ای باد سحر
آهسته پا به بالین این دهکده گذار
که خرمن ریحان خفته است
مبادا صدای نفس های تو
بیدارش کند...
ای شکسته ترین تابلوی جهان
"دل"
صبورانه تحمل کن
آنروز میرسد...
و شیشه تنت آباد میشود
آنگاه که سنگها را
مهر آموزند...
ای برگ!
توکه میریزی
دلم می ریزد...
سخت است این وداع
وشیرین است این سقوط
تو به پای آنی می ریزی
که یک عمر ترا در آغوش کشیده است
اما او...
عمر دیگر را در انتظار توسر میکند...
ای برگ!
پایان این معما چیست؟!
«نعیم» |