کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

احمد جاوید فیضی

 
 
  چه ملک بی پرسان

 
 

   چه ملک بی پرسان است چه ملک بی پرسان است
مسؤولین ده عیش ونوش دگرا سرگردان است

مردم خونش به جوش است محکمه دریا نوش است
مظلوم سرش به دارو ظالم خوش و خندان است
چه ملک بی پرسان است چه ملک بی پرسان است

صحت ما خراب است داکتر مثل قصاب است
دوا تاریخ تیر شده روده ها به فغان است
چه ملک بی پرسان است چه ملک بی پرسان است

غضب زمین چالان است شهرک سازی روان است
چوروال کاری نتانه سیل بین این و آن است
چه ملک بی پرسان است چه ملک بی پرسان است

دست فروش و تبنگی همرای پولیس به جنگی
هرروز زدست پولیس هرسو دوان دوان است
چه ملک بی پرسان است چه ملک بی پرسان است

وزیران همه چوتار وکیلان همه سرشار
کابینه که به رای رفت گپ پول به میان است
چه ملک بی پرسان است چه ملک بی پرسان است

درصنف های مکاتب نه کتاب است نه کاتب
معلم ده غم روزگار صبح و شام سرگردان است
چه ملک بی پرسان است چه ملک بی پرسان است

خانه های بی نقشه تازه تازه جور میشه
زمینش غضب شده گی ازسوی زورمندان است
چه ملک بی پرسان است چه ملک بی پرسان است

هوتل های عروسی ساخته شده به سیالی
هرکس کنه عروسی مصرفش به آسمان است
چه ملک بی پرسان است چه ملک بی پرسان است

فساد ورشوه خوری یا اختلاص ودزدی
متهم به ای کارا تمام مسؤولان است
چه ملک بی پرسان است چه ملک بی پرسان است

قصه ره کنم کوتاه تابشنون رفیقا
شاعر این زمانه حیران وسرگردان است
چه ملک بی پرسان است چه ملک بی پرسان است

 
سرطان ۱۳۹۱
 

 
 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۲۰۶       سال نهــــــــــم                      قوس/جدی   ۱۳۹۲                ۱۶ دسمبر   ۲۰۱۳