شاید بتوان این مسئله را عنوان کرد که در انتخابات اصلا قضیه بر عکس است. ما تصور می کنیم که با انداختن رای خود کسی را برای رسیدن به مقامی انتخاب می کنیم. واقعیت این است که اصلا انتخابی در کار نیست. ما کسی را برای انجام کاری انتخاب نمی کنیم، برعکس خود انتخاب شده ایم تا به یک نظام سیاسی مشروعیت ببخشیم.
مسایلی که به صورت فشرده عنوان شد، جزو خصوصیت های ذاتی انتخابات به حساب می آیند. انتخابات را یک فرصت به حساب آوریم و یا یک محدودیت فردی، این ویژگی ها کماکان به قدرت خود باقی می مانند.
انتخابات به ظاهرا نظر می رسد که یک امر کاملا فردی باشد. اینکه ما چه کسی را برای تصدی یک مسئله ی سیاسی بر می گزینیم باید بتواند یک امر کاملا فردی پنداشته شود. اما واقعیت این است که انتخابات حاصل جمعی و اجتماعی شدن یک فرد است. کسی که انتخاب می کند خود را ناگزیر است در موقعیت شرایط اجتماعی خویش قرار دهد و از سر ناگزیری و اجبار خلوت فردی خویش را رها کرده و وارد موقعیت جمعی شود. به نظر می رسد که در پروژه ی انتخابات، مسایل به روابط بسیط و یا پیچیده ی انسانی افراد تقلیل می یابد. در این صورت این ما هستیم که با دیگران درگیر می شویم و حاصل این درگیری پیروزی و یا شکست کاندیداها خواهد بود. اما ما به عنوان شهروندان یک جامعه به هیچ وجه فارغ از واقعیت های حقیقی پیرامون خود نیز نیستیم. ما نه تنها در حصار واقعیت های زندگی خود قرار داریم بلکه حتی زندگی و
شخصیت ما عموما حاصل واقعیت هایی است که در زندگی ما حضور داشته و به آن شکل و شمایل بخشیده است. روابط ما با دیگر افراد، روابط ما با جامعه و رابطه ی ما با خود مان علی الرغم اینکه به ما قدرت و تجربه ی کافی برای زندگی بهتر می دهند، دایره ی گزینش های ما را نیز محدود تر می کنند. ما ناگزیریم به سلایق و خواست دیگران نیز اهمیت بدهیم چون سلایق و خواست آنان بخشی از واقعیت جدی و انکار ناپذیر زندگی من نیز به حساب می آیند. افراد با خواست و سلایق شان در عرصه ی عمومی ظاهر می شوند و بر اساس همان دو عامل نیز روابط جمعی شان را تنظیم می کنند. در حقیقت خواست و سلایق افرادی که به شکلی از اشکال به ما مربوط می شوند به همان اندازه واجد اهمیت اند که خواست و سلیقه ی خود ما.
روابط ما با دیگران در حوزه های زبانی، قومی، فرهنگی و منطقه ای شکل می گیرد. همه ی اشکال متفاوت این حوزه ها علاوه بر اینکه تامین کننده ی بخش مهمی از هویت ما به حساب می آیند، به همان پیمانه نیز تعیین کننده ی سمت و سوی گزینش های سیاسی ما نیز می باشند. ما نمی توانیم به تنهایی و خارج از حوزه ی وابستگی های فردی خود زندگی کنیم. به همین دلیل گزینش های سیاسی ما نیز در همین حوزه تعریف می شوند. همان عواملی که باعث ایجاد ارتباط بین ما و افراد دیگر می شوند، حوزه ی اختیارات ما در انتخابات را نیز محدود می کنند.
به بیان ساده تر، وابستگی های قومی، زبانی ، مذهبی و ..چونان دیوار های بلندی حوزه ی اختیارات و قدرت ما در انتخاب را محدود می کنند. در افغانستان عبور از دیوارهای قومی به نظر می رسد که تقریبا ناممکن باشد. یک پشتون همانگونه که در زندگی اجتماعی و خانوادگی اش یک پشتون است، در انتخابات نیز یک پشتون باقی می ماند. این قضیه دقیقا و به همین شدت در مورد اقوام دیگر ساکن افغانستان نیز صادق است. قوم، زبان و مذهب عوامل سرنوشت ساز در زندگی اجتماعی افغان ها به حساب می آیند. این سرنوشت سازی البته که در عرصه ی انتخابات به عنوان یک محدودیت جدی و یک مسئله ی پیشا- انتخابات، باعث محدود شدن دایره ی اختیارات شهروندان می گردد.
وابستگی افغان ها به قوم ، زبان و مذهب بسی طبیعی تر، جدی تر و ناگزیر تر از وابستگی و تمایل آنان به دموکراسی است. به همین دلیل انتخابات ما اکثرا قومی –زبانی-مذهبی- منطقی است. در چنین شرایطی یک افغان چقدر می تواند در هنگام گزینش سیاسی و انتخابات یک فرد مستقل و فارغ از شرایط اجتماعی اش باقی بماند و مستقلانه رای بدهد؟
با این توضیحات هم دشواری های ذاتی و تئوریک انتخابات و هم معضلات اجتماعی – فرهنگی سرزمین ما گزینش سیاسی و انتخابات را با چالش های بسیاری جدی مواجه ساخته است.