درست یکماه پیش، گونۀ شکلگیری ائتلافهای رایج میان گروه های سیاسی را در مقالۀ مورد نقد قرار دادم. آماج من ازاین نقد را نبود دورنمای ارگانیک(Organic vision) برای رسیدن به هدفِ استراتیژیک این «ائتلاف» ها شکل میداد. این نبودِ مهم در روند تحولات سیاسی در کشور مرا وداشت تا بهاین گونه ائتلافها ترکیب-واژه های «معالات سیاسی بهمنظور رسیدن به قدرت» را برگزینم. این اصل سببِ ناخوشنودی برخی از دوستان بهویژه مؤتلفینِ جدید سیاسی گردید. حالا این مقاله را باردیگر میگذارم.
ائتلاف سیاسی، شیوۀ مروّجِ همگرایی نهادهای سیاسی برای رسیدن به یک هدف مشترک است. ائتلاف سیاسی، به معنای همگرایی در دورنما (VISSION) سیاسی چندین نهاد، تفسیر میگردد. دورنما، در زبان ِ استراتژیک، هدف کلّی و راههای رسیدن به آن را شکل میدهد. بر بنیادِ این دورنما، مأموریتهای متعددی شکل میگیرند و منابع خود را بسیج میسازند. از همینجا است که دورنما، توسطِ مأموریتهای گونهگون، به مرحلۀ اجرایی پا گذاشته و به واقعیت، مبدل میگردد. دورنمای استراتژیک مأموریتهای متنوع، پیوندِ تاکتیکی خود را نیز به دست میآورد. این پیوند تاکتیکی، در برنامهها و یا اصولنامههای نهادهای همگرا متجلی میشود. این برنامههای استراتژیک، پیوند زنجیرهیی را از مأموریتهای متفاوت، خلق نموده و تعهّد میانِ این نهادها را محکم میکند. همین دورانِ تاکتیکی را که با دورنمای معینی تعریف میشود، ائتلاف سیاسی مینامند. در واقع، ائتلاف سیاسی،
تعهّدِ دورنمایی مأموریتهای استراتژیک است. از این دست نمونهها، در کشورهای مختلف جهان تجربه شده است. امروز دولتهای متعددی در اروپا، امریکای لاتین، جنوبشرق آسیا و شرقِ دور، از ائتلافهای سیاسی شکلگرفتهاند و نمونههای بارز آن را میتوان در بریتانیا، پولند، آسترالیا، هندوستان، آلمان، جاپان، بلژیک، اتریش، اندونیزیا، دانمارک و کشورهای دیگر جهان مشاهده کرد.
هدف اصلی ائتلافهای سیاسی را در این کشورها، همگرایی هدفýمند فکری برای رسیدن به قدرت سیاسی شکل میدهد. به گونۀ نمونه، احزاب چپی با دورنمای چپگرایانه، مأموریتها و یا احزاب چپگرا را با همدیگر گره میزنند. این تعهّد سیاسی سبب میشود که آرای بیشتر برای رسیدن به قدرت به این ائتلاف جلب گردیده و زمینهساز دیالوگِ سازنده با نهادهای میانه(Centrist) گردد. بنابراین، داشتنِ دورنمای آیدیولوژیک برای این همگرایی، اهمیت زیادی دارد. در جهان کمتر دیده شده است که راستیهای رادیکال با چپیهای رادیکال ائتلاف کنند. چون دورنمای استراتژیک و آیدیولوژیک این دو خطّ سیاسی، نمیتوانند همگرایی کنند؛ بنابراین، ائتلاف مفهومی را به بار نمیآورد. سنتریستها، قدرت انعطافپذیری بیشتری برای ائتلافهای سیاسی با راست و چپ دارند. این در حالی است که گروههای رادیکال، بیشترینه بر همگرایی آیدیولوژیک خود پافشاری میکنند. در فرهنگِ
سیاسی، ائتلاف سیاسی، رویکرد تاکتیکی، احزاب و حکومتهای ارگانیک را شکل میدهد. این احزاب و حکومتهای ارگانیک، زمینهساز همدیگرپذیری با سایر ساختارهای اجتماعی نیز هستند. ارگانیک بودن این ساختارها، سبب میشود که حتّا نهادهای مدنی و بخش اقتصادی نیز همگرایی خود را با این ائتلافها نشان داده و پیوند ارگانیکی را میانِ ساختارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در جامعه به بار آورد. علوم سیاسی سه مؤلفۀ مهم را به عنوان پیششرط برای ائتلافهای سیاسی مطرح میکند. مؤلفۀ نخست را منافع مشترک میسازد. اینجا نهادهای مؤتلف برای رسیدن به دورنمای مشترک، منافع مشترک خویش را تعریف میکنند. مؤلفۀ دوم ائتلافهای سیاسی، اعتمادسازی و ایجاد تعهد بر همدیگر شکل میدهد. این اصل، زمینهسازی را برای ارایۀ پیامهای مشترک فراهم میگرداند. مؤلفۀ سوم ایجاد میکانیسم و ساختار ارگانیک تشکیلاتی است. میکانیسم و ساختار ارگانیک، مسؤولیتپذیری را
به بار میآورد. از سوی دیگر، این اصل شفافیت نیروهای مؤتلف را در میان سایر شهروندانِ جامعه تعمیم میبخشد.
ائتلافهایی که همگرایی دورنمای استراتژیک و آیدیولوژیک ندارند و برای رسیدن به یک هدف معین برنامههای سیاسی خویش را همآهنگ میسازند، ائتلاف سیاسی نه، بل معاملۀ سیاسی گفته میشوند. جهان، نمونههای زیادی از این معاملههای سیاسی را تجربه کرده است. بیشترینه معاملاتِ سیاسی قربانیِ پایگاه و خاستگاهِ رهبران سیاسی میشوند و این معاملات، به شکست مواجه میگردند. بیشترینه احزاب و نهادهای سیاسییی که فردمحور اند نه استراتژیک ـ آیدیولوژیکمحور به این دشواریها مواجه میگردند. مطلقگرایی فردی در احزاب سیاسی و یا رهبرمنشی در احزاب سیاسی نمیتواند دورنمایی را برای احزاب سیاسی پیشکش کند. چنین است که مأموریتها نیز قربانی خاستگاه رهبران سیاسی میشوند. این امر، سبب نمیگردد که ما چهرههای فعال و رهبران پراگماتیک احزاب سیاسی را در جهان، نادیده بگیریم. رهبران جهان، زمانی به شخصیتهای پراگماتیک مبدل میشوند که ظرفیت و
افکارِ خویش را در چهارجوب و پلاتفورمِ سیاسی حزب خویش، همآهنگ سازند. امّا در اینجا بحث روی رهبران مطلقگرایی است که دیدگاهها و خواستهای خود را به شانههای آیدیولوژی و استراتژی حزب خویش مینشانند. گروه دیگری از احزابی که به زودی قربانی ائتلافهای سیاسی میگردند، احزابی است که بر بنیادِ ناسیونالیسم، قومگرایی و منطقهگرایی شکل میگیرند. ائتلاف این گروهها، بیشترینه به معاملاتِ سیاسی شباهت دارد؛ زیرا دورنمای آیدیولوژیک و استراتژیک آنان را ناسیونالیسم و خودبرتربینی تشکیل میدهد. این گروه از احزاب، همیشه در صدد امتیازگیریاند. در حالی که ائتلاف، قبل از همه، امتیازدهی و امتیازبخشی است. این تفاوت دیدگاه سبب میگردد که اینگونه ائتلافها به معاملاتِ سیاسی مبدل گردند و پایداری خود را زیر پرسش قرار دهند. چنین معاملات سیاسی نمیتوانند مشروعیت را به دست آورند و نبود مشروعیت ملّی، پایگاه حقوقی ائتلافها را نیز
صدمه میزند. نمونۀ بارز این شکست را میتوان در ائتلاف سیاسی جنبشهای سیاسی مذهبمحور در عراق مشاهده کرد. ائتلاف شکننده در آیرلند شمالی که بیشترینه دینمحور بود، موفقیتهای مهمی را به ائتلاف سیاسی حاکم به بار نیاورد.
در این اواخر، ائتلافهایی در افغانستان در حال شکلگیری هستند. آرایش این ائتلافها که بیشترینه به معاملات سیاسی شباهت دارند چه پیآمدهایی را به وضعیت افغانستان به بار خواهد آورد؟ به باور این قلم، احزاب سیاسی در افغانستان نمیتوانند به بهانۀ پیامبران ارادۀ گروههای اتنیکی با همدیگر معامله کنند. احزاب سیاسی فردمحور نمیتواند ارادۀ گروهی را تمثیل کنند و این اراده را در بازی سیاسی با سایر گروههای همتراز خویش معامله کنند. پرسش مهمی که خلق میگردد این است که کدام دورنمای مشترکی، این احزاب و گروههای سیاسی را «مؤتلف» میگرداند؟ چه برنامۀ متغیر و متفاوتی از سوی ائتلافهای سیاسی تازهشکلیافته، ظهور کرده است؟ نبود پاسخ به این پرسشهای مهم، ذهنیتی را به بار میآورد و آن اینکه ائتلاف، وسیلهیی است برای رسیدن به قدرت سیاسی. این ائتلافهای سیاسی بدون سنگپایههای اساسی که در بالا از آن نام بُرده شد، به
معاملات سیاسی شکننده و بیثباتی میمانند که پیآمدهای ناگواری را به اعتماد مردم نسبت به سکتور سیاسی کشور بر جا خواهد گذاشت.
|