۱.
من دوباره تولد میشم
زن
مرد
کوه
سنگ
و یا هم شراب؟
بس
دوباره تولد میشم
وقتی
تو برای لحظه ی شکار آزادی
در سرزمین من
قدم بگذاری
اما
من بعد از صد سال
پلک بزنم
همچو تاریخ تلخی که رسم عاشقان را نمیداند
لهجه ی آزادی نمیداند
و
پرواز بلند غرورم را نمیداند
حالا
که
دوباره تولد شدم
زخم نمی شمارم
نمیگذارم
حقوق
انسانیت
آزادی
طبعیت
چشم در انتظار تقویم باشند
طعمه هم نمیخواهم
حالا دیگر نمیمیرم
وقتی
نامم را شنیدی
کنار گوشهایت که باد با خودش زمزمه میکند
لبخند بزن
و کناری صندلی بنشین
نامه هایم را بلند بلند
با غرور
بخوان
که من
کودکی از تو بدنیا آورده ام
اسم اش آزادی
که زنان زشت را دوست دارد
و روی دستش
استکان چای سبز
کاملا
مانند تو.
دوباره تولد میشم.
۲.
و تو
با دستان زمخت ات
به آغوشم کشیدی
دردت را احساس کردم
وقتی
شبها میمیری
و دهنت بوی کنیاک فرانسوی میدهد
که زمان بوسیدنت
من نشه میشم
و
استخوان هایم ترا خوب احساس میکند
باران غزل هایت
آرام
آرام
کنار گوشم زمزمه میکند
که
ساقی من!
کاش تو
رابعه ی باکره نبودی.
اندیشه شاهی
|