گاهی تصویری و پیامی مایه ی سرایش من می گردد.
ایشور داس عزیز تصویری گذاشته بودند؛ تا پیامی نوشتم، این سروده به دنیا
آمد:
سرِ مرزِ بیمارِ انسانیت
گذرنامه ام؟ یارِ انسانیت
روادید اگر مُهرش از مِهر نیست
نیاید به دیدارِ انسانیت
درین گیر و دارِ فریب و فساد
شده بسته بازارِ انسانیت
فقط دزد و رهزن درین سرزمین
نشسته به دربارِ انسانیت
نُتی را که بی منفعت سُر شود
نیابی به گیتارِ انسانیت
و جیبی که از حق مردم پر است
نباشد سزاوارِ انسانیت
کسی که گلوی غمِ ملت است
بخیزد به پیکارِ انسانیت
نه آن که ز خونِ همه سرشده
و اکنون زده جارِ انسانیت
سرِ شانه ی مهربانی خم است
همیشه ته ی بارِ انسانیت
"زبانت چه؟ دینت؟ کجایی ستی؟"
بود ننگِ رفتارِ انسانیت
به گفتار و کردار و پندارِ نیک
شوی دُر شهوار انسانیت
.
هارون راعون
جمعه 17 اپریل 2020 |