اینک منم ـ دریک قفس یک مرد زندانی
مردی زشهرعشق، نه مرد خیابانی
گه با خودم در جنگم و با آرزوهایم
گه با« کرونا» درستیز ودر رجز خوانی
گه خواب، گه بیدار، گاهی خسته، گاهی مست
این است سهم من در این جا با فراوانی
گه گاه سطری خواندن از «صد سال تنهایی»
گاهی ورق گردانی «آیات شیطانی »
گاهی زدن فالی به شعر حافظ شیراز
گاهی به بزم مولوی رفتن به مهمانی
گاهی نوشتن یک غزل، یک یاوه، یک هذیان
آغاز با شور و شعف، آخر پشیمانی
چشم انتظار روزهای رسته از بندم
از این فضای ابری دل تنگ بارانی
|