این پرسش بی پاسخ را، همگام با خروج "جنرال گروموف" از افغانستان سروده ام.
برای همه آنانی که در برابر ارتش متجاوز "اتحاد جماهیرشوروی" رزمیدند، درود میفرستم.
محمد افسر رهبین
«کک دیله؟»
ها! نگفتمت، صدای من صداست
ها! نگفتمت که رختِ روحِ من
پُر از گلابتونِ واژه هاست
گفتمت که، من درختِ سرکش و ستبر
دکنارِ جویبارِ نابُریدهء زمان
سالهاست قد کشیده ام
بربِگرد و درپیِ سقوطِ من مباش!
گفتمت که برگ برگِ من ـ
کتابِ نامه های عاشقانه است
نامه های عاشقانه یی برای خاک
شاخه های سبزِ من همه
توغهای فتح سده هاست
«چور» میشوی، چور
لیک باورت نبود
***
ها! تو پُشتِ راهوارِ ابترت سوار
باصفیرِ دلخراش
غُر زده درآمدی و روی گندم و گیاه و آفتاب
نامهای کاذب از تبارِ خود گذاشتی
هان! ای سوارِ آهنی کلاه
نامه یی به دست و نامه یی به جیب
آمدی، مگر نگفتمت؟«برو که نامه هات را زپُشت خوانده ام»
لیک باورت نبود
عمرها گذشت و تو
خانه را وکوچه را و کشتزار را
شُخم کردی و به جای گندم و گیاه و آفتاب
زخم کاشتی
***
من، درختِ سرکش
باهزار نامه یی که روی برگهای سُرخ خود نوشتم
قصه های جاودانه گیِ خاکِ خویش را
بازگوشدم، مگرتو، کرشدی و کرشدی
هان! ای سوارهء پیادهء شکسته پا
گفتمت که، ریشه ها و ساقه ها و شاخه ها و برگهای من، صداست
گفتمت که، سجده گاهِ من
آسمان هفتم است
باچی ات، برابرِ من و هوا و خاک و خانه ام
درستیزه ای؟
کورمیشوی ـ کور
لیک، کرشدی و کرشدی
***
هان! ای سوارهء پیادهء شکسته پا
مرکبِ ترا که پای درگِل است،
قبلهء مرا که فتح حاصل است،
های! «کک دیله؟»
کابل، زمستان ۱۳۶۷
کک دیله: واژهء روسی است و چطور استی معنا میدهد. در اینجا با مفهوم کنایی به کار برده شده است. |