توماس!
تاریکی بیداد می کند
اینجا
شبتر از هر جای دیگری
تاریکی دویده تا دور دستها
سرزمینی
ترا غفلت کرده است
دستاوردهایت را
بخشش!
تاریکی ربطی به تو ندارد
از من است
تقدیر اینگونه رقم خورده است
تغییری نیست
شاید زمانی بگذرد
شبی ترا می خوانم در تاریکی
روشن کن
کمی به سمتِ شرق
طلوعی در کار نیست
خوابیده
ولتاژها ضعیفی می کند
نوری نیست
آن. نمی شود
تاریک
فیوز پایین زده
زمین و آسمان گره خورده
تاریکیِ مطلق
گشایشی
کارِ توست
تاریکی بزدای
برقی ببار
جهانی را روشن کن
خانه ام را
سجده ی شکر بجا آورم
نامسلمان!
قاسم قاموس
كابل
۱۳۹۱/۰۹/۱۷
|