کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

اندیشه شاهی
 

 
 
اگر دوباره برگشتم
 
 

اگر دوباره برگشتم

بدرود ام را به زبان دیگری ترجمه میکنم

و

دست هم دیگر را گرفته

یک سال

در رودخانه ی دوزخیان گم میشویم...

 

اگر دوباره برگشتم

غروب نگاه ات را

اخرین درس اطلاطون می پندارم

که او اهل شهری نبود

اهل انسانیت بود

 

خرگوشم!

حالا بدان که چه اندازه میخواهم برگردم

تا  برای خداحافظی واژهء دیگری اختراع کنم

و

عهد شکست هایت را

با طراوت زنانه گی ام , اندوه کودکانه ات را

گریه کنم

 

من برمیگردم

از مرگی که مرگ ام را مرگ نامید

همه, هم بودنم را باد برد

و پشت سرم بوسه ی بر خاک ام سپرد

به امیدی دوباره خورشید شدنم..

 

حالا که برگشتم

من, خورشید در آفتاب جهالت میسوزم

و

باغ زینت انسانیت ام

در خواب باران عصر رفته..

اما سایه ی زخمی ام را بیدار میکنم

و سهم سنگ بودنم را

از لبخند های آتشین میگیرم.

 

اندیشه شاهی

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۱۰       سال نهم           دلو/حوت             ۱۳۹۲  خورشیدی      شانزدهم فبوری ۲۰۱۴