کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

لطیف ناظمی

    

 
کرونا زوزه می‌کشد

 


 

کرونا زوزه می کشد
این کرونا ست که سفر می کند
با پشتاره ی خاکستری رنگش
پشتاره یی انباشته از گرد مرگ
از مرز ها می گذرد
بی گذر نامه و مجوز
از شهری به شهری
از سرزمینی به سرزمینی دیگر
ره می زند از بیجینگ تا ینگه دنیا
در همه ی سرزمین ها ی خدا پا می گذارد
در هرسر زمین، مشتی از گردپشتاره اش را فرو می پاشد
کرونا زوزه می کشد
تلخ ونفرت آور

زنده ها در خانه های خود فروخزیده اند
در ها و پنجره ها را محکم بسته اند
زیرا کرونا دیوانه شده است
زیرا کرونا به جان آدم ها افتاده است
آدم ها پوزبند بر دهان بسته اند
برای این که از بوی کرونا بد شان می آید
برای این که نمی خواهند با او سخن بزنند
اما،
کرونا زوزه می کشد
بلند و نفرت آور

شهر ها، شهر ارواح اند
بازار ها یتیم شده اند
کوچه ها بوی تنهایی می دهند
بر اسفالت خیابان ها فقط خرگوش ها رژه می روند
برکفش کن مسجد ها کفشی را نمی بینی
از مناره ها کسی به نماز فرا خوانده نمی شود
نماز جمعه منسوخ شده است
نماز جماعت را می توان به صورت انفرادی در پستوی خانه خواند
مولوی ها در رؤیای اسقاط به خواب می روند
آخوند هابرای نابودی کرونا
تمام روز دعای کمیل رادوره می کنند
ناقوس ها سکوت اختیار کرده اند
مسیح بر صلیب می گرید
پاپ فرانسسکوعید پاک را تنها با گربه یی از واتیکان برگزار کرده است
خانه ی خدا خلوت است
قفلی بر درگاه کعبه آویخته اند
خدا غمگین و خاموش است
چنان که لب از لب نمی گشاید
برای این که کاروانسرایش بی مسافر مانده است
آخرین فرمان او این بود:
حکم می کنم که نخست سالخوردگان و بیماران بمیرند

 زیرا تاریخ مصرف آنان گذشته است
کرونا فرمان خداوند را می پذیرد
کرونا زوزه می کشد
تلخ و نفرت آور

لاشخور ها شهر ها را برا ی زیستن برگزیده اند
لاشخور ها گنجشک ها را از شهر ها تبعید کرده اند
ناودان ها خشکیده اند
درختان آهسته در باران می گریند
برای این که اشک های شان را کسی نبیند
کشتی ها برای روز ها ی نامعلومی لنگر انداخته اند
باد بان ها و پاروها بر شن ها افتاده اند
ماهی ها خواب سونامی می بینند
هواپیما ها بی سر و صدا
رخصتی بی پایان شان را در کنار هم
بر چمن های فرو د گاه ها می گذرانند
روسپی خانه ها ، کاباره ی شبانه ی موش ها شده اند
در میدان های ورزشی
مارمولک ها بازی کرکت به راه انداخته اند
در حوض های شنا، قورباغه ها تیمم می کنند
رستوران ها و مهمان خانه ها را مگس ها پاسبانی می کنند
ولی در همه جا بی خیال
کرونا زوزه می کشد
بلند ونفرت آور

کرونا فرمان می دهد:
هیچ دلداده یی نباید معشوقش را ببوسد
زیرا هر دو محکوم به مرگ می شوند
عشق را باید به زنجیر بست
هستی را باید در چهار راه ها شلاق زد
او این گونه می گوید و آن گاه
کرونا زوزه می کشد
بلند و نفرت آور

کرونا بی واژه و کلام
بیان نامه اش را اعلام کرده است:
آی آدم های روی زمین!
دنیای شما سر زمین قد کوتاهان و قد بلند هاست
دنیای شما سرزمین نا برابر ها ست
من دنیای نابرابر را دوست ندارم
ازهمین رو شمارا نابود می کنم
دنیای گرسنه ها و سیر ها راویران می کنم
زیرا من برادر «جوزف» هستم *
سالخوردگا ن و بیماران رادوست ندارم
همه ی آنان را می کشم
زیرا من برادر«آدولف» هستم**
کرونا چنین می گوید
کرونا زوزه می کشد
بلند و نفرت آور

سخن از کفن وتابوت نیست
سخن از گور و کتیبه نیست
سخن از فروریزی همه ی آدم هاست
فروریزی آدم های برهنه ی روی زمین در زیر زمین
درست مانند دفن زباله یی دریک گودال
دیگرمرده ها دو ست ندارند با کفن بخوابند
دوست ندارندبا تابوت در گودالها بیارامند
تابوت ها میراث می مانند
اگر زنده یی بر جای ماند
به ملا و کشیش نیازی نیست
گوری در کار نیست
مرده هارا باید در گو دال ها فرو انداخت
زمین از وحشت دهان باز کرده است
تا هر لحظه طعمه های جدیدش را ببلعد
کتیبه ها را به در یا ها فرو می ریزند
برای این که زنده ها بی شناسنامه می میرند
مرده ها بی کتیبه می آرامند
وکرونا زوزه می کشد
بلند و نفرت آور

***

محبوب من،
کرونا مارا به سفر جاودانه فرامی خواند
کاش به سراغ من آیی
نزدیک نزدیک من
حتا در فاصله ی یک متری بامن
می خواهم با چشمانت وداع واپسین کنم
با آن دو فنجان قهوه و عسل
آخربی وداع ،مردن دشوار است




*ژوزف منظور از ژوزف استالین است .
**آدولف مراد از آدولف هتلر است.

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۵۹     سال  شانـــــــــــــــــــزدهم        ثور ۱۳۹۹      هجری  خورشیدی  اول می  ۲۰۲۰