کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

میرحسین مهدوی

 
 
 رئیس جمهور یعنی چه؟
 
 

 

البته که این سئوال، سئوال چندان درستی نیست. بگذارید که حرفم را با همین اعتراف تلخ و تاریک شروع کنم. هر کسی در این دنیای بزرگ می داند که "رئیس جمهور" چه معنایی دارد. قانون اساسی هر کشوری نیز رئیس جمهور، معنا و وظایف آن را به خوبی و روشنی شرح داده است. حال مکمن است از من بپرسید که  چرا نوشته ی خودت با این عنوان بدیهی شروع کرده ای؟

 

من فکر می کنم که این تعبیر چندان هم که به نظر می رسد بدیهی و روشن نیست. اگر رئیس جمهور قرار است رئیس ِ جمهور باشد، هم ریاست را باید توضیح بدهیم و هم جمهور را.  البته که مراجعه به لغت نامه مشکل شما را حل نمی کند. در لغت نامه  کلمه " ریاست" هرچند تا معنی هم داشته باشد، در عمل آن معنا ها درست از آب در نخواهد آمد. قصه ی  " جمهور" هم از همین قرار است. خود ارسطو هم می دانست که معنای جمهور در کتاب ها با معنای آن در سرگ ها بسیار فرق می کند. در کتاب های لغات نوشه اند که " جمهور یعنی حکومت مردم بر مردم". شما را به خدا این چه تعبیر شاعرانه و مبهمی است. حکومت مردم بر مردم دیگر چه ضیعه ای است؟ اصلا چگونه می شود یک نفر را انتخاب کرد تا به جای همه ی مردم بر همه ی مردم حکومت کند؟ مثلا وقتی که ما آقای کرزی را انتخاب کردیم، هدف ما در واقع این بوده که توسط آقای کرزی مردم بر مردم حکومت کند؟ این دقیقا یعنی چه؟ وقتی که ما آقای کرزی را انتخاب کردیم ( االبته همین قضیه هم چندان روشن نیست که ما او را انتخاب کردیم و یا اینکه پیشاپیش در کتاب ها چنین نوشته شده بود و در لغت نامه در برابر نام " حامد کرزی" آمده بوده که "رئیس جمهور منتخب مردم افغانستان  برای سیزده سال تمام")، منظور ما این بود که او حکومت کند، منظور خودش هم قطعا همین بود. کدام آدم عاقلی وقت و پولش را صرف می کند تا به جای مردم بر مردم حکومت کند؟ این اصلا یعنی چه؟ حتی اگر خود مرحوم ارسطو زنده شود، گمان نمی کنم که این معنا را دیگر قبول داشته باشد. اگر ارسطو ( منظورم همان مرحوم ارسطو است) دوباره زنده شود و ما از او بخواهیم که به جای مردم ایتالیا بر مردم ایتالیا حکومت کن بر ما خواهد خندید. البته احتیاجی به تذکر ندارد که اگر از این مرحوم ِ مغفورِ جنت مکان بخواهیم که بیاید و به جای مردم افغانستان بر مردم افغانستان حکومت کند احتمالا ترجیح می دهد که در همان دنیا خوش بگذارد و خیال ریاست جمهوری افغانستان را با خود به دنیا نیاورد، بگذریم.

می بنید که قضیه ی جمهوری چندان که می گویند روشن نیست. بگذارید که همین جا با سوگند و قسم کار خود را پیش ببرم و بگویم که سوگند می خورم که مسئله " ریاست" از قضیه " جمهوری" پیچیده تر است. باور نمی کنید؟ می خواهید به سرم قسم بخورم؟ نه؟ پس اجازه بفرمایید به سر فیثاغورث قسم بخورم. نه ببخشید، فیثاعورث که ریاضی دان بود. گمان نمی کنم که هیچ سری بهتر از سر همین ارسطوی خودمان باشد. به سر ارسطو قسم که مسئله ی ریاست پیچیده تر از جمهوری است. هرچند ارسطو دیگر نه سر دارد و نه سودا اما "ریاست" همچنان پیچیده تر از جمهوری است. دهخدا می گوید ( منظورم این است که گفته است) که رئیس یعنی مهتر، یعنی سر. با این حساب رئیس یعنی سر ِ سرها. یعنی کسی که رئیس یک جمع است سر آن جمع به حساب می آید.  اگر همین گفته را با اجازه مرحوم دهخدا کمی بشکافیم، به این نتیجه می رسیم جمعی که رئیس داشته باشد ، رئیس سر آن جمع است ودیگران فقط بدن. همین. یعنی همه ی آدم های دیگر با سرهای شان بخشی از بدن اقای رئیس به حساب می آیند. می گویید نه، بگویید. اصلا گناه من چیست؟ آدم ها خشت ها هستند، خشت یا هرچیزهای چوبی دیگر( عجب اشتباه لفظی بدی، خشت که چوبی نیست، است؟). آدم ها عضو اند و اگر عضوی را روزگار به درد آورد دیگر عضو ها ( آدم ها) را نماند قرار. اما این عضو ها مثل همان خشت ها هستند. همان خشت هایی که برای ساختن خانه از آن استفاده می شود. شما می گویید به خشت که این جا باش، همان جا خواهد بود. اگر شما به خشتی بگویید که تو آنجا بمان، باور کنید همانجا خواهد ماند، برای همیشه همانجا خواهد ماند. قضیه ی رئیس هم همین است دیگر. اگر رئس به اعضای جمع خود بگوید این جا بیا، باید برود.

حالا پیش از این که قهر کنید، بیایید این دو مسئله ی پیچیده را با پیچ به هم دیگر وصل کنیم. توکل به خدا شاید  بتوانیم به نتیجه ای برسیم. خیر است اگر مرحوم انشتین به نتیجه ای نرسید ( منظورم همان ارسطوی خودمان بود). حالا با همین توضیحات اضافی که من عرض کردم معنای " رئیس جمهور" را باید حدس بزنیم. رئیس جمهور اولا باید کسی باشد که خودش سر و جمهور خشت باشد. این حرف من نیست، از همان حرف های بالا به این نتیجه رسیدیم، نرسیدیم؟ پس اگر رئیس جمهور یعنی رئیس ِ جمهور، رئیس سر است و جمهور تن، رئیس مغز است و جمهور خشت. اگر رئیس بگوید که بیا، جمهور باید بیاید. می بینید که هرچه این مسئله را بیشتر بشکافیم پیچیده تر می شود. رئیس جمهور را ما خودمان انتخاب می کنیم، بعد چگونه می شود که او سر شود و ما تن، او مغز شود و ما پوست؟

تازه اگر چشم خود را باز کنیم و اطراف خود را ببنیم که به صداقت رئیس جمهور ها بیشتر شک می کنیم. اگر کمی بیشتر دقت کنیم واقعا به این نتیجه می رسیم که قضیه همان سر و تن است و بس. بگذارید جای دوری نرویم. اصلا لازم نیست که به قرون وسطا برگردیم، همین افغانستان خودمان را ببینید. همین افغانستان قرن بیست و یک را. بگذارید یک کاندید قرن بیست ویکی را نیز انتخاب کنیم. یک کسی که هم قیافه اش به قرن بیست و یک بیشتر شبیه باشد و هم میزان سوادش. اگر بگویم سیاف که شما می گویید این بیچاره از قرن چهارم هجری شمسی آمده است. می گویید که سیاف در همان قرون ماضیه زندگی می کند. حتی ممکن است نام او را بهانه بگیرید. سیاف یعنی شمشیر زن. در قرن بیست و یک چه کسی از شمشیر زن خوشش می آید؟  اصلا شمشیر زدن چه مشکلی از مشکلات قرن بیست و یک را حل می کند؟  خوب البته که من با شما هم نظرم. سیاف را در همان قرون ماضی می گذاریم و یک نفر از کاندیداهای نکتایی دار را خوش می کنیم. نکتایی داری که داکتر هم باشد، داکتری که مغز متفکر جهان اسلام ( نه نه ببخشید، از دست این اشتباهات لفظی من. مغز متفکر جهان بشریت) هم باشد. حالا حتما متوجه منظور من شده اید. این آدم سراسر قرن بیست و یکمی کسی نیست جز شخص شخیص اشرف غنی احمد زی. حالا یک سئوال بسیار ساده از شما می پرسم. چه چیزی باعث شد که همین آدم شدید قرن بیست و یکمی، همین آدم شدیدا نکتایی دار، همین مغز متفکر جهان، همین آدم از موی سر تا نوک پا مدرن و مترقی  درست چند روز پیش از انتخابات به مکه برود و بعد در آنجا دست هایش را به سمت خدای پاک بالا برده و در همان جان و در همان حالت عکس یادگاری بگیرد؟ اصلا این کار یعنی چه؟ شما معنای این کار را می دانید؟ اگر اشرف خان عنی اهل مکه و مدینه بود تا حالا کجا بود؟ چرا تاحالا فیل این بشر یاد هندوستان نکرده بود و خودش قصد مکه و زیارت. همین که فصل انتخابات شد یاد خدا افتاد؟ همان عکس یادگاری، همان کالای سفید و سر تراشیده و چهره ی نورانی، همین. یعنی اینکه این مغز متفکر جهان به هر دری می زند تا بتواند رئیس جمهور افغانستان شود. اگر رئیس جمهور شدن به همان معنایی که گفته شد نباشد، چرا باید این آدم شدیدا قرن بیست ویکمی ( شاید حتی قرن بیست و دومی، چه می دانم) مجبور شود که در فیلم سینمایی مکه و مدینه نقش اول را بازی کند؟ این یعنی که از نظر مغز متفکر جهان کسی که رئیس جمهور می شود واقعا رئیسِ جمهور می شود. یعنی برای اینکه بتواند بر تن افغانستان سر شود، حاضر شده است خطر سفر مکه و عکس یادگاری را به تن نازنینش بگیرد. این همه جنگ و دعوا بر سر سرشدن است. رئیس جمهور هر معنایی که داشته باشد، برای اکثر کاندیداهای ریاست جمهوری افغانستان معنایش همان " سر" است.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۰۹       سال نهم           دلو             ۱۳۹۲  خورشیدی       اول فبوری ۲۰۱۴