طوریکه گفته آمد داستان ازلحاظ مقاهیم عرفانی و قبول اندیشی یکسان جلوه میکند . اما ازنگاه محتوا و کلام آفرینی تفاوت هایی نهفته است که هردو متن درست و بجا و به نزاکت های عرفانی آراسته می باشد . بطور نمونه فیلی که ازهندوستان آورده شده نزد حضرت سنایی غزنوی درشهرکورها بوده که دریکی ازشهرهای « غور » موقعیت دارد . اما ازدیدگاه مولانا ، فیل دریک محل تاریک نگهداشته شده است تا خلایق به تماشای آن بروند ..
نابینایانی که درشهرکوران غور بودند چند کس محدود انتخاب شدند تا ازاین حیوان حیرت آوردیدن کرده و بعد برای دیگران حکایت بدارند . نا بینایان سه قسمت پیل را که مراد ازخرطوم ، گوش و دست و پای باشد لمس کردند و به دیگران ابلاغ داشتند . آنکه دست اش به گوش پیل رسید آنرا شبیه گلیم درشت وفراخ دانست . آنکس که به خرطوم پیل دست زد آنرا هممانند ناودان دانست . آنکه بردست و پایش لمس کرد آنانرا مخزوطی شکل عمودی تصویرکرد .
حضرت سنایی غزنوی میفرماید :
بود شهری بزرگ درحد غــور وندران شهرمردمان همه کــور
پادشاهی درآن مکان بگــذشت لشکرآورد و خیمه زد بر دشت
داشت پــیلی بزرگ بــا هیبت از پی جــاه و حشمت و صولت
مــردمان را ز بهـر دیدن پــیل آرزو خاست زانچنان تــــهویل
چند کـور ازمیان آن کـــوران بر پیل آمدند ازآن عـــــوران
تا بدانند شکل و هیات پـــیل هریکی تازیان درآن تعــــجیل
آنکه دستش بسوی گــوش رسید دیگری حـــال پیل ازاو پرسید
گفت شکلیست سهمناک و عظیم پهن و صعب و فراخ همچوگلیم
وانکه دستش رسید زی خرطــوم گفت گشتست مـــرمرا مــعلوم
راست چون ناودان میانه تهیست سهمناک است و مایه ء تبهیست
وانکه را بــد ز پیل ملمـــوسش دست و پای سطبرچون بوءسش
گفت شکلش چنانکه مظبوط است راست همچون عمود مخروط است
مراد ازشهرکوران درسروده حضرت سنایی ، کورمادرزاد نبوده است زیراکه درهیچ ناحیه جهان برشهری که همه ی سکنه ء آن نابینایان باشد بخاطرنمی آید . بلکه این آدم هایی که درشهرکوران غور میزیستند ،همه با اندیشه های کوری و نادانی عمل مینمودند . عقل و خرد هستند که اندیشه سازفکرباشند تا استوارانه راه را ازچاه تمیز بدارند . . اگرایشان دیده بصیرت میداشتند همچون نادانان خویشتن را به جوال نمی انداختند و حرکات کورکورانه را روا نمی دیدند .
هـــیچ دل را ز کــــلی آگه نـــی علم با هـــیچ کــور هــــــمره نـی
جملگی را خیال های مــــحال کرده مانند غــتفره به جــــــوال