اخیرن کتاب " اشک قلم و
فریاد کفش ".نوشته ی نویسنده ی فرزانه و توانا جناب آقای نصیرمهرین با محبت
ایشان که بر بنده منت گذاشتند و از ایشان سپاسگزارم بدستم رسید . این کتاب
با دقت خاص تهیه شده و از قطع و صحافت خیلی عالی برخوردار است . تصویر روی
جلد که خود بیانگر محتوای کتاب است خیلی موزون و با ذوق عالی طراحی شده ,
کتاب دارای ۵۲ فصل و یا عنوان است, در واقع میتوان گفت همه حکایات و زبان
حال "قلم" و " کفش "است که از طرف نویسنده بشکل خیلی زیبا و دلچسب برشته
تحرر درآمده. از خاطرات ناگوار و دردناک "قلم" در می یابیم که چگونه ضحاکان
روزگار و اهل زر و زور با فشردن گردنش فرمان قتل و تاراج انسانهای بیگناه ر
ارقم زدند, با جوهرش بروی کتاب خدا برای بدام انداختن دیگران سوگند نوشتند
و اما دیدیم که چه نامردانه آنرا زیر پا گذاشتند و امثال این نامرادی ها,
همچنان است حکایت "کفش" که چگونه زمانی چاپلوسان روزگار گرد و خاکش را پاک
میکردند و در بسا مواقع صاحبانش را سر میبریدند و اما باز هم همین کفش های
باهمت با پرواز شان بسوی دروغ گویان و یاوه سرایان دهان شان را میبستند .
این کتاب واقعن از ارزش والای فرهنگی و ادبی برخوردار است, اینست که مطالعه
ی آنرا به همه فرهنگیان و دوستان اهل کتاب صمیمانه توصیه میکنم . اینک شما
را به مطالعه ی متن مختصری از این کتاب ذیلن دعوت مینمایم :
من در دست دشمن
انسانها !
کسی از جمع شما " اشرف المخلوقات "، روزی مرا ارزان خرید، در روی میز نهاد
. شب که تاریک شده بود، با چشمان مست، خرامان سوی من آمد. در آغاز پنداشتم
که مرا با معشوقه ی خویش اشتباه گرفته است. چراغی را روشن کرد و دست بسوی
من و کاغذ برد . گلویم را چندین بار فشرد، من همچنان بی زبان و خاموش گریان
می نگریستم و شکنجه میشدم . دقایقی گذشت " اشرف مخلوقات " تبسم های رضایت
آمیز نمود، سر در بالین گذاشت. سخنان دل برخاسته ی من و کاغذ و ان شب،
فریادی بود که میگفت :
" که ای نیکبخت این نه شکل من است
و لیکن قلم در کف دشمن است"
|