لبانم را از یاد برده ام
«مرا ببوس» ترانه یی شده
در ضبطِ صوت قدیمی
میان خاطره های زندانیانی که بر نخواهند گشت
ازچشمانم
عینکی مانده که کتاب نمی خواند
تلويزيون تماشا نمی کند
فقط زل میزند به دیوارهای متحرک
و ابعاد اتاقی که هی کوچکتر می شود میان من و خودش
این تکه تکه های من از لب تا چشم و دست
که «من» نمی شود؟!
( می شود؟)
و این فراموشی مهلکِ ریخته در قرص های خواب آور
ریخته در شراب و شعر
بی شعور تر از آنند
که مرا دوباره یک پارچه آدم کامل بسازند
ما،
این تکه تکه هایی بر هم ریخته با هم، خوش ایم
درست مثل عکس یادگاری پزل های ناتمام
و بازی شطرنج روی تخته ی بی شاه
تخته ی پر از پیاده های مفلوج
بهتر از این هم می شویم
وقتی به حماقت هم می خندیم…
عزیزمن!
خاطره ها، چشم و لب من نیستند
عکس شان کنی روی تلفن همراهت
چشم بر چشم شان که نه دوزی
لب بر لب شان که نه گذاری …
کوچک می شوند میان دیوارهای غیر متحرک ذهنت
میان خود و خودشان
دست هایم را
دست هایم را اما...
فراموش کن
که به گذشته بر نخواهند گشت
و منتظرِ هیچکسی نخواهند بود
" زینت "
ژانویه22
مجموعه "من و من"
گپک : "مرا ببوس" ترانه خیلی قدیمی است که زندانی محکوم به اعدامی برای خانواده اش در آخرین دیدار می خواند . این ترانه در یوتیوب هم است آدرس را می نویسم.
https://www.youtube.com/watch?v=JD1SJyKJWJc
در ویکی پیدیا هم معلوماتی مثل همین ها که من نوشته ام در مورد این آهنگ پیدا می توانید ...من اما داستانش را بار اول از زبان بابام شنیده بودم . |