کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

حضرت وهریز

    

 
درهم برهم مثل زنده‌گی
 
 

شاگرد زبانشناسی
لاتین و
جذابیت هایی که دیگر زنده نیستند:
«تا هستم -امیدوارم»*
و «بارم را خودم می برم…»*
بی دوست داشتنی ترین فصل
بی رنگِ دوست داشتنی
و نوشابه یی که بیشتر از همه…
بدرودْ گفته با آرمانِ قابلِ زیستْ ساختنِ مریخ
و آرزوهای دورتری که فقط او می شناخت…
و سنگِ زیرینِ آسیا
بالای روحش
مَرد
از پل ها گذشت
پل های تعهد
آرمان
و دوستی که سبزتر ازین باشد
و زمین – تندرست تر ازین
پل های رفاقت
پل های دوستی
پل های سپردن قول
دست
سر
دل
دل‌شکسته برگشت از همه سو و همه جا
و پذیرفت که در حصارِ خودْ ماندن
سرنوشت است
و ناممکنش را نیز باید ساخت…
دل‌شکسته خواست آباد کند تنهایی اش را
در حصاری ستبر
ستبرتر از میلِ در آغوش کشیدنِ طولانی
نه، بگذریم
مهم این است که
که
که
که ناگهان تو
بی هیچ تشریفاتی
بی یک ذره فکر این که نکند سؤتعبیر شود
(جبن مرا می بینی؟)
خودِ خودت
زن
نه،
آدم
از الف تا میم
از موهای نازنینِ بلند هموارت
تا پای روان پیچیده ات – تو
تا لبانت که مطمئنم بوسیدن را بلدتر از آنند
که یاد بهشت خودش را
به دلم بزند
و مهربانی ات
که به پلاستیکی بودن حوریان طعنه می زنند.
تو- باید باشی
باید باشی
می دانی؟
بی تو- زنده‌گی یعنی ادامه ی تصادفِ احمقانه ی اَبَر بانگ…
من نیستم
من ادامه ی هیچ تصادفی نیستم
ادامه ی سرنوشتی ام که
به آغوش تو باید بینجامد
هرچند دور
ناممکن
و هرگز
***
هیچ هرگزی
آن قدر دور نیست که اتفاق نیفتد
تو افتادی.
نوامبر ۲۰۱۳
 

 

• * دو مثل لاتین که شاگردان زبانشناسی در روزهای اول لاتین خوانی باید حفظ می کردند.
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    211       سال نهم           دلو/حوت             ۱۳۹۲  خورشیدی      اول مارچ ۲۰۱۴