پایانِ یک دوران و آغازِ دورانی نو
-------
منبع: ماندگار
پیشگفتـار:
دورۀ زمامداری آقای کرزی در حمل ۱۳۹۳ به پایان میرسد و اگر انتخابات ریاستجمهوری به صورتِ شفاف و عادلانه صورت بگیرد، فصل دیگری در حیات سیاسی افغانستان رقم خواهد خورد. اما انتخابات سال ۱۳۹۳ به دو دلیل از انتخاباتِ گذشته فرق دارد:
(۱) این انتخابات در حالی برگزار میشود که قرار است نیروهای بینالمللی تا پایان سال ۲۰۱۴ از افغانستان خارج شوند؛
(۲) این انتخابات در حالی برگزار میشود که افغانستان با موج فزایندهیی از حملات طالبان روبهرو است.
اگرچه انتخابات ۱۳۹۳ کلِ دموکراسی نیست؛ اما تمرین کوچکی است در راه بزرگِ پروسۀ دموکراتیک شدن افغانستان. این انتخابات در عین حال، سرآغاز دورانِ جدید است.
در آغاز باید بگویم که من نه به جریانی وابستهگی دارم و نه در فضای جناحها سیر میکنم. یک آدمِ اکادمیک هستم و در مسیر منافع ملی حرکت کرده و میکنم. بنده به دعوت جلالتمآب کرزی رییسجمهور منتخب افغانستان، در قوس ۱۳۸۳ از امریکا به کابل بازگشتم، درحالیکه فقط پنج ماه قبل از سقوط طالبان (جون ۲۰۰۱) به امریکا مهاجرت کرده بودم. من هماکنون «کارت سبز» دارم.
پیش از ورود به متن، ذکر اولین کابینۀ رییسجمهور کرزی ضروری است. به عبارت دقیقتر، از تحلیل وضعیتی شروع میکنم که دولت منتخب کار خود را آغاز کرده است. سپس این بخش را ناتمام رها کرده به سراغ «پایان یک دوران» و «آغاز دوران نو» میروم.
کابینۀ جدید:
فضایی که پس از کنفرانس بن بر کشور حاکم شد، بسیار متفاوت بود و تاریخ جدیدی را برای کشور رقم زد. از آن جمله میتوان از تبدیل «قدرت سیاسی یک پایهیی» به «قدرت سه پایهیی» یاد کرد. این «قدرت سه پایهیی» در این نوشتار بهنام «تیم حاکم» یاد میشود. اما چوکیداران این «سه پایۀ قدرت» یکی با پایۀ خشت پخته و دوی دیگر با پایههای خشت خام آمده بودند. از همینجا دیوار قدرت تا ثریا کج رفت.
بر اساس نشریۀ شماره ۷۲ مورخ ۲۳ جدی ۱۳۸۳ آیساف، در این کابینۀ جدید ۹ وزیر پشتون، ۹ وزیر تاجیک، ۵ وزیر هزاره، ۲ وزیر ازبک، ۱ وزیر ترکمن و ۱ وزیر بلوچ عضویت داشتند. اولین جلسۀ شورای وزیران تحت ریاست جلالتمآب حامد کرزی رییسجمهور دولت اسلامی افغانستان در تاریخ ۷ جدی ۱۳۸۳ دایر گردید. در این کابینه ۱۵ داکتر، ۴ ماستر و ۸ لیسانسه عضویت داشتند؛ اما از نظر تجربۀ اداری کسانی بودند که حتا یک روز تجربۀ سرمعلمی هم نداشتند. آقای کرزی در گردانندهگی جلسات نابلد بود. طرزالعمل پارلمانی در اجندا و مباحثات مراعات نمیشد. گاهگاهی شورای وزیران به شورای اقوام تبدیل میگشت.
کابینۀ اول رییسجمهور کرزی به عقیدۀ من قویترین کابینۀ ده سال اخیر بوده و بعید میدانم کسی منکر این قضیه شود. چهرههای نامآشنایی همچون داکتر عبدالله، داکتر انورالحق احدی، داکتر مسعوده جلال، داکتر سید مخدوم رهین، داکتر زلمی رسول، داکتر علی احمد جلالی، داکتر میرمحمد امین فرهنگ، داکتر هدایت امین ارسلا، جنرال عبدالرحیم وردک و اسماعیلخان عضویت این کابینه را داشتند.
داکتر عبدالله در مباحثات شورای وزیران از همه دستِ بالاتر داشت. احتمالاً آقای کرزی ترجیح داد او را که در مسایل سیاسی و اداری، باتجربهتر و قویتر از خودش بود، به گونۀ غیرمتعارف برکنار نماید. از سوی دیگر، جناب سرور دانش (وزیر عدلیه) در تمام مباحثات روزۀ سکوت گرفته بود. حتا در مباحث جنجالی کوچیها که سه روز در شورای وزیران دوام کرد، روزۀ سکوت را افطار نکرد.
اولین کابینۀ رییسجمهور منتخب برای خود یک تاریخ است. در اینجا فقط چند صفحه را ورق میزنیم، باقی بماند برای فرصتی دیگر.
(۱)امتیاز سهمیۀ کوچیها در پارلمان
بیتردید یکی از جنجالبرانگیزترین اجنداهایی که در دورۀ کوتاه این کابینه رونما شد، امتیاز «سهمیۀ ده کرسی» برای کوچیها در پارلمان بود. ماجرا از آنجا آغاز شد که جناب بسمالله بسمل رییس کمیسیون انتخابات، لیست تعدادی از وکلا را بر اساس نفوس در جلسۀ مورخ ۲۷ دلو ۱۳۸۳ شورای وزیران ارایه کرد که از جملۀ ۲۴۹ کرسی پارلمان، ده کرسی آن به شکل «سهمیه» برای کوچیها اختصاص یافته بود. من در این جلسه مخالفتم را با صراحت لهجه اعلام کردم و گفتم اکنون کوچی به معنای واقعی کلمه در افغانستان وجود ندارد و این کوچیها، کوچیهای سیاسیاند.
سهمیۀ کوچیها خیلی جنجالی شد. داکتر میرمحمد امین فرهنگ گفت: «من در این نزدیکیها از جلال آباد آمدم و در مسیر راه کدام غژدی (خیمۀ سیاه) کوچیها را ندیدم». داکتر مسعوده جلال و داکتر سید مخدوم رهین نیز گفتههایم را تأیید کردند. اما داکتر علیاحمد جلالی، داکتر هدایت امین ارسلا، داکتر زلمی رسول، جنرال عبدالرحیم وردک و حنیف اتمر قویاً از سهمیۀ کوچیها و زندهگیِ کوچیگری دفاع کردند. اینکه این نخبهگان سیاسی که سالها در کشورهای متمدنِ غربی زندهگی کردهاند (به استثنای حنیف اتمر) و هیچ مناسبتی با فرهنگ کوچیگری ندارند از کوچیگری دفاع میکنند، به خودی خود ادعای مرا (کوچی سیاسی) به اثبات میرساندـ مخصوصاً دفاعِ داکتر زلمی رسول که از قوم محمدزایی است و به یک خانوادۀ علمی و سیاسی تعلق دارد.
این امتیاز مرا به یاد داستان کتاب «مزرعۀ حیوانات» نوشتۀ جورج اورول انداخت که در یکی از مادههای قانون حیوانات (پس از دستکاری) آمده است: «همۀ حیوانات با هم برابر اند، بعضیها برابرتر اند».
(۲) فروش سیلوها
در یکی از جلسات شورای وزیران، جناب عبیدالله رامین وزیر زراعت پیشنهاد فروش سیلوهای دولتی را به بخش خصوصی تقدیم کرد. قبلاً نیز تصدیهای دولتی به قیمت بسیار نازلتر از نرخ روز، به گروپهای خاص فروخته شده بود. من در مخالفت با فروش سیلوها گفتم با اینطور خصوصیسازی مشکلات اقتصادی افغانستان حل نمیشود. از سوی دیگر، در شرایط کنونی ما نه تنها به حفظ این سیلوها ضرورت داریم، بلکه به اعمار دو گدامخانۀ بزرگ یا سیلو در مناطق آسیبپذیر از بلایای طبیعی همچون بدخشان و هزارهجات نیز ضرورت داریم. ولی این پیشنهاد رد شد.
(۳) عدالت انتقالی
موضوع «صلح، مصالحه، عدالت» توسط جناب داکتر رنگین دادفر سپنتا در جلسۀ فوقالعادۀ مورخ ۶ قوس ۱۳۸۴ شورای وزیران ارایه گردید. من که در کنفرانس بین المللی «عدالت انتقالی» از تاریخ ۲۷ مارچ تا ۴ اپریل ۲۰۰۵ در کپ تاون افریقای جنوبی شرکت کرده بودم، «مودل افریقای» جنوبی را در مورد عدالت انتقالی در افغانستان پیشنهاد کردم. مودل افریقای جنوبی عبارت است از تشکیل «کمسیون حقیقتیابی و مصالحه» به «منظور کشف حقیقت» و دومی «تشکیل دادگاه بررسی جنایات جنگی به منظور اجرای عدالت». بنده پیشنهاد کردم که جنایات جنگی از تاریخ ۷ ثور ۱۳۵۷ تا به امروز (۶ قوس ۱۳۸۴) مورد بررسی قرار گیرد. اما این پیشنهاد من مورد پسند «تیم حاکم» قرار نگرفت.
همچنین در جلسۀ مورخ سهشنبه ۱۳ دسمبر ۲۰۰۵ شورای وزیران برنامهیی بهنام «برنامۀ عمل برای رسیدهگی به جنایات جنگی» به تصویب رسید. بر اساس این برنامه، ظرف سه سال آینده نحوۀ رسیدهگی به جنایات جنگی و برخورد با عاملان مشخص خواهد شد. حالا که از این برنامه هشت سال میگذرد، نه تنها جنایتکاران جنگی سابق محاکمه نشدهاند، بلکه جنایاتکاران کنونی از گذشته هم جنایتشان بیشتر شده است.
اگر حمایت از ناقضان حقوق بشر ریشهیابی گردد، ما به ارگ ریاستجمهوری میرسیم.
اکنون این بخش را ناتمام رها میکنم و به سراغ «پایان یک دوران» میروم.
پایان یک دوران
از سال ۱۳۸۱ دورانی آغاز شد که نشانۀ خود را بر روند تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برجای گذاشت و فصلی از تاریخ معاصر افغانستان را رقم زد. اما این فصل، هنوز چندان ورق نخورده است. بهرغم مقالههای ارزنده، مطالعات صورتگرفته در اینباره هنوز اندک است و از سوی دیگر بخش عمدۀ ارزیابیها اکثراً به عنوان تابعی از اوضاع و شرایط زمانه و تمایلات سیاسی و قومی، یا سراسر ستایش بوده یا یکسره نفی و انکار.
با گذشت دوازده سال از ریاستجمهوری آقای کرزی، به نظر میرسد تصویر شفافتری از نقاط قوت و ضعفِ «تیم حاکم» پیش روی تحلیلگران قرار گرفته است.
این بخش نه بههدفِ تمجید از پلانها و برنامههای داشته یا نداشتۀ آقای کرزی است، بلکه به این هدف است که او ۱۲ سال در جایگاه رییسجمهور افغانستان قرار داشته و اولین فرد در کشور بهحساب میآمده است.
یکی از ویژهگیهای گفتمان آقای کرزی، سبک زبانیِ اوست که عامدانه از ادبیات کلیشهیی فاصله میگیرد و با ادبیات عامیانه صحبت میکند. او بیانیههایش را از روی کاغذ قرائت نمیکند، مانند یک پروفیسور از یاداشتهای کوتاه برای سخنرانیهایش استفاده میکند. او بهخوبی گلوگاه رسانهیی و خبرسازی را میشناسد و بر آن تسلط دارد. رفتارهای گاه و بیگاه او، شاهدی بر این مدعاست.
من به عنوان کسی که در سفرهای دهلی، انقره و پاریس شاهد سخنرانیهایش بودهام، میتوانم این ادعا را کنم که او به قدری انگلیسی را فصیح حرف میزند که فکر میکنی زبان مادریِ اوست.
رییسجمهور کرزی علیرغم لباس سادۀ وطنی (البته معنادار)، لبخند خانی و ریش پروفیسوری، آدمی بسیار پیچیده در این دنیای پیچیده است. بیشک آیندهگان پیرامونِ این معما بسیار خواهند شنید و کتابها نوشته خواهند کرد.
در این بخش عملکرد رییسجمهور کرزی به دو بخش تقسیم میشود؛ یکی سیاست خارجی و دیگری سیاست داخلی.
(۱) نمرۀ قبولی در سیاست خارجی
در عرصۀ سیاست خارجی نسبت به دیگر عرصهها میتوان نمرۀ بهتری به رییسجمهور کرزی داد. آقای کرزی بهدرستی به سراغ سیاست خارجی رفت و سعی کرد با «سیاست مخالفتراشی» امتیازاتی را بگیرد. «سیاست مخالفتراشی»، قدیمیترین اصل امتیازگیری در مذاکره است؛ اصلی که دانستن آن، نخستین گام در سیاست است. او اعتبار و جایگاه افغانستان را در سطح جهانی ارتقا بخشیده و رهبران جهان به این سیاستمدار جیلگپوش احترام ویژهیی میگذارند.
یکی از سیاستهای قوی رییسجمهور کرزی، برقراری تعادل سیاسی بین «شیطان بزرگ» و یکی از «محورهای شرارت» است. به طوری که توانست از هر دو «خرچ دسترخوان» بگیرد. اما در سیاست متوازنِ بین هند و پاکستان چندان موفق نشد. اما در تقرر سفرا، به نزد بازماندهگان اشرافیت دورۀ ظاهر شاه رفت و آنهایی را مقرر کرد که یک روز هم در روزهای دشوارِ مردم افغانستان در کنار آنها نبودند.
(۲) نمرۀ ناکامی در سیاست داخلی
مشکل اینجا بود که رییسجمهور کرزی هیچگاه بهطور کامل به عالم سیاست کوچ نکرد و همواره یک خان قبیلهیی باقی ماند. تصمیمات و برنامههای کشور توسط مشاورین خاصِ او که در پشت پرده قرار داشتند، تعیین میشد، جایی هم برای مشارکت عمومی وجود نداشت. بنابراین واژۀ «ولسمشر» جانشین «رییسجمهور» شدـ اگرچه مفاهیم «ولسمشر» و «رییسجمهور» با هم متفاوتاند و در نتیجه نمیتوان این دو را به جای یکدیگر به کار برد.
رییسجمهور کرزی تاریخ خوانده است. همانطور که ظاهرشاه از طریق خوانین بر افغانستان حکومت کرد، جناب کرزی با «اربابان نو» که بعداً بهنام «تیکهداران قومی» شهرت یافتند، بر افغانستان حکومت میکند. او (جناب کرزی) «دسترخوان خانی» را پهن کرد و به جای «نان» دالر، زمین و چوکی داد.
رییسجمهور کرزی در سیاست داخلی، «سیاست معامله» در پیش گرفت و با داشتن «هنر معامله» موفق هم شد. برای مثال:
رییسجمهور کرزی به تاریخ ۲ جدی ۱۳۸۳ فرمان تقرر پوهاند دکتور نذیراحمد شهیدی را به عنوان رییس پوهنتون کابل صادر کرد؛ اما هنوز رنگ امضایش خشک نشده بود که به تاریخ ۳ جدی ۱۳۸۳ فرمان داکتر اشرفغنی احمدزی را به عنوان رییس پوهنتون کابل صادر کرد.
مثال دیگر:
من تا ۲۷ حوت ۱۳۸۴ نامزدوزیر زراعت بودم؛ اما به هر دلیل در تاریخ ۲ حمل ۱۳۸۵ وقتی اسامی وزرا اعلام شد، نام من به عنوان وزیر زراعت نبود. بعداً از دوستان داخل ارگ شنیدم که نام من توسط یکی از رهبران جهادی که در عین زمان وکیل شورای ملی نیز میباشد، خط خورده است.
این دو مثال را به این منظور عرض کردم که تا اندازهیی با معاملهگری رییسجمهور آشنا شویم.
هر کس به نوعی و به زبانی، عملکرد دولت کنونی را در زمینههای سیاسی، اقتصادی،… و نصبها و تصمیمات غیرکارشناسی به زیر سوال میبرد؛ اما تعداد کمی از آنچه که بر سر وضعیت اجتماعی این ملت آمده است، سخن میگویند.
من با همۀ احترامی که برای رییسجمهور کرزی قایل بوده و هستم، باید بگویم که او در مسایل اجتماعی به سمت درستی حرکت نکرده و نخواهد کرد. چند نمونه به مصداق «مشت نمونۀ خروار» در اینجا آورده میشود.
(۱) توزیع غیرعادلانۀ امدادهای بینالمللی
رییسجمهور کرزی در روز افتتاح «لویهجرگۀ مشورتی» در تاریخ ۳۰ عقرب ۱۳۹۲ گفت: یکی از بزرگترین دستاورد های دوازده سال گذشتۀ ما این بود که افغانستان دوباره خانۀ تمام افغانها شد.
اما متأسفانه باید گفت که در این خانۀ مشترک، «بعضیها برابرتر اند». برای مثال:
مارک سانپنفلد در شمارۀ ۲۴ اکتوبر ۲۰۰۷ کریسچین سانیسمانیتور زیر عنوان «بامیان بهای امنیت خود را میپردازد» نوشت: سیوپنج درصد مبلغ ۱٫۳ میلیون دالر برای انکشاف منطقهیی پنج ولایت جنوبی که یازده درصد نفوس افغانستان را تشکیل میدهد، از سال ۲۰۰۲ به این طرف مصرف گردیده است و پانزده درصد بودجه در ۹ ولایت شمالی که ۲۹ درصد نفوس کشور را میسازد، مصرف گردیده است.
اما سهم بامیان چه بوده است؟
روزنامۀ تمپا تربیون در تاریخ ۶ جنوری ۲۰۱۳ صفحۀ ۶ خود مینویسد:
«پروژۀ پنجصد میلیونی بند کجکی در سال ۲۰۱۵ تکمیل خواهد شد.»
(۲) فارسیستیزی
فارسیستیزی در افغانستان مسالۀ تازهیی نیست. اما این فارسیستیزی در زمان حکومت کرزی روندی تازه پیدا کرده است. مثلاً در دهۀ پنجاه خورشیدی که جرایدی همچون خیبر، پکتیکا و افغان ملت دعواهای زبانی و قومی را بهراه انداختند، هیچگاه مقامات رسمی دولت یا اشخاص دانشگاهی وارد این دعوا نشدند.
اما در دولت سه پایه، جناب عبدالکریم خرم وزیر اطلاعات و فرهنگ دولت اسلامی افغانستان، با ادبیات تهاجمی وارد میدان شد. وقتی که جناب خرم واژههای اصیل زبان فارسی دری همچون «دانشگاه» را «بیگانه» خواند، فارسیستیزیِ دولتی نیز نضج گرفت.
از سوی دیگر، جناب خرم تنها نیست و شبکههای دیگری نیز در همدستی با یکدیگر عمل میکنند. مثلاً شورای ملی بهخاطر واژۀ «دانشگاه»، قانون تحصیلات عالی را زندانی میکند. اگر برای نسل جدید قرار باشد ملموسسازی شود، باید بگویم رفتار جناب خرم مانند رفتار سردار هاشم خان در سال ششم دهۀ سی قرن بیستم میلادی است. اما جناب خرم فراموش کرده که ما در چهارمین سال دهۀ دوم قرن بیستویکم زندهگی میکنیم.
اخیراً رییسجمهور کرزی در سخنرانی خود در «کنفرانس ملی انکشاف سالنگ در پنجاه سال آینده» گفته است: پشتو و فارسی را مخلوط کنید، قسمی که من در همین ۱۲سال کردم (بیبیسی، ۱۴ قوس ۱۳۹۲، مطابق ۵ دسمبر ۲۰۱۳).
اما کریم خرم همزمان با بی بی سی گفته بود که او با جدا کردنِ زبانهای دری و پشتو از همدیگر مخالف است (بی بی سی، ۸ سنبلۀ ۱۳۸۵، مطابق ۳۰ اگست ۲۰۰۶) آیا این دو جمله یک معنا ندارند؟ آیا فیصلۀ ۸ حوت ۱۳۹۱ شورای وزیران که «استفاده از زبانها و لهجههای بیگانه در رادیو و تلویزیون ممنوع است» خود نشانگر سیاسیسازی موضوع زبان نیست؟
(۳) تفرقۀ قومی
اکادمی علوم افغانستان در سال ۱۳۹۱ کتابی با عنوان «اطلس اتنوگرافی اقوام افغانستان» منتشر کرد که یک بخش آن عنوان «اطلس اقوام غیر پشتون افغانستان» را در پیشانی داشت. به متنِ این بخش از چند منظر میتوان نگاه کرد. یکی منظر اخلاقی مؤلف (؟) است و دیگری بخش علمی آن که با مبنای مردمنگاری (Ethnography) سازگاری ندارد؛ این مردمنگاری بیش از آنکه از سپهر دانش اجتماعی و پژوهش میدانی نشأت بگیرد، برآمده از تعصبات قومیِ یک نهاد رسمی است.
جناب مجاهد از عباراتی استفاده کرده که توهین آشکار نسبت به یک قوم و یک مذهب است؛ عباراتی که تکرار مکرراتِ بعضی نویسندهگان متعصب پیشینِ افغانستان در مورد قوم هزاره است. اما مسوول اصلی، اکادمی علوم افغانستان است که همچو آثار از درونِ آن بیرون میآید. این نوع آثار سبب سوءتفاهم و «هرجومرج» نه تنها در جامعه، بلکه در مطالعات افغانستان نیز میشود.
اگرچه رییسجمهور کرزی به تاریخ ۳۰ جوزای ۱۳۹۱ حکم برکناری چهار نفر را صادر کرد؛ اما این برکناری در بیاعتبار کردن اطلس اتنوگرافی اقوام غیرپشتون افغانستان» کدام تأثیری ندارد؛ زیرا در عالم مطبوعات، آمار و نوشتهها هر اندازه که بیاساس باشند، از برکنار کردنِ چند نفر اثرگذارتر است.
جنرال عبدالواحد طاقت «شفشف نکرد» بلکه «شفتالو» گفت. جنرال طاقت، حرمتشکنِ ردیف آخر است. باید آنهایی را مسوول اصلی دانست که حرمتشکنی فرهنگی و قومی را باب کردهاند.
اما در افغانستان با تمام تفاوتهایی که بین اقوام وجود دارد، ولی روحیۀ وحدت ملی به قوتِ خود در همهجا هست و قومگراییهای کنونی کمتر آسیبی به وحدت ملی ما میرساند.
هرچند تعداد قومگراها کم است، ولی صدایشان بلند است و گاهی این صداهای بلندِ آنها سبب شده که دیگر اقوام خیال کنند اینها بسیار زیاد اند.
(۴) فتح حریم پوهنتون کابل
یازده سال از حادثۀ ۲۰ عقرب سال ۱۳۸۱ گذشته است. آنچه مسلم است، آن شامگاه بدعتی بود برای نیروی پولیس که بیشرمانه حریم پوهنتون کابل را پاره کرد و خون چهار محصل را در سنگفرش محوطۀ پوهنتون ریختاند (اسوشتید پرس ۱۲ نوامبر ۲۰۰۲).
این در حالی است که در بسیاری از کشور ها، پولیس و سایر نیروهای مسلح، حق ورود به دانشگاه را ندارند. این عقرب سیاهتر از سوم عقرب ۱۳۴۴ بود.
ماریو وارگاس یوسا برندۀ جایزۀ ادبیات نوبل و راوی زندهگی «دیکتاتورهای بزرگ و کوچک» میگوید: بیشتر از آنکه دیکتاتورهای بزرگ فاجعهبار باشند، دیکتاتور های کوچک هستند که فاجعهبار اند».
در افغاستان، هم ارباب بزرگ (چوکیدار خشت پخته) در مسایل جاری افغانستان مقصر است و هم اربابان کوچک (چوکیداران خشت خام) مقصر اند. زیرا آنها از ابتدا با پایۀ خشت خام وارد صحنۀ قدرت شدند. در حالی رییسجمهور کرزی رهبری قوی نبود، او را به «دیکتاتور سبک نو» تبدیل کردند؛ دیکتاتوری که بر خلاف رای شورای ملی، وزیران و قضاتِ سرپرست تعیین کرد و به عوض لویهجرگۀ قانونی، «لویهجرگۀ مشورتی» را برای بازگشت به عنعنۀ قبیلهیی دایر کرد.
آغاز دوران جدید
دوران جدید با انتخابات سال ۱۳۹۳ شروع میشود. ما انتخابات آزاد و عادلانه میخواهیم؛ انتخاباتی که رای مردم حقالناس باشند و مردم شانس انتخاب داشته باشند و نامزدان رانتگونه به صحنه نیایند.
انتخابات سال ۱۳۹۳ «قوممحور» است. در میان قوم «پشتونمحور» است و در میان تیم قومی «فردمحور». یازده نامزد اصلی از یک قوم نشان میدهد که اقوام دیگر برای تبدیل شدن به نامزدان اصلی، موانع تاریخی و روانی دارند.
ترکیب قومی هر تیم عجیبوغریب است. معاونین میتوانند بخش کوچکی از اقوام خود را نمایندهگی کنند. بعضی نامزدها تیم خوبی ندارند. من از میان یازده نامزد اصلی، هشت تای آنها و از میان بیستودو معاون نُه تایشان را میشناسم. از میان این هشت نامزد اصلی، یکی افراطی مذهبی و دیگری شدیداً قومگرا است.
ما ناگزیریم از بین این نامزدها یکی را انتخاب کنیم. آنچه به عنوان تفاوت میان یازده نامزد اصلی با رقابت میان دیدگاهها ارایه میشود، در اصل تفاوت اندکی است که به هیچوجه طرفین را در مقابل هم قرار نمیدهد. به عبارت دقیقتر، بین پالیسی رییسجمهور کرزی و نهگانه هیچگاه دوری وجود نداشته است.
اگر به گذشتۀ نامزدان ریاستجمهوری نظراندازی کنیم، تنها داکتر عبدالله نامزدی است که در جامعۀ روشنفکری با ایراد و انتقادها از سیاستهای دولت کنونی شناخته شده است. اما داود سلطانزوی که سابقۀ بسیار خوبی در شورا دارد، با پلان ها و برنامههای نو وارد صحنه شده است.
پس رقابت بین داکتر عبدالله، و نهگانه است.
شور انتخاباتی سال ۱۳۹۳ نسبت مستقیمی با پویایی مباحث سیاسی جاری در بین محصلان دارد. این وضعیت مربوط به امروز و دیروز نیست، بلکه در دهۀ ۴۰ خورشیدی نقش بسیار مهمی در انتخابات داشته است.
در دهۀ ۴۰، ما هفتهزار محصل داشتیم و اکنون ۲۵۰هزار محصل داریم. محصلِ امروز برخلاف نسل آنروز (دهه ۴۰) نه شعار ضد امپریالیسم سر میدهد و نه شعار زنده باد کارگران جهان؛ بلکه برای اصلاحات دولت کنونی صدا را بلند کرده است. پس نقش اساسی را در انتخابات آینده، نسل جوان مخصوصاً دانشجویان برعهده خواهند داشت.
بنده با تمام کاستیها به آینده خوشبین هستم و دلایل آن از این قرار است:
(۱) من عضو مجمع شورای اصلاحی افغانستان تحت ریاست زندهیاد دکتور عبدالحی الهی بودم (او یک روشنفکر دینی مخصوصاً در فلسفه بود). شادروان مولوی مدثر که از ملاقات با رهبران طالبان از هلمند برگشته بود، آنها را «فرشتۀ نجات» خواند و پیشنهاد کرد که مجمع اصلاحی پشتیبانی خود را از حرکت طلبههای کرام اعلام کند. من با این پیشنهاد مخالفت کردم و گفتم نشود فرشتههای نجات به «مالکان دوزخ» تبدیل شوند! نظرم توسط داکتر الهی و استاد فیضالله جلال تأیید و پیشنهاد رد شد. اما امروز همۀ مردم افغانستان چهرههای واقعی طلبههای کرام را شناختهاند.
(۲) وقتی که طالبان کابل را تصرف کردند، دههزار دانشجو در دانشگاه کابل درس میخواندند که از آن جمله چهارهزار آن دختر بودند. من در آنزمان رییس دانشگاه کابل بودم. طالبان چهارهزار دختر را از حق تحصیل و ۶۰ استاد زن را از حق تدریس محروم کردند. امروز زنان خود از حق تحصیل و کار خود در برابر طالبان دفاع خواهند کرد.
(۳) نهادهای ضد فرهنگِ طالبانی در یک دهۀ اخیر به کمک جامعۀ جهانی و خود افغانستانیها در شهرها رشد کردهاند. رشد و تقویتِ جامعۀ مدنی، تحصیلات عالی و معارف، اقتصاد، انتخابات، آزادی زنان، ارتش ملی و لذتِ مردمِ عادی از فضای نیمبند دموکراسی، همه و همه به خودی خود بازدارندۀ فرهنگ طالبانی استند.
البته نقش رسانههای اجتماعیِ جدید مانند فیسبوک و تویتر را در بازدارندهگی فرهنگ طالبانی نباید فراموش کرد.
ولی انتخابات سال ۱۳۹۳ از همه سرنوشتسازتر خواهد بود، پس باید در این انتخابات شرکت کرد!
|