هنوز بله نگفته ایی که صدایی سرد و یخی از پشت خط میگوید:قسیم اخگر رفت! در دم،چیزی در عمق درونت خاموش میشود. چهره اش با آن نگاه نافذو قاطع، مشتهای گره خورده اش در بستر بیماری وقتی گفتی:زنده
باد آزادی آخرین چیزیست که از او به خاطر داری.
ادواردسعید در کتاب نقش روشنفکر ودر فصل سوم از روشنفکر در تبعید سخن میگوید. از روشنفکرانی که به دلیل تضاد ناهمخوانی فکرشان با گفتمان غالب درمناسبات قدرت مسلط، توسط حاکمان از اجتماع و حوزه فکری و اقلیمی خویش طرد میشوند و در حاشیه و انزوا قرار میگیرند.هرچند اشاره سعید به روشنفکران رانده شده از موطن و بررسی عناصر و محرکهای فکری، سیاسی واجتماعی این هجرت اجباری است،اما قسیم اخگر به باورمن یک روشنفکر در تبعید بود. زیرا سالها در جغرافیایی زیست و اندیشیدوعمل کرد که خدایان جزم اندیش قدرت سیاسی همواره موضع گیریهای کتبی و فکریش را تحقیر و تهدیدمیکردند. به دلیل همین فشارها و ابرام در باورش بود که ناچار خانه بدوشی و فعالیتهای زیر زمینی را برگزید و در دوره های مختلف سلطه سیاسی در برابر هر اقدام ضد انسانی و روشنفکری، قد الم کرد و با پذیرفتن
پیامدهای مخالفتش از نه گفتن و ایستادن دربرابر فکر حاکمیت مسلط دمی خسته نشد. زندگی اخگر مملو از اعتراض و نافرمانی مدنی در برابر سازوکارهای حاکمیتهای خرد ستیز است. اخگر و همفکرانش با درک منابع خطر و با آغوشی بازبه اسقبال خطر میرفتند تادر دوره خود راهیان راه و جریانی باشند که پیش از آنها و در مقاطع تاریخی دیگر نیز ظهور کرده بود.اخگر مدافع و تریبیون رسای روشنفکری در جامعه سنتی بود که به زعم ادوارد سعید،روشنفکرآماتور نامیده شده است.در خطوط مذهب و قدرت و گفتمانهای قالب نمیگنجد و زیر چتر هیچ پارادایمی پناه نمیگیرد.جهان اخگر را جهانبینی ارزشهای جهانی لبریز کرده بود که در بستر فرهنگی اعتقادی این جغرافیا برای بسیاری ناآشناست.
ارزشهایی چون صداقت،مسئولیت.برابری.آزادی.عدالت!
دراین موارد سرِ سختی داشت اخگر و هرگز حاضر به معامله نشد.همین سرسختی او بود که تا آخرین لحظات عمرش در یک طبقه اقتصادی،فکری و عملی نفس کشید.اندیشید و جان داد.اخگر در زمره آخرین سربداران جریان روشنفکری جغرافیایی بود که عمده ترین رویکرد روشنفکرانش حفظ شرایط موجوداست. او آگاهانه و مسئولانه شرایط موجودرا نقد میکرد و ترسیمی از وضعیت آرمانی و انسانی میداد و در برابر آنچه میخواست و آنچه میدانست آگاهانه دفاع و عمل میکرد. نگاه نقدانه، ادبیات روشنگرانه، و جسارت درگفتار و کردار از خصلتهایی بود که مرز شناسایی اش را باهمتباران و همنسلانش را مشخص کرده بود.اخگر در فراز و فرود زندگی پر مبارزه اش آموخته بود نقشه آرمانشهرش را با هیچ معیار مادی ومعنوی نمیتوان ارزشگذاری کرد.ازهمین رو نامش در خط مقدم فعالیتهای مدنی و شهروندی برای ابد الابد حک شده و از
هرگزندی در تاریخ آینده این حوزه زندگی اجتماعی سیاسی مصون خواهدبود.
قسیم اخگر نامیست که بسیاری از پیشرفتها در چند حوزه تا مدتها با نام او عجیب شده اند.او در دوره معاصر یکی از بنیانگذاران روزنامه نگاری کاربری بود. درمقطعی که نفس مطالعه و فرهنگ مطالعه روزنامه در حال پیوستن به تاریخ بود، نثر روان و پویای کتبی درقالب بحثهای اختصاصی و پیچیده اجتماعی، سیاسی و اقتصادی موج بزرگی از مخاطبان نسل نو را به سوی روزنامه خوانی کشاند و الگوی خط دهی بسیاری از نشریه های چاپی پس از خود شد.
در حوزه فعالیتهای مدنی و دادخواهی،در پناه کوله باری از زندگی تجربی و مبارزاتی اش رهبری پیشرو بود و از آنجاکه حقی را پامال میدید هیچ هراسی را برسمیت نمیشناخت جز ترس از سکوت.اخگر دراین زمینه پیشاهنگ جریانی بود که نفع را در نفع همه و درد را
در همه میدانست.در تاریخ
سیاسی معاصراز زمره داعیه داران
عدالت انتقالی بود و علی رغم تهدیدات مکرر،گامی از موضعش دراینباره عقب نیشنی نکرد.
برای من اما اخگر نمرده است.اخگر برای من یک راه است.یک فلسفه.یک شیوه زندگی.شیوه تفکر. هرچند مرگش من و بسیاری از همنسلانم را تکان داد و در سوگ نشاند.اما اخگر برای من فراتر از یک نام و یک انسان است.او به نه با شعار که در عمل به من آموخت فراتر روزمرگیها و شهرت طلبیها و رنگ و بوی ابتذالها هم جهانی هست که اراده و آگاهی در آن هر ناممکنی را ممکن خواهد کرد.اخگر تنها معلمی بود که صادقانه خود از درد و مسئولیت آگاهی،همزمان میآموخت و می آموزاند. راه آزادی راخود بی مشعل طی کرد اما برای من و نسل من چراغی شد تا چاه را از راه تمیز دهم.
من به جرأت میگویم رهررو راه اخگرم در مبارزه نابرابر برای تحقق آزادی و عدالت و برابری.سرسپرده ارزشهاییم که او عمری برایش جنگید و شاید ثمرش را ندید.
از روزی که چشم فرو بسته به خود تسلی میدهم نمیدانم بخندم یا بگیریم…بخندم برای خودش که از عذاب زیستن در میان مشتی مدعی راحت شد یا بگریم برای خودم که دیگر کسی چون او را سراغ ندارم؟انگار هنوز برای روبرو شدن با عمق انزوای این ارزشها آماده نیستم.آماده نیستم ببینم چهره کریه واقعیتی تحریف شده را در نبود اخگری چنان اخگر…
واقعیت تلخ تنهایی آرمانخواهی را که تا زنده بود از برابری و عدالت و آزادی میگفت،مینوشت و عمل میکرد و وقتی از گفتن،نوشتن و کنش باز ماند کسی، حتی خودم یادم نماند غیبت او بی گمان غیبت یگانه مصداق عینی آزادگی و مقاومت است. جایی در هجوم روزمرگیها شاید یادم رفت او تنها پرچمدار ارزشهایی ست که از نسل پیش از من حملش میکرد. یادم رفت تا ایستاده است
بروم و پرچم را از دستش بگیرم و اطمینان بدهم راهش را ادامه میدهم. یادم رفت تا اینکه چشم و دهان بست و از من و نسلم ناامید رخ به چهره به خاک کشید. شاید اخگر نه حالا که وقتی مرد که دریافت آرمانهایش اینجاو دراین بازار مکاره آرمانخواهی خریداری ندارد.
او شاید از آنروز مرد که در میان روزمرگیها و فرازو فرودهای جامعه بی حافظه گم شد و بیش از یک دو سال در پستوی خانه ایی محقر در بیماری و فقر به سرد برد.اورا نه بیماری که تنهایی و بی یاری از پادرآورد!
اخگر الگوی روشنگری
قسیم اخگر بزرگ بود و از اهالی امروز بود
قسیم اخگر مردی از اهالی امروز
قسیم اخگر روشنگر عیار
به استاد قسیم اخگر که سربلند زیست |