کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

هدا خموش

    

 
من

 

 

من!
من از چشم‌هایت می‌نویسم،
از نگاه مبهم و گم شده‌ات...
من!
من از دست‌هایت می‌نویسم
از انگشتان هوس آلود و
از حسادت پیراهن چسپیده به تو
و بادهای که بوی تنت را به شهر برده‌اند.
من!
من از سرزمین تنت می‌نویسم
من از پیشانی آفتاب خورده‌ و
و بازوان وحشی و ویرانگرت
از تنی‌که بوی شعر می‌دهد،
بوی شراب کهنه‌ی دست نخورده
و گرمای آغوشت
که بی محابا می‌کشاندم
به مزرعه‌ی که خاکش مست و
بوی گندمش ویرانم می‌کند.

من از مصراع بوسه‌هایت می‌نویسم
من از تب تند تن، که به‌جان شعر هایم افتاده‌است
و سرزمینی که خاکش
بوی آغوش می‌دهد...


#هدا_خموش
۱۴/۰۱/۱۳۹۹

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۵۷     سال  شانـــــــــــــــــــزدهم        حمل ۱۳۹۹      هجری  خورشیدی   اول اپریل  ۲۰۲۰