امروز رفت، شب شده رفت و سحر رسید
آرامشی که گم شده میرفت، سر رسید
خوشحال باش دغدغههایت تمام شد
دیوانه جان! مسافر تو از سفر رسید!
من بیخبر به هیچ وجه از تو نبودهام
گاهی تصادفاً به تو از من خبر رسید؟
افسانهٔ جنونِ من و تو دراز بود
اما به نزد اهل جهان مختصر رسید
خوشحال باش لحظهی غمگین نشو دلم
آنی که رفته بود پشیمان ز دَر رسید
بی تو اگر چه زندگیام بد نمیگذشت
تو آمدی و روز و شبِ خوش تر، رسید
میترا ارشادی عاصی |