کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

زیور نعیمی

 
 
حس خاکستری

 
 

   
این روزهای خاکستری عوض نمیشوند
گویا خورشید سوخته باشد
به اتاقم که میایم
قاب تصویر خاکستری ام
از لبخندتو شکسته است
وحس میکنم نفسهایت از لای گیسوانم

پرواز خاکستری میکنند
کتابهایم را که میگشایم
همه دغدعه هایشانخاکستری است
که به اندازه ی «هیچ»دلتنگ میشوم
و پیش از آنکه به پاییز برسم
دستم در دست تنهای
خاکستری میپوسد
و تو پیام میفرستی که:
با احساس من
به گرد خودت تار میتنی شاید گرداگرد
تو هم خاکستری شده باشد

زیور نعیمی


سراب شور

بعد از رفتنت
از نوروزی به نوروزی
و از عیدی به عیدی کوچیده ام
اما همیش
خودم را در گلوی قربانیی یافتم
که دم کارد است بعد از رفتنت
جاده ی که هر روز از ان میگذشتی
هنوز سوگوار است
تنها آیینه بوی ترا
با خود دارد بعد از رفتنت
شکیباییم سرابی شوری بیش نیست.

زیور نعیمی


 

 
 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۲۰۲          سال نهــــــــــم                      میزان/عقرب   ۱۳۹۲                ۱۶ اکتوبر   ۲۰۱۳