کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

همایون باختریانی

 
 

استاد کمال الدین بهزاد
(۸۵۵- ۹۴۲هجری قمری / ۱۴۵۱ - ۱۵۳۶ میلادی(
 

 
 

   

 

بهزاد یگانــــۀ زمانـــــه                مانی بـه زمـان او فسانـه

موی قـلمش ز اوستـــادی              جان داده به صورت جمادی

مانــی قلم خجسته آثـــار               نیکو شیـــم حمیـده اطوار

استـــاد هنروران عالـــــم               در فــــن هنــروری مسلم

 

هنر میناتوری از اواخر دورۀ تیموری تا اوایل سلطنت اسماعیل صفوی چنان درخششی داشت که دست آورد ها و دست رفته های آن عصر را نمیتوان با هیچیک از دوره های تاریخ هنر نقاشی که در دسترس است، به مقایسه گرفت.  نگار گرانی به قدرتمندی خلیل میرزای شاهرخی، خواجه محمد نقاش، سید روح الله میرک نقاش،  قاسم علی، درویش محمد و دیگران به میدان آمدندکه از سرانگشتان شان دل انگیزترین نقش ها و نگاره ها ی نگارین پیشکش بشریت و مدنیت شده و تابلو های به ارزشمندی ارژنگ مانی از  ذهن و بنان اینان پدید آمده؛ اما در میان این همه ستاره های پر درخشش و ماندگار میناتور، کمتر ستاره ای به تابندگی و جاویدانگی بهزاد در آسمان هنر این کشور رخ بنموده است. اگر چه بهزاد به سنت و فورم در هنر میناتور احترام میگذاشت، ولی کار های استادان پیش از خود را کافی ندانسته به این روش میخواست که با حفظ سنت متداول عصر چیزی به تاریخ هنر بیفزاید و نقشی هم از  خود بیافریند.   

       زادگاه استاد کمال الدین بهزاد  شهر هرات است. تاریخ تولدش به صورت دقیق معلوم نیست و تاریخ وفاتش نظر به کتیبۀ سنگ قبرش ۹۴۲ هجری قمری یعنی در سال ۱۵۳۶ میلادی میباشد.  روایت است که او در کودکی یتیم شد  و پدر و مادر خود را از دست داده بلاخره به کنف  حمایت مامایش سید روح الله معروف به میرک نقاش هراتی  -کتابدار سلطان حسین بایقرا- قرار گرفت و نقاشی را نیز ازو  آموخت.  همزمان بهزاد از کتابخانه­ی سلطان حسین بایقرا که مدیریت آن با میرک بود بهره میگرفت، به حوالۀ برخی از مؤرخان، بهزاد استادی بنام سید احمد داشت که خود شاگرد استاد جهانگیر بخارائی بود.

بهزاد طرف نوازش امیر علی شیر نوایی و سلطان حسین میرزای بایقرا قرار داشت، سلطان حسین بایقرا ریاست کتابخانه و گروه خوشنویسان، تذهیب کاران، نقاشان و هنرمندان را بوی تفویض نمود و مدت بیست سال درین مقام باقی ماند.

  خانم گالینه پوگاچینکوا؛ دانشمند و محقق اتحاد شوروی وقت در مورد استاد مینویسد « بعد از مرگ علی شیر نوایی، بهزاد همچنان وظیفۀ خود را در کتابخانۀ هرات ادامه داد، تا زمانیکه حسین بایقراء فوت نمود، در عین بی نظمی هاییکه در هرات پیش آمد، پا از هرات بیرون نگذاشت و چون محمد شیبانی هرات را متصرف شد[۱۵۰۷م.]، بهزاد را به وظیفۀ قبلی اش گماشت و به او هدایت داد تا تصویرش را بکشد.  بعد از  آنکه محمد شیبانی در سال ۱۵۱۰ میلادی  درحوالی مرو کشته شد، هرات بدست اسماعیل صفوی افتاد، بهزاد ناگزیر به خدمت وی داخل شد.».

پس ازانکه شاه اسماعیل صفوی در ۱۵۱۰ م. هرات را تصرف نمود، بهزاد، خواجه میرک، قاسم علی، و حاج محمد را که همه از هنرمندان چیره دست هرات بودند با خود به تبریز برد.

بهزاد در تبریز مورد تکریم و توجه خاص اسماعیل صفوی قرار داشت تا آنجا که شاه صفوی طی فرمانی با این جملات، بهزاد را به ریاست کتابخانه شاهی مقرر میکند: «نادر العصر، قدوة المصورين و اسوةالمذهبین استاد کمال الدین بهزاد...»

 بهزاد در سال  ۸۹۴هجری شمسی یعنی ۱۵۱۵ میلادی  به ریاست کتابخانۀ سلطنتی منصوب گردید. درین کتابخانه؛ کاتبان، نقاشان، مُذهبان، جدول کشان، حِل کاران، زرکوبان، لاجورد شویان و سایر کسانیکه در زمینۀ هنری فعالیت میکردند به کارخود اشتغال داشتند. او بیشتر اوقاتش را به اصلاح و دستکاری کار های شاگردان خود میپرداخت. معروفترین شاگردانش قاسم علی چهره گشای، سلطان محمد، استاد محمدی هروی پسر سلطان محمد هروی، مقصود نقاش هروی، صادق، مولانا مظفرعلی هروی «نقاش شاهی» خواهر زادۀ بهزاد، میرمصور و ملایوسف (صورتگر، مذهب و طلاکار) بودند. شاه اسماعیل برای بهزاد احترام خاصی قائل بود، به طوریکه در جنگ چالدران با عثمانی، چنان نگران سلامتی بهزاد بود که دستور داد تا او و شاه محمود نیشابوری خوشنویس را در غاری امن پنهان کنند و پس از جنگ، شاه قبل از هر چیزی از سلامتی  دو استاد سوال کرد. بعد ازفوت شاه اسمعیل صفوی ۱۵۲۴ م. پسر دوازده ساله اش طهماسب صفوی به جای او می نشیند شاه اخیر الذکر نقاشی را ازو میاموزد؛ اما به حسادت درباریان مواجه شده  و شاه را علیه بهزاد تحریک نمودند. بهزاد دسیسه بازی های دربار را تحمل کرده نتوانسته دوباره به زادگاه خود هرات می آید   و  در همانجا داعی اجل را لبیک میگوید.

 

آرامگاه بهزاد در هرات است، نه در تبریز

کوه مختار تپه ای است که در شمال شهر هرات موقعیت دارد . درین تپه حجره  و قبر سید عبدالله مختار هروی  که در سال( ۲۷۷ ه ق/۸۹۱م.) وفات یافته است قرار دارد. سید عبدالله مختار هروی که در هرات بنام سید مختار معروف است ، از عرفای قرن سوم هجری بوده که در هرات زندگی مینمود و بسا مشاهیر به شمول بهزاد در جوار قبر وی مدفون شده اند. قراریکه در عکس دیده میشود سنگ منقش قبر بهزاد به سرقت رفته است، خوشبختانه سنگ را دستیاب نموده اند؛ اما نام بهزاد را در گوشۀ  سنگ تخریب  گردیده است

.http://www. Bamdad. Af/dari/ text /story/۱۴۵۰)    

 

http://www.bamdad.af/library/uploads/news/0012.jpg

سنگ منقش و سرقت شدۀ مقبرۀ بهزاد که خوشبختانه  از نزد قاچاقچیان فرهنگ بدست آمده و فعلاً در قلعۀ اختیارالدین نگهداری میشود.

نوشتۀ سنگ مرقد بهزاد  دو سطر آن کامل است. و دو سطر قسمت پایینی نیمۀ آن از بین برده شده  جاییست که نام بهزاد دران جا نوشته شده بود.

هذا  روضۀ ریاض  الرضوان، منور با نوار الغفران  (سطر  اول)

مرقد الصاحب المعظم المکرم افتخار الصناع(سطر دوم)

فی العالم قدوة المصورین ...........................(سطر  سوم بعدآ قسمت تخریب شده)

نادر العصر...........الاستاد..............................(سطر چهارم و قسمت تخریب شده)

 

در تبریز نیز در خیابان آبرسانی و در محله ی ولیانکوی در باغی که آرامگاه کمال الدین خجندی شاعر معروف قرن هشتم هجری است، قبری بنام کمال الدین بهزاد و جود دارد، اما صاحب گلستان هنر سالها در مناصب عالی در دستگاه دولتی صفوی کار نموده است و تألیفات ارزنده و با اعتباری چون خلاصة التواریخ، گلستان هنر، مجمع الشعرا و مناقب الفضلا و جمع الخیار دارد با صراحت تذکر میدهد که بهزاد در دارالسلطنۀ هرات در حوالی کوه مختار در خظیرۀ پر از نقش و نگار مدفون است.

قسمت اعلام فرهنگ معتبر ایرانی «معین» از وفات و مقبرۀ بهزاد در شهر تبریز یادی نکرد است؛ پس صحت موجودیت مقبرۀ استاد بهزاد در تبریز جای تأمل است.    

شاد روان غلام محمد غبار ، نقاشی دورۀ تیموریان را متآثر از نقاشی چین که یکی از سبک های نفیس و قشنگ و مشهور مشرق زمین بوده است، دانسته و مینویسد که نقاشان و نمایندگان هنری افغانستان  درین زمان چون استاد بهزاد ، میر علی سلطان و سلطان علی با هنروران دورۀ رنسانس اروپایی همسری داشته است.

 

C:\Users\homayon\Desktop\بهزاد مینابوری.jpg

 

   یکی از مشخصه های تصویر کشی اشخاص توسط بهزاد این بود که او مانند نقاشان امپرسیونیزم اروپا حالات درونی شخص را در چهره اش نمایان میکرد؛ چنانکه  گالینه گاچینوا  در مورد تصویر کشی اشخاص توسط بهزاد مینویسد :« در اواخر دورۀ مشعشع هرات بهزاد به تصویر کشی اشخاص شروع نموده و آنرا بوجود میآورد  و دران انواع عناصر را مرعی داشته بطور مجموعی وضع پیچیده رابوجود آورده و مقصدش این بود که وضع داخلی اشخاص را خوب ارائه کرده باشد.» بطور مثال در مورد  تصویر شیبانی خان مینویسد: « تصویر شیبانی خان را که استاد بهزاد تقریباً در سال ۱۵۰۷ م کشیده بود ، در زمرۀ بهترین کار های این استاد حساب میگردد. این خان جامۀ مخصوص دارد ، عمامۀ بزرگ وی بمثل مردم شهری بوده و رنگهای آن عادی است که دران چیزی زینتی دیده نمیشود و ذوق سادۀ او را به تأئید میرساند، اما مؤرخین او را مردی دانسته که لباس فاخر دوست داشت، در پیش روی او دوات و کتاب وجود دارد، و این تصویر شیبانی خان به کشور کشا نمی ماند بلکه زیاد تر به زعمای سیاسی شباهت دارد. که همیشه بر اوامریکه از طرف او صادر میکردند فکر قبلی می نمود و خودش حامی کتاب و کتاب دوستان بوده و صرف در کمر او تسمۀ بسته شده و کمانی برای تیر اندازی در دست دارد که مؤید حکمرانی و شخصیت جنگی  اوست. رویش هموار و سیمای کوچک و ذهن ثابت دارد دیدارش نافذ و با توجه بوده و از چشمهایش اردۀ ثابت دیده شده میتواند صرف پنج رنگ شوخ استعمال گردیده است ...»

تصویر از بهزاد نقش شیبانی.jpg

 

در بین آثار و تحقیقات دانشمندان افغانی که مشغول تحقیقات و مطالعات مدنیت قرن پانزده و شانزده خراسان خاصتاً مدنیت هرات بودند حکایت دلچسپی را از بیاضی گرفته اند که در بارۀ جوانی بهزاد سخن رانده شده است ( بیاض یا جُنگ؛ دفتر شبیه دفتر خاطرات است که دران اشعار و مطالب دلچسپ دیگر را نویسند، سفینه نیز گویند.)نقل میکنیم: این حکایت زمانی است که هنوز بهزاد در عالم نقاشی مطرح نشده بود و هنوز گمنام بود.« امیر علی شیر با لباس تغییر درب نقاش فقیری را دق الباب کرد چون لبیک شنید اجازه خواست و داخل شد. در نزد نقاش بیش از تصاویر شاه تصاویر خود را دید حیرت کرد و گفت:

این تمثال ها از کیست؟  نقاش گفت: از پدر هنر مندان امیر با تدبیر امیر علی شیر که به حضورش ایستاده ام.

گفت: چرا نزد من نیامدی ؟  نقاش گفت: برای چه؟ می آمدم تا صله بدهی؟  آنوقت تصویر را باید به تو میفروختم . حال انکه تصویر های تو آنقدر خریدار دارد که به تو نوبت نمیرسد.

امیر زمین سجده کرد و گفت: قدر و منزلت خود را میتوان از کلبۀ نقاش فقیری یافت نه در بارگاه امیر. و نقاش را از احتیاج بی نیاز ساخت.

https://encrypted-tbn1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRNfSoGFrLSfftXKu_JEgD5k6fteretKqbOFgCs54VpvqAHCWae

تصویر امیر علی شیر نوایی مشوق بهزاد

 

زین الدین واصفی، مؤرخ قرن شانزدهم در اثر خود بنام «بدایع الوقایع» واقعۀ دلچسپی را که بین علی شیر نوایی و بهزاد رخ داده بیان میکند.

«گویند استاد بهزاد تصویری را به مجلس فردوس مانند و آسمان زینت امیر علی شیر بزرگ آورد. در تصویر او باغچه ای رسم شده بود آراسته با انواع درختان زیبا و قشنگ به شاخ های درختان انواع پرندگان مقبول و خوش صورت، جوی های آب شفاف و زلال بهر طرف روان، خرمن گل های رنگین شگفته و در میان آن تمثال سیمای خوش آیندو زیبای علی شیر نوایی که به عصا تکیه زده و ایستاده است. در جوار امیر تبق های پر از زر برای اجرای عادت همیشگی اش برای تحفه و سوغات نهاده شده است.

حضرت میر تصویر را مشاهده میفرماید:   با مشاهدۀ این قطعه باغ نفیس و گل های لطیف و شادی آور میان آن حوض خیالی ، اطراف آن آراسته با درختان زیبا،  قلب بزرگ میر(علی شیر) مانند بلبل مست باغ مالامال از نشاط و سرور گشت با صدای زیبا و هیجان تمام صدا کرد (احسن والاحسن) یعنی ( بسیار نیکو و بسیار نیکو) . بیت:

«نقــــاش بودی خـــانه منقش کــــردی     ای وقت تو خوش که وقت ما خوش کردی» 

سپس میر خطاب به حاضرین میفرماید: : « به خاطر عزیزان در مورد وصف و تعریف این صحیفه چه چیز ها خطور کرد؟»

مولینا فصیح الدین استاد میر (علی شیر) از فضلای مشهور خراسان گفت: مخدوم ها ! دلم میخواهد دست دراز کنم و این گلهای رعنای شگوفان را کنده و زیب دستار خود سازم!؟

صاحب دارا دوست و رفیق میر(علی شیر) بنوبه خود گفت: من هم چنین آرزویی داشتم؛ ولی اندیشیدم اگر دست دراز کنم مبادا مرغان از شاخ درختان پرواز کنند و بروند. مولانا برهان از پیشوایان و اهالی خوش طبع و خوش قریحۀ خراسان و از مصاحبان بذله گوی امیر (علی شیر) بود اظهار داشت من با دقت و احتیاط دست و زبان خود را کوتاه داشته ام : اگر سخنی بزبان آرم مبادا حضرت امیر(علی شیر) رنجیده خاطر شوند ابرو درهم کشند و بر آشفته گردند. 

مولانا بدخشی که از اهالی خراسان و مرد نازک خیال و ظریفی بود و میر (علیشیر)او را لطیفه تراش مینامید گفت: ای مولانا برهان ! اگر گستاخی و بی ادبی نمیشد عصای دست میر( علی شیر) راکه در تصویر است گرفته و به سرت میکوبیدم.  حضرت میر (علی شیر) صحبت را مختصر نموده گفت:  عزیران سخنان نغز گفتند  و در های معنی سفتند. اگر مولانا برهان کار نا معقول خود را روا نمیداشت و دغلی نمیکرد من کاسه های پر از زر را که در تصویر قرار داشت به سر دوستان نثار میکردم.

در ختم مجلس علی شیر برای بهزاد اسپی با زین و اوزال (سامان اسپ) و جامه زیبا برای هر یک از حضار مجلس لباس فاخر صله داد.»

علی شیر نوایی در یکی از مکاتیب شخصی خود که به یکی از دوستانش نگاشته است، از بودو باش کمال الدین بهزاد در حضور پادشاه حسین بایقراء در اتاق جداگانه و آغاز و ابداع آثار علمی و هنری درآنجا یاد آوری مینماید: « فراق نامه، که به مقصد تصویر کشیدن ارسال شده است، یگانه کسیکه میتواند دران تصویر بکشد استاد بهزاد است که درین اواخر استاد مشارالیه را میرزا (سلطان حسین) نزد خود خواستند، در پهلوی خود اتاقی در باغ برایش اعمار و به کار گماشتندش.دیگر کسیکه بتواند کار آن کتاب را به وجه احسن انجام دهد وجود نداشت.

 

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/e/ef/Ottoman_miniature_painters.jpg

 

 

ظهیر الدین محمد بابر در« بابر نامه »مینویسد:

« از مصوران بهزاد بود که کار  مصوری را بسیار نازک کرد. چهرۀ اشخاص بدون ریش را بد رسم میکرد و غبغبش را بسیار کلان می کشید. چهرۀ اشخاص ریشدار را بسیار خوب و زیبا رسم مینمود.

 دیگر شاه مظفر بود، تصویر  ر ا بسیار نازک و باریک می کشید، تشعیر را نهایت درجه  نازک می نمود. عمر زیادی نیافت. در وقت ترقی خود از دنیا رفت.»

اگر چه بابر به فراورده های هنری بهزاد به دیدۀ نقادانه نگریسته؛ اما چیزیکه جالب توجه است اینکه بابرشاه از ده ها هنرمند نقاش فقط بهزاد را برگزیده؛ معلوم میشود که درخشش بهزاد بیشتر از دیگران بوده است. شاه مظفر «نقاش شاهی» بود که نقاشی را از بهزاد آموخت و خواهر زادۀ بهزاد بوده است.

بهزاد در نقاشیهای خود غالباً امضا ننموده، در برخی نقاشی ها (عمل بهزاد) روی تأثیر تجارتی و یا اهمیت میناتوری ثبت شده که یکنوع جعل کاری است.

از آثار بهزاد خمسۀ نظامی است، در موزیم برتانیه محفوظ است و همچنان در دارالکتب مصر یک نسخه بوستان سعدی به خط میر علی هروی که شامل پنج تصویر است که رقم (العبد بهزاد) را دارد که در صحت آن جای شک نیست.

File:Bihhzad 001.jpg
 

از ویژگی های دیگر نقاشی بهزاد اینست که او در ترکیب رنگ ها دست بر تر از دیگران داشته و در نقاشیهای خود از رنگ های سرد مثل سبز و آبی بیشتر  کار گرفته است و همچنان از رنگ های خنثی مانند خاکستری (رنگ های بی فام ) استفاده نموده است. بهزاد نظر به تقوی که  داشته است کوشیده که اگر  صحنۀ رقص نقاشی کند رقص عارفان را تمثیل کند  و اگر بزمی را نقاشی نماید باید مردانی باشد که ریش داشته باشند و از چهرۀ شان نشان مردی و مردمی تبارز کند. برگی نقاشی بوستان سعدی در دارالکتب المصریه که دانشمندان در داخل مسجد مشغول مناظره علمی میباشند بیانی ازین حقیقت است. مکتب و شیوۀ بهزاد از شهری به شهری رفت، اما نام او روز بروز فروغناکتر گردید. از شاگردان بهزاد باید از قاسم علی نامبرد که تلاشمندانه نقش پای استاد را در زمینه نقاشی تعقیب کرده است و شیوۀ بهزاد را صادقانه پیروی نمود.

     اگرچه استاد بهزاد پیروان زیادی بعد از خود داشته که شیوۀ او را تعقیب نموده اند، ذکر نام هرکدام از آنها از حوصلۀ این مقال بیرون است؛ اما جا دارد که یادی از استاد سعید مشعل) ۱۲۹۲ ه ش. – ۱۳۷۶ ه ش/ ۱۹۱۳م .- ۱۹۹۷م.)  متولد تیورۀ غور نماییم، او بود که مکتب هرات را برای مدتی احیا نمود و عاشقانه کوشید تا استعدادش را در راستای احیای هنر، بخصوص هنر میناتوری به خرج دهد. استاد سعید مشعل با توجه خاصی که به هنر تیموریان هرات داشت نخست روش کارش را در ساحۀ هنر بر مبنای «مکتب هرات» یعنی با تقلید و تعقیب شیوۀ استاد کمال الدین بهزاد شروع کرد و با قدرت تخیل و ابتکارات فردی به سبک و اسلوب خاصی راه یافت. او شخصیت چند بعدی داشت یعنی نویسنده، مؤرخ، ادیب، شاعر و پیکر تراش هم بود. او آثار زیاد از خود به جای گذاشت بخصوص که هشت سال تمام  را در تزیین ساختمان سالون ولایت هرات صرف کرد و آثار خارق العادۀ خلق نمود که متاسفانه توسط گروه بی فرهنگ و مزدور ازبین رفتند و استاد در حسرت فقدان دست آوردهایش دیده از جهان بست روحش شاد باد و راهش پر رهرو .

با آمدن شیوۀ نقاشی غربی در افغانستان و وارد شدن نقاشانی چون غلام محمد مصور، فرخ افندی، استاد برشنا، استاد غوث الدین و استاد قربان علی و  دیگران به عرصۀ نقاشی؛ اگرچه مینیاتور هرات که خود دنبالۀ هنر مانوی و متأثر از نقاشی چین بود آهسته آهسته جای خود را به نقاشی مدرن به شیوۀ علمی آن با  پرسپکتیف داد؛ ولی نقاشی سنتی ما بکلی از بین نرفته هنوز هم زنده است و استادانی مانند استاد همایون اعتمادی و استاد روحانی و دیگران دران راستا کارهای انجام داده اند و میدهند.

بهزاد،  خلاق زیبایی در نقاشی دوران تیموری بود نامش در دفتر  هنرمندان نقاشی آن دوره به خط زرین  نقش شده است، روانش شاد، فردوس برین مکانش باد که در جهان کویری ما باغستان های به زیبایی جنت یعنی جاییکه آدم باید درانجا میبود از تخیل بیافرید و دریچۀ بسوی فردوس باز کرد.

http://www.bamdad.af/library/uploads/daily/002.jpg

در این طرف سنگ قبر بهزاد  در سطر سوم چنین نوشته شده است:  فی التاریخ شهر رمضان المبارک سنه اثنی اربعین و تسعمأة (ماه رمضان( ۹۴۲ هجری قمری / مارچ ۱۵۳۶ میلادی) که همان سال وفات استاد کمال الدین بهزاد است.

استاد کمال الدین بهزاد، اسم با مسمی در هنر نقاشی است.  هنر  زمانی مورد پذیرش مخاطبین هنر قرار میگیرد  که دو عنصر  زیبائیaesthetics  و  خلاقیتcreative دران دخیل باشد. افسوس که  در عصر ما هنر و زیبایی مردود دانسته شده و آنرا  به  دار می آویزند.

غبـــار یأسم  بـــه هر تپیدن هزار بیــــداد مینــگارم

                                      به سرمـــه فرسوده خـــامه اما هنوز فریـــاد مینگارم

به مکتب طالع آزمایی ندارم از جـــان کنی رهایـــی

                                         قفــــای زانوی نارسایی دمــاغ فرهـــاد مینگـــارم

اگـــر به سر مشق تار مویی رسم بــه نقاش آن تبسم

                                          ز پــردۀ دیده تا به مژگان چه حیرت آباد مینـگارم

ز سطر عنوان عجز نالــی مباد مکتوب شوق خالــی

                                           ز آشیان شکسته بالـــی پری به صیاد می نگـــارم

دماغ نظمی  ندارم اکنون که ریزم از نوک خامه بیرون

                                       ز نبض دل جسته مصرع خون به نیش فصاد مینگارم

برون گـــردی نمودم اما ز اسم دارم غــــم مسمـــی

                                           هنوز نقشی ز بـــال عنقا به صفحۀ بـــاد مینــگارم

به  نقش تحقیق رعشه دستم، خطاست ترکیب رنگ بستم

                                       دمی که این خامــه در شکستم، هزار بهـــزاد مینگارم

درین دبستان به سعی کـــامل نخواندم افسون نقش باطل

                                        کمالم این بس که نـــام بیدل به خط استـــاد مینــگارم

«بیدل»

 

َمنابع و سرچشمه ها :

۱-عبدالله کارگر، تیموریان، مؤسسۀ انتشارات الازهر، سال۱۳۸۴ خورشیدی، پیشاور:صص ۶۳ و ۶۴.

۲     -    میر غلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، مطبعۀ دولتی کابل: ۱۹۶۷ م ، ص ۲۸۰.

۳-بابر نامه، ترجمۀ داکتر شفیقه یارقین، چاپ مطبعۀ صنعتی اعتصام، کابل: ۲۰۰۹ م ص۱۲۰  .

۴-Early Islam, by Desmond and the editors of Time – Life books, (Nederland ) N.V. page ۱۷۸

۵- فرهنگ پنج جلدی معین، قسمت اعلام، جلد پنج، ص ۳۰۴ .

۶- خلیل آقا ازهر هروی، خط سوم، فصلنامۀ فرهنگی، ادبی، هنری،شمارۀ سوم و چهارم،مؤسسۀ فرهنگی در دری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.ص ۲۶۳.

۷-  داکتر عارف عثمان،مجلۀ هنر، شمارۀ اول و دوم، سال چهارم، سرطان ۱۳۶۰ ، وزارت اطلاعات و کلتور، ص ۷۹.

۸-  مایل هروی، مجلۀ هنر، شمارۀ دوم سال سوم، سال ۱۳۶۳، کابل: سال ۱۳۶۳، صص ۱۰،۱۱.

۹- هنر و مردم، محمد تقی دانش پژوه، گنجور و برنامۀ او،شمارۀ صدو سی و سوم، چاپخانۀ وزارت فرهنگ و هنر، آبان ماه ،تهران:۱۳۵۲  ص ۵۳.

۱۰-گالینه پوگاچینوا، تاریخ صنایع افغانستان، وزارت اطلاعات و کلتور، کابل: عقرب سال ۱۳۵۷ ش،ص۱۸۵.

 

 

 
 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۲۰۴          سال نهــــــــــم                      عقرب/قوس   ۱۳۹۲                ۱۶ نوامبر   ۲۰۱۳