبی تهیه و تدوین شوند. در کتاب‌هایی‌که جنبه‌ی علمی-آموزشی دارند؛ یعنی کتاب‌های کیمیا، فیزیک، ریاضی، زبان و... نباید بحث‌های عقیدتی-مذهبی را وارد کرد. بهتر است‌که در تهیه و تدوین این کتاب‌ها آموزش و یادگیری علمی طبق رهیافت‌های روان‌شناسی آموزشی و روان‌شناسی رشد، جدی درنظر گرفته شود. متاسفانه در تهیه و تدوین کتاب‌های آموزشی-درسی ما نگرانی در چگونگی تهیه و تدوین علمی کتاب‌های درسی نیست؛ بلکه نگرانی در تهیه‌ی نصاب، بیشتر به سلیقه‌های مذهبی و قومی مدیران نصاب ارتباط می‌گیرد.
منظور من این است‌که بحث علم باید از بحث‌های عقیدتی-مذهبی جدا باشد. کتاب‌های آموزشی-درسی باید بنابه اطلاعات موثق علمی با رویکرد آموزشی-یادگیری طبق روان‌شناختی رشد کودک تهیه و تدوین شود. اگر در تهیه‌ی کتاب‌های آموزشی-درسی استقلال علم از نظام‌های عقیدتی-مذهبی و قومی درنظر گرفته نشود، نمی‌توانیم بگوییم آنچه را که کودکان ما به عنوان علم می‌آموزند علمی و درست استند. حقیقت این است‌که از نظر علمی درست نیستند، بلکه تعدادی سلیقه‌های عقیدتی و قومی خود را بنام علم وارد نظام آموزشی می‌کنند که جامعه باید قربانی نادرستی آن را پس بدهد.
دردآور این است‌، موقعی کودک بزرگ می‌شود اطلاعات و طرز تفکر خود را که با اطلاعات و طرز تفکر علمی غالب در جهان مقایسه می‌کند، دچار تناقض درک و ارتباط با اطلاعات و طرز تفکر علمی جهان می‌شود. در این صورت ممکن این کودکِ به دوران‌رسیده بنابه پیش‌فرض‌های اشتباه آموزشی خود بگوید که اطلاعات و طرز تفکر علمی جهان کفری و اشتباه است یا این‌که ناگزیر شود پیش‌فرض‌ها و ذهنیت خود را کنار بگذارد و از نو دانش و فهم خود را اساس بگذارد. کنار گذاشتن پیش‌فرض‌ها و ذهنیت به سادگی و آسانی صورت نمی‌گیرد، زیرا درگیری روانی و ذهنی در پی دارد که فرد باید بتواند از آن درگیری روانی و ذهنی عبور کند و بعد فقدان اطلاعات و طرز تفکر علمی‌اش را طبق اطلاعات و طرز تفکر مدرن و غالب علمی جبران کند.
در جامعه‌های مذهبی و سنتی بحث تربیت بیشتر از بحث آموزش اطلاعات علمی و یادگیری علوم مدرن جدی گرفته می‌شود. تربیت طبق چارچوب مذهبی و عرف جامعه وارد نظام آموزشی می‌شود. در ضمن تربیت بنابه رفتار، داوری‌ها و امر و نهی معلمان، افراد جامعه و افراد خانواده بر ذهنیت کودک مستقیم و غیر مستقیم نهادینه می‌شود. اگر نظام آموزشی افغانستان بررسی شود در هر صنف چند کتاب برای تربیت و مسایل اخلاقی و عقیدتی تدریس می‌شود که درس این کتاب‌ها بیشتر از درس فیزیک، کیمیا، ریاضی، کمپیوتر و... است.
در نظام آموزشی افغانستان نه تنها کتاب‌های آموزشی‌ای‌که برای اطلاعات علمی ارایه می‌شوند، مورد بازبینی قرار بگیرند، باید کتاب‌های تربیتی، اخلاقی و عقیدتی نیز مورد بازبینی قرار بگیرند. دیدگاه‌های سنتیِ عقیدتی‌ای که انسان‌ها را به مسلمان و کافر، زن و مرد، دختر و پسر، قوم و قبیله و... تقسیم می‌کنند؛ امروز دیگر طبق آن چشم‌انداز سنتی قابل فهم و تعریف نیست. مفهوم‌های مسلمان، کافر، زن، مرد و... از نظر مناسبات بشری، اجتماعی و فرهنگی تغییر و تحول کرده‌اند.
بنابراین در نظام تربیتی تحول این مفاهیم از نظر اخلاقی و تربیتی باید مورد نظر قرار بگیرد و بنابه تحول این مفاهیم بشری در جهان معاصر، این مفاهیم در مناسبت به ارزش‌های جهان معاصر تاویل‌پذیر شوند. متاسفانه در نظام تربیتی ما تحول فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی بشر در مناسبات مدرن جامعه‌ی بشری در نظر گرفته نمی‌شود؛ همچنان طبق برداشت‌های سنتی، چارچوب اخلاقی و تربیتی به کودک منتقل می‌شود. تقابل‌های مفهومی کافر و مسلمان، نقش‌های جنسیتی زن و مرد و دختر و پسر و سایر کلیشه‌های اجتماعی و رفتاری سنتی بر ذهنیت کودک قبولانده می‌شود.
اما کودک در رسانه‌ها غیر از آنچه را می‌بیند که در نظام تربیتی برای کودک ذهنیت‌سازی می‌شود. بنابراین ذهن کودک افغانستانی از آغاز دچار تناقض فکری-اخلاقی بار می‌آید. زیرا آنچه‌که در نظام تربیتی به کودک گفته می‌شود و آنچه‌که در جهان واقع و اجتماع جریان دارد، باهم مطابقت ندارد. اما معلم تربیت و اخلاق ذهن کودک را هرچه بیشتر با ارزش‌های مدرن و معمول جهان دچار تناقض و بدبینی می‌کند. کودک ممکن بپرسد که در تلویزیون شیوه‌ی زندگی طوری دیگر است و در جامعه و خانواده‌ها شرایط زندگی نیز طور دیگر است که مخالفِ نظام تربیتی کتاب‌های درسی است. پاسخ معلم تربیت و اخلاق این است‌که جهان معاصر، رسانه‌ها و خانواده‌ها فاقد ارزش‌های اخلاقی اسلامی شده است و تربیت و اخلاق اسلامی از جهان کوچیده و رخت بربسته است. در این صورت کودک بیچاره می‌شود، زیرا خود را در جهانی فاقد ارزش و متناقضی می‌بیند.
حتا جدایی دختر و پسر در مکتب بنابه پیش‌فرض اخلاقی و عقیدتی صورت می‌گیرد. جامعه‌ی مدرن در پی این است‌که خلاها و شکاف‌های اجتماعی بین دختران و پسران و زنان و مردان را بردارد تا دختران و پسران و زنان و مردان از جایگاه‌های برابر بشری باهم بتوانند گفت وگو و رابطه برقرار کنند اما نظام تربیتی ما با جدایی دختران و پسران این خلاها و شکاف اجتماعی و بشری را بیشتر می‌کنند که سرانجام منجر به مشکلات ارتباطات اجتماعی و فرهنگی بین دختران و پسران و زنان و مردان می‌شود. این مشکلات ارتباطی در واقع مشکلات بشری را در جامعه در پی دارد.
بدتر این‌که چارچوب‌های اخلاقی و امر و نهی‌های عقیدتی در کتاب‌هایی‌که به منظور رواج تربیت تهیه و تدوین شده‌اند، محدود نمی‌مانند؛ بلکه در کتاب‌های دیگر که باید برای آموزش علمی تدوین شوند نیز تعمیم داده می‌شوند. مثلا کتاب‌های ادبیات، زبان، تاریخ و... تا جایی‌که برای یادگیری انشا، دستور زبان، شناخت شعر، داستان، اطلاعات درست تاریخی و... باشد؛ اما از مطالب اخلاقی و تربیتی پُر می‌شوند. درحالی‌که این مطالب در کتاب‌هایی‌که مشخصا برای اخلاق و عقیده تدوین شده نیز آمده‌اند.
آنچه‌که ما از تربیت برداشت داریم؛ این برداشت ما از تربیت طبق دریافت‌های روان‌شناختی و تربیتی کودک و بشر درست نیستند. زیرا در مباحث تربیتی ما بهداشت، ارتباطات اجتماعی و فرهنگی زندگی مدرن، معضل‌های اجتماعی و فرهنگی زندگی مدرن، چندان مطرح و قابل درک نیستند. بنابراین نظام آموزشی-تربیتی ما نیاز به تجدیدنظر از نظر آموزش اطلاعات و یادگیری توانایی‌های علمی-کاربردی و تربیتی دارد. اگر در نظام آموزشی-تربیتی ما تجدیدنظر صورت نگیرد در واقع دیده و دانسته به نسل‌های آینده خیانت می‌کنیم.
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۶۲     سال  شانـــــــــــــــــــزدهم        جوزا/ سرطان ۱۳۹۹      هجری  خورشیدی                      شانزدهم جون  ۲۰۲۰