افغانستان پس از کنفرانس بن تا کنون از آرامش توام با جنگ و کشتاری بهره مند شده که باشنده گان پایتخت و کسانیکه در این دوره دارای شغل وکاری بوده اند این وضعیت را آرامش نسبی پنداشته اند و تلاش های شان نیز متمرکز به همین احوال بوده و اما کسانیکه دور تر از پایتخت زنده گی می کرده اند طعم زنده گی برای آنان دگرگونه بوده است و آنان تجارب تلخی مثل به زور بردن فرزندان شان به جبهات جنگ، اعتیاد، غرق شدن در دریا و یا پوسیدن در اردوگاه های ایران را تجربه کرده اند و نمونه ی بارز این دونمود متفاوت را می توان در برنامه های تلویزیونی پایتخت و وضعیت زندگی روستایی افغانستان به خوبی مشاهده کرد.
در این دوره یی که یک دهه و اندی می شود افغانستان در تلاش احیای جایگاه متناسب خود در جامعه بین المللی بوده و پیمان ها و معاهدات فراوانی با کشورهای منطقه و جهان بر مبنایی همین انگیزه و از همین رهگذر منعقد گردیده است و تلاش های نفس گیری نیز برای بازسازی افغانستان صورت گرفته است که بی شباهت به همان نمونه یی معروف ساخت خط آهن در چین نبوده، گفته می شود که در چین اروپای ها در تلاش ساخت خط آهن بودند اما مردم عام به این باور بودند که میخ های بلند خط آهن به پشت اژدهای مقدس باور های آنان فرو می رود وباید آنرا شب هنگام تخریب نمایند و همین کار را نیز کردند و در افغانستان تلاش ها برای ساخت جادۀ حلقوی در جریان است حالانکه جادۀ کابل قندهار در پی حملات طالبان تا مرز تخریب کامل پیش رفته است. اگر این مخالفان از منابع دینی جنگ خود را توجیه می کنند چرا نباید در میان این دوطیف مسلمان به یک قرائت واحد دینی دست یافت و ریشه
های این اختلاف را برچید، حالانکه کشورهای معتقد به آیین های مختلف که سالها با هم اختلاف داشتند در پیش چشمان همه ی جهانیان در تلاش اند از طریق مذاکره این اختلافات را برطرف سازند.
در عرصه ی فرهنگ، فعالیت فرهنگی ما با شعر مهاجرت و داستان نویسی که داشت و نفس تازه شاعران پسا هشتاد هیچگاه عمومیت نیافت و از مرز شهر های بزرگ فراتر نرفت زیرا دست کم تلاش های که در این عرصه وجود داشت از جانب فرهنگیان غیر منسلک به وزارت فرهنگ بود و به این ترتیب نمی توانست در سطح ولسوالی ها نماینده گی داشته باشد. عده یی از فرهنگ سازان ما تا توانستند به گسترش تضاد میان زبان پارسی و پشتو پرداختند و مردم عادی این کشور که از تضاد و عصبیت به ستوه امده اند تا توانستند از این دغدغه ها فرارفتند و روستاها که هم از تضاد هردو زبان به دور اند و هم جای درامه های رنگارنگ هندی و ترکی در آنها خالی است و بیشترینه نفوس افغانستان را نیز آنان تشکیل می دهند به یک خالی ذهنی عجیبی روبرو شده اند، آرام آرام برای صمیمیت جاری در روستاها و آن ساده دلی و پاک طینتی جای تنگ می شود.
در این یک دهه و اندی که گذشت ما همیشه یک وزارت متصدی امور فرهنگی داشتیم؛ ویرانه های جنگ های گذشته قسما باز سازی شد اما فرهنگ این کشور با همان سابقه یی درخشانی که در محافل ادبی و فرهنگی به صورت تلمیح ازآن یاد می شود هیچگاه به صورت قسمی هم که شده بازسازی نشد، کسی اما نیارست گفتن در میان این جدال ساختن و شکستن که چرا به جای این روش پرهزینه که حکومت با تمام رنج بسازد و مخالفین بشکنند تلاشی در راستایی تغییر ذهن این برادران ناراضی صورت نمی گیرد، اگر کسی هم گفت برایش تحت نام آزادی بیان حق دادند که بگوید اما از خویشتن حق شنقتن را سلب کردند.
در افغانستان برای عودت مهاجرین یک وزارت مد نظر گرفته شد ولی برای کسانیکه فرهنگ شان را در تقابل میان فرهنگ سنتی و صنعتی داشتند کم مایه می یافتند و به صورت واقعی مهاجر می شدند کسی تدبیری نیندیشید و به این ترتیب حتا جنبه های مثبت فرهنگ ما که حاصل تجربه یی چند هزارساله و چکیده ی خرد ورزی گذشتگان چون رازی، ابن سینا، البیرونی، مولوی، سعدی، غزالی،،جامی، عطار، سنایی، ناصر خسرو و دیگران بود به دست اهمال سپرده شد.
در کشور ما که وزیر دانشمندی در عرصه یی فرهنگ نیز دارد فرزندان مجاهدان و خلف صدق مسلمانان پاکدل بیشتر از امام اعظم و ابن سینا و البیرونی، شخصیت های درامه های هندی وترکی را می شناسند و اگر دانشگاهی و درس خوانده باشند بیشتر از دانشمندانی که نام برده شد کانت، دکارت، هیگل، فوکو، پوپر، برشت، مارکوزه، کامو و همینگوی را می شناسند؛ شاید نخستین دلیلش مشکل زبان باشد چه آثار این دانشمندان بیشتر به زبان عربی نگاشته شده است و اگر به زبان فارسی هم باشد اندکی دشوار فهم است، و در طول یک دهه و اندی که گذشت اگر گذرا معرفیی از دانشمندان فرهنگ ما در کتاب های مکاتب راه یافته سرشار از نگاه تاریخی و تذکره یی بوده است و کسی مجال پرداختن به اندیشه های آنان را نیافته است.قابل درک است که زبانها در درازای زمان دچار دگرگونی می شوند اگر سیر تحول زبان انگلیسی شتاب بیشتر داشته و زبان شکسپیر برای گویشوران امروز زبان انگلیسی قابل درک
نیست در زبان فارسی این امکان وجود دارد که حتا گویشوران کم سواد بتوانند زبان سعدی و مولوی و حافظ را به نیکویی فهم کنند. دلیل دیگرش شاید این باشد کسانیکه در مغربزمین این آثار را خوانده اند امور دنیوی زندگی شان را سامان مند ساخته اند و باید ما هم با بهره گیری از این منبع فیاض به آن مأمول دست یابیم.
اینک که انتخابات در راه است و قرار است تیم حاکم تعویض شود مجالی است که کارکرد تیم حاکم در درازای یک دهه واندی به بررسی گرفته شود باید گفت هیچ بازاری کساد تر از بازار معرفت، دانش و فرهنگ در این دوره نبوده است، به صورت طبیعی بازار زورگویی، تملق، رشوه دهی و رشوه ستانی، قاچاق مواد مخدر، غصب زمین... تا دستفروشی از دست اندرکاری در عرصه یی فرهنگ، گرم تر بوده است. شاید برای گسترش اندیشه های پایه یی در میان نسل امروز کمترین تلاش صورت گرفته است و دیگر جای آن حس ترحمی که مردی برای سگ تشنه در بیان کله دلو کرده بود خالی است و جوان امروز به جای آن حس ترحم باید روش های ماکیاولیستی و استالینیستی را فرا گیرد.
بخش فرهنگی سفارت خانه های افغانستان یا در گیرو دار اختلاف میان دو زبان پارسی و پشتو است و یا هر کدام این متصدیان امور فرهنگی از جانب حزب و یا شخصیت سیاسی حمایت شده اند تا به آن پست ها رسیده اند و باید تمام هم و غم آنها متوجه اقناع ولی نعمت شان باشد که به این ترتیب نه از آن فرهنگ پنجهزار ساله و این سلسله دانشمندان که در بالا از آنها نام برده شد در بخش های فرهنگی سفارت خانه ها خبری است و نه از تبادل فرهنگی سالم نشانی.
جا داشت وزارت فرهنگ این کشور دست کم صد عنوان کتاب به زبان ساده در باب آشنایی با اندیشه های بزرگان فرهنگ و ادب این سرزمین چاپ می کرد و در دسترس مردم قرار می داد یا کنفرانس های در مورد بررسی تطبیقی میان اندیشه های این دانشمندان و دانشمندان غربی برگزار می کرد و یا برنامه های مسلسل تلویزیونی و رادیوی برای بررسی فرهنگ سنتی و صنعتی اجرا می شد تا مردم این سرزمین می دانستند در میان گنجینه یی فرهنگی خود چه دارند و چه کم دارند؟
جدال مرزی ما با پاکستان شاید سرنوشت بیشتر از چهار نسل را به گرو گرفته است و ما برای واپس گیری گوشه یی از مرز خاکی خود در گوشته چه رجز های که خواندیم و البته به جا بود اما باید متوجه بود که در کنار محدودۀ جغرافیایی که ما به آن تعلق داریم و آنرا مادر وطن می گوییم مرز معنویی دیگری نیز وجود دارد که ما متعلق به آن هستیم و آن فرهنگ ماست که اگر کاملا نابود هم شود سوگمندانه کسی به پا نمی خیزد و قیامی هم درکار نیست، شاید برای همین است که مردم ما در این کشور مانند مسافر زندگی می کنند و اگر اندک فرصتی مساعد شود ازین ورطه رخت خویش بیرون می کَشَند.
ما در طول زمان پس از بن تا کنون در عرصه یی داد و ستد فرهنگی در نازل ترین جایگاه قرار داشتیم زیرا ما تولید فرهنگی بسیار اندک داشته ایم و آنهم به دوام فرهنگ کهن نبوده و تسلسلی نیز در آن حفظ نشده است و عدم فهم فرهنگ بومی به صورت درست راه را بر روی تبادل فرهنگی سالم می بندد؛ تاریخ چهل سال پسین نیز از جایگاه اصلی خود بر کنده شده و در نارون بلند قامت سیاست اشیانه گزیده است، این در حالی است که ما به اصطلاح در به روی فرهنگ بیگانه بستیم و غرق کتاب در رود هیرمند گواه صادقی است بر این مدعا اما استفاده از تیلیفون، رسانه های اجتماعی و تغییرات پسین شاید حدود پانزده تا بیست درصد واژه گان انگلیسی را در گفتار عادی مردم جابجا کرده است که هیچ بدیل سازی در راه نیست و هیچ کسی هم این موارد را جدی نمی گیرد؛ برنامه های تلویزیونی این کشور نیز از تبلیغ مصرف گرایی سرشار اند و هیچ مایه یی از اندیشه های پربار مولوی و ابن سینا و
رازی در آنها سراغ نمی شود.
من بر آنم که تا گره از کار فرهنگ گشوده نشود و به این انحطاط کرانه نا پدید تدبیری اندیشیده نشود گره از کار سیاست و اقتصاد گشوده نخواهد شد، امید وارم نامزدان انتخابات پیشرو برای پایان دادن به این انحطاط تدبیری بیندیشند و برای فرهنگ، این مرز و بوم معنوی این سرزمین در برنامه های انتخاباتی خود جایگاهی فراخور قایل شوند، زیرا امروزه در مقابل تورید اندیشه های مصرف گرایانه ما به جهان روش های رشوه دهی و رشوه ستانی، تقلب، مصرف مواد مخدر، سطحی نگری، فراموش کاری. صادر می کنیم که این هویت درست هیچ فرد این کشور نیست و باید در تعریف این هویت باز اندیشی صورت گیرد.
|