خانم ژیلا
بانو ژیلا در ۱۵جولای ۱۹۴۳ م در شهر کابل دیده به جهان گشود. پدرش سردار محمد کبیر خان از نوادگانِ امیر دوست محمد خان است. مادرش را در سن پنج سالگی از دست می دهد و مکتب ابتداییهی زرغونه را تا صنف هشت می خواند و در سن چهارده سالگی با اصرار و تشویق شوهر همشیرهی خود استاد جلیل احمد زلاند به هنر موسیقی رو می آورد.
خانم ژیلا سه خواهر داشت که تنها سارا زلاند (همسر استاد زلاند) بزرگتر از او بود و دو خواهر دیگرش زهرا حفیظی و عذرا شاکر از او کوچکتر بودند. از میان این چهار خواهر تنها سارا و ژیلا به موسیقی رو می آورند.
زندگی خانوادهی محمد کبیر خان سرشار از مشکلات اقتصادی بوده و با وجود آنکه چهل سال در بانک خدمت می کند، هرگز به رفاه اقتصادی نمی رسد. پدرِ خانم ژیلا انسان روشنفکر بود و پس از مرگِ همسرش علاوه بر کارهای اداری بیرون از خانه، تمام کارهای داخلِ خانه را نیز به دوش می گیرد اما سرانجام مجبور می شود برای دومین بار ازدواج کند. بانو ژیلا از کودکی در محافل خانوادگی آواز می خواند و در تنهایی ها با خودش زمزمه می کرد؛ تا این که در یکی از محفل های خانوادگی شان بانو پروین شرکت می کند و آوازِ خانم ژیلا را می پسندد. با اصرارِ بانو پروین محمد کبیر خان به دخترش ژیلا اجازه می دهد که به موسیقی بپردازد. هرچند بانو ژیلا به موسیقی علاقمندی فطری دارد ولی مشکلات اقتصادی یکی از علت های است که مجبورش می سازد تا به طور حرفه ای به این مساله بپردازد. تشویق و پیگیری بانو پروین، همکاری بی دریغِ استاد زلاند و استعداد فطری بانو ژیلا همه
دست به دست هم می دهند تا نخلِ هنرِ با نو ژیلا بارور گردد. در این میان استاد خیال سر می رسد و ژیلای چهارده ساله را با استعداد سرشار و آواز دلنشین اش کشف می کند. او کمرِ همت می بندد و مدت پنج سال پی هم به ژیلای جوان راگ ها، ضرب ها و گام های موسیقی را می آموزد. اولین آهنگی را که خانم ژیلا در رادیو به ثبت رساند، «ای از فروغ رویت، روشن چراغ دیده» است که آقای جلیل زلاند آن را کمپوز کرده است.
آقای محمد کبیر به موسیقی علاقمند بود، به همین دلیل دخترش سارا را به جلیل احمد زلاند می دهد. این پیوند در آن زمان سه مشکل اساسی را به همراه دارد؛ اول اینکه آقای زلاند یک آوازخوان (سازنده) است؛ دوم اینکه آقای زلاند مربوط به عشیرهی قزلباش است؛ و بالاخره سومین مشکل در این است که مذهبِ آقای زلاند تشیع است.
بیشتر آهنگ های خانم ژیلا را استاد حفیظ الله خیال، شمس الدین مسرور، جلیل احمد زلاند، مسحور جمال و استاد هاشم کمپوز کرده اند. او به کمپوزهای استاد هاشم علاقمندی بی حد و حصر داشت و در یکی از مصاحبه هایش گفته است: «آهنگ هایی را استاد هاشم برایم کمپوز کرده که هیچ کس حتا تصور نمی تواند».
مانند سایرِ زنانی که در راستای هنر گام گذاشتند و به مشکلاتِ زیادی در اجتماع مواجه شدند؛ خانم ژیلا نیز از این قاعده استثنا نبود. در قدم اول استاد شیدا نامش را از کبری به ژیلا تغییر داد. استاد شیدا پس از این که آوازِ خانم ژیلا را در نخستین کانسترش می شنود این نام را برایش بر می گزیند. هرچند تغییر نام در کشورهای دیگر نیز متداول است و هنرمندانِ زیادی این کار را کرده اند؛ اما در کشورِ عقب ماندهی مانند افغانستان، این روند اجباری بود. علاوه بر این او مجبور بود با چادری از خانه بیرون شود و با چادری واردِ ستدیوهای رادیوگردد؛ تا کسی نتواند او را بشناسد. به مرور زمان و با مبارزهی پیگیر زنان هنرمند در کابل، کم کم فضا برای سایر زنان بازتر می گردید و چهره های شان برای علاقمندان هویدا می گشت. از زمانی سخن می گوییم که آواز خوان شدن برای مردان هم عیب بزرگی است؛ چه رسد به زنان. پسانتر ها با ظهور احمد ظاهر به عنوانِ
آواز خوان و با توجه به موقف اجتماعی خانوادگیاش و این که پدرش برحال صدراعظم افغانستان بود، این تابو کمکم و با گذشتِ زمان شکست. با پیوستنِ احمد ظاهر در صفِ هنرمندانِ آماتور و با استعدادِ بی بدیلاش در هنرِ آواز خوانی، نه تنها جایگاه و مقام اجتماعیاش را با موسیقی در اجتماع به پایین نکشید بلکه جایگاهِ موسیقی را در اجتماع با خودش بالا برد.
استاد فضل احمد نینواز و شاه ولی ولی ترانه ساز نیز در این راستا با احمد ظاهر همگام شدند و در این سفر او را یاری نمودند. همانطور که می دانیم فضل احمد نینواز فرزندِ فیض محمد زکریا –وزیر معارف و وزیرِ خارجهی زمان شاهی- بود و استاد شاه ولی ولی ترانه ساز نیز فرزندِ محمد ولی خان دروازی؛ نایب الحکومهی دربار شاه امان الله. استاد نینواز برای این که به موسیقی می پرداخت از طرف پدرش از میراث محروم شد.
هرچند جایگاهِ موسیقی در افغانستان تا هنوز هم آنطور که باید نیست؛ ولی جایگاهِ متزلزل و امروزی را نیز با فداکاری های بسیار به دست آورده است.
بانو ژیلا در نمایشنامه های موزیکال نیز هم نقش بازی می کرد و هم آواز می خواند. اولین نمایشنامهی موزیکالی که بانو ژیلا در آن نقش بازی کرد «رفیقان بی وفا» نام دارد و در یک پرده است. شعرِ این نمایشنامه را ضیا قاری زاده سروده و موسیقی آن را استاد جلیل احمد زلاند نوشته و خودش نیز در این نمایشنامه نقش بازی کرده است. علاوه بر بانو ژیلا و استاد زلاند، هنرمندانی چون هلال و نیک محمد نیز نقش رفیقان سمندر را در این نمایشنامه بازی می کنند. نمایشنامهی «رفیقان بی وفا» در سال ۱۳۵۲ هـ خورشیدی (۱۹۷۳م) در رادیو تلویزیون ملی افغانستان فیلم برداری شده است.
در این نمایشنامه زندگی روزمرهی مردی به نامِ سمندر (زلاند) و همسرش عزیزه (بانو ژیلا) به تصویر کشیده شده است. سمندر مردی است که دوستانِ فروانِ دارد و علاقمند است هر روز برای دوستانش در خانه مهمانی ترتیب دهد و آنها را دعوت کند. همسرش عزیزه از سمندر می خواهد که از این کار دست بردارد چون یارانِ این زمانه همه مطلب آشنایند ولی سمندر عصبی می شود و ادعا می کند که دوستانش با وفا هستند و او در اشتباه است. عزیزه از همسرش سمندر می خواهد که در گوشهای پنهان شود و زمانی که مهمانانش می آیند به آنها می گوید شوهرش فوت کرده است. دوستانِ سمندر به محض این که خبرِ مرگِ سمندر را می شنوند از عزیزهی جوان و زیبا خواستگاری می کنند.
صحنه۱
(سمندر و عزیزه)
سمندر:
الا ای همسرِ من، دلِ من دلبر من
رفیقان دعوتی از محضرِ من
عزیزه:
الا ای یارِ جانی، شریکِ زندگانی
نمی دانی که باشد، رفیقِ این زمانه یارِ نانی
سمندر:
ندانم یا بدانم، چه باید کرد خانم؟
چو دادم وعده باید، به عهد خویشتن ثابت بمانم!
عزیزه:
الا ای شوهرِ من، سرِ من سرور من
مکن مهمان کسی را، مشو ساده ببین چشمِ ترِ من!
سمندر:
مکن شیرین زبانی، که عهدم نشکنانی
خلافِ وعده عیب است، به کیشِ دوستی و دوستگانی!
عزیزه:
مگر از دوستی ها، که باشد دوست عنقا
کجا یار و کجا دوست؟
که باید عهد ها و تجربت ها
سمندر:
عزیز من عزیزه، الا ای نور دیده
رفیقان من هریک وفا دارند و خوش قلب و رسیده
صحنهی۲
(سمندر و عزیزه)
سمندر:
عزیزم ساعت ات چیست؟
عزیزه:
بود حالا شش و بیست!
سمندر:
نهان باشم همیجنا؟
عزیزه:
بلی جانم، ببینم پشتِ در کیست!
پشت در کیست؟
(سمندر پنهان می شود)
صحنه
(عزیزه و رفیق)
رفیق۱:
سمندر خان به خانه س؟
بگو پروانه جان اس
عزیزه:
بیایید اندکی پیش
به من دوست سمندر جان گران اس!
رفیق۱:
سلام علیک خانم
سلام علیک خانم
عزیزه:
سمندر مرد جانم
سمندر فوت شد فوت
مرا تنها گذاشت آن مهربانم (می گرید)
رفیق۱:
مکن تشویش و ماتم
مکن گریان از این غم
سمندر جان اگر رفت
منم اینک ترا مردانه همدم
عزیزه:
بشرم ای ناجوانمرد
هنوز اشکم نشد سرد
اگر مردی همین است
به این مردی تو نفرین توان کرد
(او را می زند و از خانه بیرون می کند)
صحنه
(عزیزه و رفیق۲)
عزیزه:
بلی کیست؟
بلی کیست؟
رفیق۲:
بود نامم سلامت
سمندر داده دعوت
بگو اینجاست سلامت خان به خدمت
عزیزه:
بفرمایید بالا
چرا دارید پروا؟
سمندر بی کسم کرد
به فرقم ریخت خاکِ هردو دنیا!
رفیق۲:
چرا خانم چی حال اس؟
چی شور و قیل و قال اس؟
عزیزه:
بلی، مرده سمندر
دگر دیدار او بر من محال است
رفیق۲:
مشو ای گل مکدر
نباشد گر سمندر
منم در خدمت تو
سمندر وار عاشق بلکه چاکر!
عزیزه:
تشکر ای سلامت
از این حسنِ رفاقت
نمی شرمی که از گور
رفیقت می فرستد بر تو لعنت
(او را می زند و از خانه بیرون می کند)
صحنه۵
عزیزه:
سمندر جان خدا را
بیا بنگر وفا را
که تا نیکو شناسی
ریاکارانِ مطلب آشنا را
سمندر و عزیزه با هم:
ریا کارانِ مطلب آشنا را
ریا کارانِ مطلب آشنا را
پرده
این نمایشنامه از لحاظِ تنوع در موسیقی، شعر و موضوع اجتماعی آن یک کارِ خوب و بی عیب و نقص است. کابل در دهه های ۴۰ و ۵۰ هجری خورشیدی آهسته آهسته به طرف شهر شدن می رود و مهمانی های بیش از حد دور از رسمِ شهر نشینی است. در حقیقت این نمایشنامه پیامِ بسیار روشن و رسا برای مردم داشت و تا امروز نیز زیبایی و ظرافتِ آن قابل توجه است.
از بانو ژیلا در رادیو ۴۸۲ آهنگ به ثبت رسیده و در تلویزیون نیز ۱۳ آهنگ دارد. آقای عبدالله شادکام تمام آهنگ های بانو ژیلا را در یک دفترچه یادداشت کرده و آن دفترچه را بانو ژیلا تا هنگام مرگ با خود داشت. اما آهنگ «زد ز بیرحمی به تیغم یار، یاری را ببین» و «از غمت ای نازنین عزم سفر می کنم» تصنیف از ناصر طهوری و کمپوزِ استاد حفیظ الله خیال را بسیار دوست داشت. او با هنرمندانی مانند استاد خیال، استاد زلاند، احمد ظاهر و محمد رفیع آهنگ های دوگانه دارد.
در اگستِ سال ۱۹۵۸تعدادی از هنرمندان تاجیک در ترکیبِ گروهِ هنری ترانه و رقص «پامیر» و با مدیریت هنرمند اتحاد جماهیر شوروی آقای غلام علی غلامحیدرُف، همراه با استادان موسیقی تاجیک اکهشریف جورهیف و عبدالله نذرییف وارد کابل می شوند.
آهنگ مشهورِ «مشک سوده می بارد، شب به دامن کابل» از ساخته های آقای اکهشریف جورهیف است، ویکی ار رهاورد های همان سفر به شمار می رود. پس از این سفر حکومت تاجیکستانِ شوروی از هنرمندان افغانستان دعوت می کند تا برای هنرنمایی و داد و ستدِ داشته های فرهنگی به دوشنبه بیایند. در این سفر عدهای از هنرمندان از قبیلِ استاد جلیل احمد زلاند، استاد خیال، استاد قاسم، حسین آرمان، شیر محمد غزنوی، بانو رخشانه، بانو پروین و بانو سارا زلاند (همسرِ آقای زلاند)، بانو ژیلا را همراهی می کنند. در این زمان با آنکه بانو ژیلا بیش از پانزده سال ندارد اما نه تنها او بلکه تمام هنرمندان افغانستان در کشورِ همتبار و همزبان تاجیکستان می درخشند و پس از آن پیوندهای از هم گسستهی فرهنگی و هنری دوباره جان میگیرند و در سال های بعدی همچنان ادامه می یابد.
خانم ژیلا سفر های زیادی به کشورِ هند نموده است. اتفاقاً یکی از سفر های خانم ژیلا در سالِ ۱۹۶۴م به هند مصادف است با زمانی که مناسبات بین لتا منگیشکر و محمد رفیع برای مدتی تیره و تار است. این مساله همزمان است با فیلمبرداری فیلم مشهورِ «کشمیر کی کلی». رفیع آوازِ بانو ژیلا را می پسندد و از او دعوت می کند که در هند بماند و برای فیلم های هندی آواز بخواند. ولی خانم ژیلا مشکلاتِ دوری از وطن و کودکانِ خردسالش را بهانه می کند و این پیشنهاد را نمی پذیرد.
پس از کودتای هفت ثور (آوریل ۱۹۷۸ م) و تغییر رژیم، برخورد با هنرمندان نیز تغییر کرد. یکی از اولین اتفاقاتِ پس از کودتای نظامی این بودکه در ۱۴ ژوئن ۱۹۷۸ م احمد ظاهر ترور شد. پدیدهی سانسور هرچه بیشتر در بین رادیو و تلویزیون شاخ و پنجه دواند. علاوه بر این هنرمندان را مجبور به خواندنِ آهنگ های فرمایشی می ساختند. در صورتِ تمرد از خواستهی رژیم، ممکن بود هربلایی را بر سرِ هنرمندان بیاورند. آهنگِ «ای هموطن ای نیروی بالندهی جاوید» را با فشار و تهدید توسطِ احمد ظاهر خواندند. شعر این آهنگ را بارق شفیعی سروده و فقیر محمدِ ننگیالی آن را کمپوز کرده است.
رژیمِ تازه به قدرت رسیده برای خود سرودِ ملی تازه می خواست و برای ثبت آن از هنرمندان استفاده می کرد. قابل یاد آوری است که سرود ملی زمان زمامداری ظاهرشاه، داوود خان و بالاخره سرود ملی حزبِ دموکراتیک خلق را نیز جلیل احمد زلاند ساخته است.
برای ثبت سرود ملی جدید تعدادی از هنرمندان را در قرغه جمع می کنند و همه در جایگاه های شان قرار می گیرند. از قضا صف اول را- که طبعاً دارای اهمیت بیشتر است- برای کسانی اختصاص داده اند که از تجربهی کمترِ هنری برخوردارند و عمدتاً از اقوام نورمحمد تره کی- رییس جمهور- می باشند. صف های دوم و سوم برای هنرمندان سرشناس اختصاص داده شده بود. بانو ژیلا به این وضعیت اعتراض می کند و در جریان بگو مگو با مسوولان می گوید چرا خویشاوندان « خره کی و پره کی» را در صفِ اول جا داده اید؟
در سال ۱۹۷۹ م رژیم حاکم این سخنِ بانو ژیلا را بهانه قرار داده و برای این که روحیهاش را درهم شکند، او را به مدت یک هفته در زندان می اندازد. با پادرمیانی دوستان و بستگانش از زندان خارج می شود و تصمیم می گیرد به هر شکلی که شده کشور را ترک کند. او با دو کودک خردسالش راهی پاکستان می شود و به شکل بسیار اسف بار خودش را به شهر کراچی می رساند و مدت ۱۳ ماه را در شهر کراچی سپری می کند و در این مدت دو کانسرت را بر ضدِ رژیم کمونیستی برگزار می کند. بانو ژیلا در دسامبر ۱۹۸۲ وارد کالفرنیای امریکا می شود و در این شهر هفت کانسرت را برای جمع آوری اعانه و دریافت کمک های صحی برای مردمان جنگ زدهی سرزمین اش و البته در مخالفت با سیاستهای رژیم کمونستی برپا می کند.
تعدادی از دانشگاه های امریکایی از بانو ژیلا برای زحماتش در راستای احیای هنر و موسیقی کشور افغانستان و معرفی آن به مردم امریکا از ایشان تشکر و تمجید می کنند. در سال ۱۹۹۷ م بانو ژیلا کانسرتی را در تورنتوی کانادا برگزار می کند. در این کانسرت آقای ضیا قاریزاده به دلیل کهولت سن، رسیده نمی تواند و این شعر را زیر نام «پوزش نامه» برایش می فرستد:
در بزم سرودت ای هنرور ژیلا
معذورم اگر وا نرسیدم به شما
از شدت درد مانده ام چون از پا
یک روز دگر بینمت انشاالله
هرچند بیشترِ مردم گمان می کنند که فعالیت های هنری بانو ژیلا به محضِ خارج شدن از کشور به طور کامل قطع شد؛ اما حقیقت آن است که او از سالِ ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۱ به طور پیوسته در امریکا و کانادا کانسرت اجرا کرده است. او در این مدت برای کارهای تازه بیشتر از گذشته وسواس به خرج می داد اما بیشتر کارهای گذشته اش را برای علاقمندان بازخوانی می کرد. او با هنرمندان مطرح ایرانی مانند ویگن، شهرام شب پره، فتانه، شهناز تهرانی و همچنین هنرمندانی نظیرِ استاد زلاند، شاه ولی ولی ترانه ساز، نجیم نوابی، قادر اشپاری، نعیم پوپل، احمد شاه حسن و دیگران کانسرت های مشترک اجرا کرده است.
بانو ژیلا بیشتر از هر آلهی به هارمونیه و طبله علاقه داشت. یکی از دلایلِ مهمی که او را از کار کردن باز می داشت نبودِ استادانِ برجسته و زبردستِ هارمونیه نواز و طبله نواز بود. او همیشه افسوس می خورد که ای کاش کسانی مانندِ استاد ولی طبله نواز و استاد حنیف هارمونیه نواز در کنارش می بودند.
در زندگی شخصی بانو ژیلا انسانِ کم رو و گوشه گیر بود و همیشه کوشش می کرد زندگی هنری اش را از زندگی شخصی خود جدا و به دور از هم نگاه دارد. این روحیهی او یکی از عواملی است که در زمان غربت باعث شد کم کم از یاد ها فراموش شود. آخرین کانسرت بانو ژیلا در سال ۲۰۰۱ در کالفرنیا برگزار شد. بالاخره بانو ژیلا در ۲۸ جونِ سال ۲۰۰۹ و در حالی که ۶۶ سال داشت، دار فانی را وداع گفت. یادش مانا و خاطراتش گرامی
ذبیح الله مهدی
کابل
۱. موسیقی تاجیکستان و افغانستان از باربد مروزی تا فرهاد دریا؛ سلطان حمد؛ سایت بی بی سی فارسی.
۲. یادی از زلاند و سرودهای تاجیکی او؛ سلطان
احمد؛ سایت بی بی سی.
|