يك صد و پنجاه و يك
يك هزار و يك صد و پنجاه و يك
يك هزاره و يك صدو پنجاه و يك زخم
روي تنم !
روي شكوه اساطيري يك تن تنها
يك تنه با زخم ها
/ زاده شده ام
زاده شده ام كه زخمم بزني
زاده شده ام كه با زخم ها زندگي كنم
با زخم ها برقص ام
با زخم هاي هميشه تازه و ناشمرده
يك صد و پنجاه و چند گل هزار
هزار هزار گل هزار...
گلهزار!
انگشتانت را به من بده
انگشتانمان را بيا بهم قرض بدهيم
بيا زخم هايمان را شماره كنيم
يك صد و پنجاه و هي شمارش بي پايان ...
دستانت را به من بده بيا با زخم هايمان برقصيم
ادامه بده
ادامه ي من در زخم ديگري ست
كه در تو تولد ميشود
در تو
در تن تنهايي تو
هي زخم ها را زخمه ها را فرو ميكنند
دم نميزني...
زخم هايم را قورت ميدهم
زخم هايت را ليس ميزنم
و سر فرو مياورم به فلاكت انسان
اين گرگ اهلي ناشده ي قرن
و شرمگين ام براي هزار هزار گل بيشمار !
...................................