ربطی به هوس ندارد
عشق باید از لبها شروع شود
از بوسههای داغ لبگیر و لبسوز
از بوسههای بیتاب که سوال نمیپرسند
و منتظر پاسخ نمیمانند ...
از عطش نگاههایی که
به کمرگاه خودشان میرسند
و به همه نقطههای قرمزی که همدیگر را
نشانه میگیرند میانتنهای سخت به هم چسبیدهشان
عشق باید از دستها شروع شود
دستهایی که بلدند آغوش شوند
و بتابند بیتاب باهم در هم
از تنهایی که قادرند برهنه شوند
در برابر هم بیهیچ تعارف و شرمساری
که بلرزند رو به رویهم در هیجان صد و سه درجه...
عشق،
برهنهی مادرزاد است
مثل کودکی که
از زهدان داغ زنی برون میپرد
و جیغ میکشد بیوقفه
مثل همخوابگی
مثل گناه، مثل رسوایی
مثل زنی که به حمام میرود با گیسوان بدون سنجاقک،
پستانهای لرزان و دستان افتاده به پهلویش
مثل مردی که تاق باز میخوابد بعد از همخوابگی با معشوق
عشق، مردی نیست
که ترا از سوراخ کلید بپاید
و برون در منتظر بماند
تا لباسهایت را تنت کنی
نه هم زنی که
قهوهی سرد تعارف میکند
و از دمای هوا سخن میگوید |