می شکافد سیاهی شب را، آخرین لای لای یک مادر
عشق پیچیده در کلام ترش ، آتشی خفته زیرَ خاکستر
پشت کلکین بسته ای امشب ! بزم برخورد بال با شیشه است
گوئیا در تلاش آزادی ست، سینه سرخی غمین و خونین پر
سینه سرخی که بال هایش را، دست تقدیر یک به یک چیده ست
زخم چرکین و کهنه ی او را، واژه ی آسمان زند نشتر
با توام در عبور حادثه ها، با تو در کوره راه حسرت و درد
از هرات، این خیال آتش و دود تا سکوت تو در شبی دیگر
گر چه امروز غرق پاییزی ، با حلول بهار روشن ، عشق-
می تراود ز دامن پاکت همچو عطر گلاب و نیلوفر
تا تو از کوچه باغ احساست گل بیاری سبد سبد با مهر
سوژه های غم غریب تو را ؛ میسرایم غزل غزل ،دختر
حمیده میرزاد |