فصل هفتم
بلخ
بلخ را به نسبتی به این رساله شامل ساختیم که این نگارنده یک زمانی بلخ را مرکز تورکستان صغیر یا تورکستان افغانستان که درین اواخر به روی اغراض آن را صفحات شمال نامگذاری کرده اند، یاد کرده بودم.
یکی از نویسندگان می گفت همه را به خود بگیرید، فرق ندارد مگر که بلخ را به هیچ کس ما نخواهیم داد. این بزرگواران نمی دانست که همه جا از اوست و بلخ هم، همچنانکه همه جا از من است و بلخ هم، این مطالعات تحقیقی فقط برای آگاهی و رفع تشویش ها و دعوت کردن متعصبین به حقیقت هاست.
بلخ، بخارا، فرخار، تخار، خاروغ و خندود کلماتی می باشند که دارای حرف خ هستند و همه درصفحات شمال موقعیت دارند. خاروغ و خندود در واخان است و خندود کلمه تورکی بوده و هر یک از نگاه مولف لغات الترک محمود کاشغری معنی های خاص دارند، اما فرخار و بخارا بزبان تورکی اویغوری به دو بت معروف منسوب اند، چنانچه در کتاب خراسان بزرگ آمده، نام بخارا در ابتدا بصورت بخر بوده است و بخر واژه ای تورکی – مغولی است که در برابر واژه سانسکرتی مهاره یا وهاره قرار دارد و معنی این واژه صومعه یا دیر است. البته این معنی به لغت مغان است و به لغت بت پرستان ایغور و ختای نزدیک است که معابد خود را که موضع بتان است بخار گویند(ص 42 خراسان بزرگ و او از دائره و کتاب بخاری ریچارد فرای)
اگر بعضی نویسنده گان و مورخین کلمه فارسی تخاری و یا فارسی تاجیکی تخاری را می نویسند شاید منظور از زبان تاجیکی اصلی باشد که یک اقلیت کوچک در چاه آب و دیگر ورسج و البته بعضی زوایای کوچک و لایات مذکور بدان زبان تکلم می نمودند. معنی اصلی تخار که اصل آن کلمه تورکی ختنی است به معنی سر سفید و اقسقال یا خان می باشد، چنانچه در کتاب تاجیکان چنین می خوانیم: کلمه تخار از زبان تبتی باقی مانده است که معنی سر سفید را دارد(ص 51 تاجیکان) و واخان را درگذشته هاقزل چوپان می گفتند که خود واژه ترکی است. و زبان تخاری که میگویند در حقیقت زبان تورکی تخاری می باشد و نه زبان دیگر، چنانچه دیده شد آنچه را که درباره اقوام شرح دادیم، تخار از آغاز تا انجام مربوط به اقوام تورک های تخاری یا ختایی بود.
اما در خصوص بلخ:
بلخ چون بسیار قدیم است، از آن رو محققین و مورخین اسم آن را به اشکال مختلف نوشته اند، گویا در هر دوره و یا در هر نوشته دانشمندان به خاطر وصف بلخ نامهای زیبا را به آن نسبت داده اند.
تعدادی از این نامها چنین آمده است: بلخ بامی، بلخ گزین، ام البلاد، بلخ الحسنا، مروارید شرق، بلخ بهی، دارالفقاهه، قبته الاسلام، هزار شهر، بابل دوم، ام القراء، معشوقه، مرجیاباد، دارالاجتهاد، بلخ درخشان، بلخ شهر نوذاک، بلخ شهر نوید، بلخ شهر نوشاد! نوذاک نوشاد؛ بلخ زیبا و ...
مرحبا ای "بلخ بامی " همره باد بـهاد
از در نوشاد رفتی یــا ز بــاغ نـوبهار
نوبهار بلخ را در چشم من قیمت نماند
تا بهار گوزگانان پیش من بگشاد یار
بــه "بلخ گــزین" شد بــدان نــوبــهـار
کــه یــزدان پــرستان آن روزگـــار
مـــر آن خــــانـــه را داشتنـدی چنان
ــه مــرمــکه را ایـن زمان تا زیان
انوری در وصف بلخ چنین میفرماید:
ای مسلمانان فغان از دور چــرخ چنبری
وز نـــفاق تیــر وقصــد مـــاه وکیــد مشتری
قبة الاسلام راهجوای مسلمانان که گفت
حـــاش الله بــــالله ار گــوید خـیــبـــــری
آسمان ارطفل بودی بلخ کردی دایــگیش
مــکه داند کـــرد معمــور جـــهان رامـــادری
افتخـارخـاندان مصطفی در بــلـخ و مــن
کــرده هـــم سلمانی انـدرخدمتش هم بوذری
خــاک پاک اهل بلخم کزمقام شهـرشان
هست براقران خویشم همسری وهم سـروری
حبذا تاریخ این انشا که فرمانده بــه بلخ
رایـت طغـــرل تگینی بـــود ورای نـــــاصری
در قسمت عظمت و موقف بلخ درمیان شهر های تورکستان و خراسان بیشتر از شمار ستاره های آسمان گفته شده است واگر مقام بلخ را با مدنیت آن درین رساله بنویسیم بیش از یک سال رادر بر خواهد گرفت که ما آنرا نیمه تکمیل نمائیم و درین رساله از آن صرف نظر میکنیم و تنها معنی و وجه تسمیه و باشندگان آن را طور مؤجز بکلمات چندی ارایه میداریم.
بلخ یکی از مراکز عمده ترکستان است. در جغرافیای کنونی شرق علاوه از قسمت های اروپای خاک فعلیه روسیه که ملیونها باشندگان تورک در آن وجود دارند، وجزیره قرم که بنام کریمیا خوانده شده و خانات عمده تاتار ها میزیستند و روس ها بوقت قدرت شان آنها را از آنجا کشیدند و تورکیه کنونی با تورکان بلغار، تورکان ارمن و تورکان آذربایجان (که منحیث مملکت مستقل حیات بسر میبرند) و تورکان عراق و جرمنی وغیره جای ها در مقامهای خود حیات بسر میبرند. ما در ساحه آسیای مرکزی و تورکستان قدیم که توران هم گفته میشود، سه تورکستان داریم: تورکستان شرقی که تاریخ آنرا درین مقاله زیاد نوشتیم این تورکستان اکنون مربوط خاک چین شده است و ازینکه بر سر آنها چه وقایع آمده است خواننده گرامی را به خواندن کتاب"در تاریکهای سرخ" تالیفی خلیل احمد حامدی چاپ لاهور رجعت میدهم و شرح
آن درینجا گنجایش ندارد و کتابهای دیگری بمانند"شرقی تورکستان تاریخی" وغیره. را نیز خواننده گان و علاقه مندان می توانند مطالعه کنند.
تورکستان دیگر باسم تورکستان جنوبی میباشد که بعضی از مورخین تورکستان افغانستان را مربوط آن میدانند و لی اکثراً تورکستان افغانستان را بخاطر عظمت تاریخی بلخ و داشتن تاریخ کهن بنام تورکستان صغیر یاد نموده اند. بهر صورت تورکستان جنوبی در سابق بمعنای ممالک قزاقستان، قرغزستان، خاک فعلیه تاجیکستان" در آن وقت ها مملکتی به این نام وجود نداشت.)تا جنگ جهانی دوم تاجیکستان یکی از ولایات اوزبیکستان بود و بعد از پیروزی شوروی در جنگ جهان دوم بنابر پالیسی همان وقت، تاجیکستان بر اساس تصمیم جوزوف استالین از بدنه خاک اوزبیکستان جدا شده و جمهوری علاحیده در تشکیل فیدراسیون شوروی ایجاد گردید. ویراستار". ترکمنستان، یاقوتستان، باشقرستان، قره قلپاقستان، تاتارستان، داغستان، قفقازستان و مناطق خورد و ریزه دیگر بود که جمله در وقت بقدرت رسیدن روسها بخاک
شوروی داخل و بنامهای بالا بخاطر تضعیف ساختن قدرت تورک مسمی گردیدند.
کلمات آسیای مرکزی، ماوراءالنهر، فرارود وغیره نامهای میباشد که بعد از نفوذ اعراب و اسلام آورده شده است. هنگام نفوذ اعراب حتی نامهای شهر ها تغییر داده شد مثلاً "ترمذ" که نام قدیم تورکی آن "پته کیسر" بود و صدهای دیگر.
تورکستان سوم را ما در تواریخ و اسناد قدیم تورکستان صغیر میخوانیم با آنکه دو تورکستان قدیم و ممالک دیگر تورکها قدامت و شهرت جهان شمول دارند، اما تورکستان صغیر که نامهای پایتختش"بلخ" را در سطور بالا ذکر کردیم، از پر اهمیت بودن آن است.
کلمه بلخ ریشه تورکی دارد و از لغات تورک است، استاد حسین یمین در جمله توجیهات شان به تایید گفته بالا چنین میاورد:" پروفیسور و امبری در وجه تسمیه بلخ میگوید: که واژه بلخ ریشه مغولی، ترکی داشته و اصلاً بالق(بالیغ) که به معنی شهر است، چنانچه در حوزه سینکیانگ چین شهرهای با جز پساوندی "بالیغ" وجود دارد، مثلاً خان بالیغ وغیره(ص ۱۷۰ افغانستان تاریخی).
"در بعضی از ولایات روسیه فدراتیف مانند والگاگراد و آستر خان که از قدیم ها جای بود وباش تورک های تاتار، باشقیرد ویا قراقالپاق که بوده که برای امروز نیز محلات و یا شهرهای نامگذاری شده توسط این مردمان تورک به جا مانده است که درمیان آنها شهرهای به اسم"بالیق لی" ویا" بالیق" دیده میشود که البته تلفظ این نامها به مرورزمان تا حدودی دگرگون شده است مانند کلمات "بالیق لی" و"بالیق" که روسها میگویند"بالاکلی" و "بالک" که این کلمات دگرگون شده به زبان روسی کدام مفهوم و معنی را افاده نمیکند. ویراستار".
البته ازینکه تورکی همه بصورت کل یک زبان میباشد و کلمه بالیغ بدون تکلیف به بلخ می آید، تردیدی وجود ندارد و ما ارتباط تورکان بلخ را با تورکان ختای و ما چین در صفحات این رساله آوردیم. و نیز ارتباط تورک های بلخی را با تورکان ختای چین درسالهای قبل چنین میاوریم: "در اواخر سال ۵۴۸هـ ق ترکان غزکه در اطراف بلخ ساکن بودند به سبب ستم کاری عمال سنجر سر بشورش برداشتند"،هم چنین آورده اند که "عده یی ازختائیان برای کسب دولت و ثروت رو به غرب نهادند و عازم شمال "تاریم" شدند و در آنجا تورکان اویغوری تورفان و بیش بالیغ و "کوچا" ریاست و سیادت آنها را شناختند و سر به اطاعت فرود آوردند"( ص
۲۷۶امپراتوری) و کلمه کوچا به کوشان ارتباط دارد.
در کتاب" تاریخ علمای بلخ" جلد اول درباره وجه تسمیه"بلخ" که از کتاب "تاریخ بخارا" استفاده نموده اند چنین میآورند"واژه بلخ از ماده بالخ و یا بالق گرفته شده است، چون شهر و پایتخت سلاطین ترک را بالخ و بالق و یا بلخ می گفته اند مانند خان بالق و خان بالخ و یا خان بلخ" (ص۱۷).
بلخ و تورک در تاریخ باهم متلازم میباشند و طوریکه گفته آمد تاریخ بلخ بسیار کهن و قدیم است مثلاً درین سطر قدامت و اهمیت بلخ را مورخین اینگونه میاورد: مفتی محمد بلخی در مجمع الغرائب آورده است"بلخ دوم شهری است که در روی زمین توسط قابیل بن آدم بناشد"... واعظ بلخی در کتاب فضایل بلخ می نویسد:"..... بانی شهر بلخ طبع است و برخی از محققان عقیده دارند که بامی ملکه از قوم عادباین بلخ و بامیان است از ین جهت آنرا بلخ با می خوانده اند. ".... جوزجانی در طبقات ناصری نقل میکند: افراسیاب از فرزندان توربن فریدون از جیحون گذشت، تخت گاه بلخ را ساخت و خراسان و عراق را گرفت"( بعد از مقابله با اصل منابع از تاریخ علمای بلخ گرفته شد).
در قسمت بلخ زیاده تر از کلمات فوق درین رساله آورده نمیشود و بنقل از داستان فولکوری بلخیان خلاصه داستان را اینچنین میخوانیم که جهت تفریح خوانندگان باشد:
پادشاهی در زمانه های بسیار، بسیار قدیم در بلخ بود، برای او قلعه بزرگ ساختند، تصادفا گوشه یی از قلعه فروریخت و پادشاه بر معماران بر آشفت، رئیس معمار باشیان را خواست و زیر سوال گرفت وی گناه را به معمار انداخت، معمار گناه را به گلکار انداخت، گلکار گناه را به سقآ انداخت، سقآ گناه را به کسیکه آب و گل را مخلوط مینمود انداخت، وی گناه را بگردن نجار انداخت، و ..... وقتیکه به آخرین نفر میرسد پادشاه او را در محضر عام حاضر میسازد و امر مینماید که او را برملای عام بدار بیاویزند، پادشاه به قاضی میگویند که وی امر عملیه بدارکشیدن را انجام دهد، قاضی هوشیار که از دست پادشاه جبرها دیده بود یکدم چشمان خود را پت نموده دست هایش را بطرف آسمان بلند مینماید، پادشاه قضیه را می پرسد، قاضی میگوید که از آسمان بوی الهام آمده که اگر هرکس درهمین لحظه بدار
کشیده شود به جنت میرود لذا من خواهش میکنم که اگر مرا به عوض این گنهگار بیاویزند تا به جنت بروم، پادشاه حریص و جاه طلب درینجا میگوید که چرا خود من به جنت نروم که توبروی، فورا خودش به پایه دار میرود و امر می نماید که گنهکار را پائین کنند وخودش را بدار بکشند و به همین طور از شر پادشاه بی تمیز مردم خلاص میشود.
از گفته های بالا به این نتیجه میرسیم که تورکان در بلخ بامی قدیمترین میباشند و طوریکه در دیگر صفحات متذکر شدیم که تورک های تورکستان صغیر که مرکز اعلی آن بلخ گزین است از ازمنه قدیم تشریف داشتند به همان شکلیکه قدامت بلخ را ثابت کردیم، قدامت تورک به عین وقت است که تورکان خود آن شهر را بمانند افراسیاب بنا نهاده اند.
اما به هیچ صورت وجدان اجازه نمیدهد که وجود و قدامت تاجیک را از بلخ بامی که آنها نیز ازباشنده گان قدیم و اصیل بلخ میباشند از قلم انداخته شود. از همین جاست که تورک و تاجیک باهم در یک ردیف ذکر شده اند و جدا کنند گان این قوم از تورک ها بصورت قطع منفور و مردود میباشند.
در اختتامیه این کتاب از همه اولتر چنین میگویم که اشتباهات شاید زیاد بوده باشد و طوریکه عرض گردید.
ادامه دارد
فصل هفتم
- تخارها . . . . .
- فهرست مآخذ. .
|