تابوت ها با بیرق سه رنگ روبرو ... بچه های یتیم پشت سر ...
گلوله ها، صدای ما را می شنویید؟! و گریه یی با هم ما را ازکنر تا کابل تا اینسوی دور بی وطنی . بس کنید. خدا را بس است.
غمگینم مثل تابوت .... قدرت ندارم خودم را مرتب کنم...
بعد از زمین
وطن،
در شناسنامه ی رسمی اش
زنیست آتش سر
که بدَور دردهای مسمومِ سرطانی اش دور می زند، دور می زند
می رقصد و مویه میکند
هی بچه می زاید، به جنگ می فرستد
«الله اکبر» تمامی ندارد
تا شیطان تکثیر می شود درتعصب
تا سرطان جنگ در سلولهای جمعی انتحار بچه خواری میکند
تا خدا کوچک می شود در دهن کجی "الله اکبر "
و بچه های زن، بدون شناسنامه میمیرند
تا بت های نیم وجبی قدرت رشد کنند
در هزار سری اژده های شان
نیمه ی تن هیچکسی نیستم!
نه هم سلولی بی ته و سر
در حفره های باهم چسپیده و سیاه و سپید خنثی
در رهبری سقط شده ی «تک سر»
و یک سر های بی سر
چشمانم را به من پس بده
دلواپس همه شماره های معکوسم
دلواپس تصویر های قاب نشده ای آزادی
دلواپس سخنرانی پرنده گان و درختان
در کارنوال پریدن و ایستادن
در هزار رنگی یک رنگ پرواز و مقاومت
قرار است به جنگل برگردم
اینهمه صندلی و میز چار پا
این ازدحام عکس و آدم
دلگیرم میکند
بگذار به غمهای بی زنجیرِ یخن کنده ام برگردم
و دوباره روی دردهای راحتم دراز بکشم
دلم برای سلولِ انفرادی ام تنگ شده
با چشمان تو نمی شود به " آزادی" نگاه کرد
دمپای های خوشبختت،
برای پای های همیشه برهنه ام کوچک است
این قاب تنگ خوشبختی
این شگاف خالی شهرت
روی دهن باز همراهانت شبیه ی هیچ "صلحی" نیستند
این همراهی مضحک نا همساز سیاه و سپید
که از فلتر منبر ها و موعظه ها میگذرد
پوچ تر از عکسهای پشت تربیون
جعلی اند
«تک سر»!
مارکیت های خرید و فروش ایده به نرخِ قدرت
چشم انداز «آزادی» نمی شود
فوریه۲۳
با اشک .... بااشک .../ |