کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

محقق محمد اکبر امینی

 
 
 خاطراتم از حفریات طلا تپه
چگونه از دزدی آثارموجود طلا تپه قبل از کشف آن در ساحه جلوگیری شد؟

 
 


قبلاً در مضمونی زیر عنوان «معرفی آثار موزیم ملی افغانستان در نیویارک و یادداشتی بر یک گزارش نشر شده در این مورد» که در شمارۀ مسلسل ۱۰۴ - سپتمبر ۲۰۰۹ م. سایت وزین کابل ناتهـ به نشر رسیده است، برای اولین بار یادآوری کوتاهی از این موضوع کرده و وعده داده بودم که موضوع را طی یک مقالۀ جداگانۀ در موقع مناسبی خواهم نوشت. در این روز ها که زخم های ناسورهموطنان ما با دیدن لست اسمای پنج هزاراز شریف ترین ها وفهمید ه ترین های کشور ما که بدست اهریمن نام نهاد حزب دیموکراتیک خلق افغانستان - عمدتاً بخش خلق - بدون موجب زنده به گور و شهید شدند، تازه شده و افکار عامۀ مردم ما به این جنایات حزب مذکور و رهبران اتحاد جماهیر شوری یک بار دیگر معطوف شده است خواستم با نشر این مقاله پرده از روی یک جنایت دیگری که قرار بود بدست یک پرفیسور و باستانشناس روسی در حق تاریخ و باستانشناسی افغانستان روا داشته شود بردارم:
سپتمبر سال ۱۹۷۷ میلادی (عقرب ۱۳۵۶ ش.) بود که تیم باستانشناسان اتحاد شوروی جهت برسررساندن حفریات نوبتی ساحۀ دلبرجین تپۀ و تپه های دیگر دور و نزدیک آن که همه در ولسوالی دولت آباد ولایت بلخ موقعیت دارد بکابل و به دفتر انستیتوت باستانشناسی و حفظ آبدات تاریخی افغانستان رسیدند. من با سه تن دیگر: مرحوم محمد آصف شرقی؛ مرحوم عبدالرب که هر دو بترتیب از جملۀ فعالین جناح خلق و پرچم حزب دیموکراتیک خلق افغانستان برآمدند و محمد آجان از اعضای بی طرف انستیتوت ما، مؤظف شدیم تا هیأت مذکور را در جریان سفر به ساحه و کار حفریات همرایی و همکاری اداری و مسلکی نماییم. سفرما با موتر های جیپ که شوروی ها با خود از کشور شان آورده بودند صورت گرفت. طبق معمول ابتدا توقفی جهت انجام کار های اداری سفر ما به ولایت بلخ و مطلع ساختن مقام ولایت بلخ و مدیریت اطلاعات و کلتور آن ولاء داشتیم که بعد روانۀ علاقه داری نیچکۀ ولسوالی دولت آباد گردیدم که محل سکونت و نزدیک ساحۀ کار ما در دلبرجین تپه بود.
این اولین باری بود که من با تیم اتحاد جماهیرشوروی به ساحه می رفتم. تیم ما که بنام هیأت مشترک باستانشناسان افغان - شوروی یاد می شد برای سکونت شان در یک قریه از مربوطات علاقه داری نیچکه که به فاصلۀ تقریباً پنج کیلو متر از شهرک دلبرجین تپه قرار داشت، یک حویلی را که به سبک معماری محلی دو منزل داشت به کرایه گرفته بود که همۀ ما در آن سکونت اختیار کردیم. آثاریکه در جریان حفریات سالهای قبل از ساحات و تپه های مختلف توسط تیم مذکور کشف گریده همه در اطاق های منزل اول همین حویلی گدام گردیده بود تا اینکه بعد از اکمال کار سجل علمی آن به موزیم ملی افغانستان در کابل تسلیم داده شود.
رئیس و معاون تیم باستانشناسان اتحاد شوروی بترتیب خانم کرولکیکووا و داکتر ویکتور سریاندی متخصص دورۀ برونز از ماسکو، بودند. در جریان چند هفته کار مشترک، همه اعضا با هم آشنا شدیم. تقریباً سه هفته از کار ما در ساحۀ دلبرجین تپه و التن تپه گذشته بود که شخص داکتر سریاندی از میان ما چهار تن عضوی افغان تیم، از من خواهش کرد تا با وی در سجل؛ بردن به کابل و تسلیم دادن آثار دیپو های مذکور به موزیم ملی افغانستان همکاری کنم. من با عشق فراوانی خواهش وی را پذیرفتم تا اگر خدمتی در نجات دادن این همه آثار که در معرض پوسیدگی و فرسایش قرا داشت انجام داده بتوانم. وقتی همه اعضای تیم به ساحه می رفتند من و سریاندی آثار متذکره را از روی لستی که وی قبلاً به روسی سجل کرده بود، یک بیک در یک لست تازۀ به زبان فارسی سجل و همه را پکنگ و آمادۀ تسلیم دادن به موزیم نمودیم. چند روز بعد از انجام کار سجل آثار مذکور، داکتر سریاندی بمن گفت که هر دو، به زودی عازم شهر شبرغان می شویم و حفریات دور سوم طلا تپه را شروع می کنیم. روز دیگر، ما آمادۀ رفتن به شبرغان شدیم. داکتر سریاندی یک نفر دیگر از باستانشناسان تیم ما را که ملقب به ( تیرکش ) و از ترکمنستان شوروی بود نیز با خود گرفت. ( عکس شماره ۲ ) که هر سه تن با دریور افغانی تیم، محترم قادر که از باشندگان شهر مزارشریف بود و از همان ابتدای آمدن تیم روسی به ولایت بلخ، بحیث دریور با آنها کار می کرد، جمله چهار تن با یک موتر جیپ روسی غازم شهر شبرغان ( مرکز ولایت جوزجان) شدیم و در یک تعمیر بلند منزل که در آن فامیل های کارمندان روسی مقیم شبرغان زندگی داشتند سکونت اختیار کردیم که این تعمیر از ساحۀ طلاتپه که محل کار ما بود در حدود چهار کیلو متر فاصله داشت.
شناسایی طلا تپه و آغاز حفریات در آن:
در سال ۱۹۶۹ م. برای اولین بار باستانشناسان اتحادشوروی با امضأ قرار داد رسمی بین افغنستان و اتحادشوروی، امتیاز حفریات و تحقیقات باستانشناسی صفحات جنوب دریای آمو یعنی صفحات شمال افغانستان را کسب نمودند.
چون ساحات عصر برونز این منطقه مطالعه نشده بود لذا در همان سال، ایشان به سروی ساحات عصر برونز منطقه پرداختند که در نتیجه تپه های مربوط به عصر برونز در شرق آقچه یعنی دشلی و فاروق آباد، دولت آباد و در دشت های میان اندخوی و میمنه شناسایی گردید که تپه یی هم در مدخل شهر شبرغان در سمت راست و به فاصلۀ کمی از شاهراۀ مزار شریف - شبرغان که بین مردم به طلاتپه شهرت داشت مربوط به همین عصر برونز شناسایی و در همان سال اول مورد کاوش قرار داده شد که بدون شک، نام (طلا تپه) که خود نشان دهندۀ موجودیت طلا در تپه میباشد دلیل عمده علاقمندی شوروی ها به طلا تپه بحیث اولین ساحۀ مورد کاوش شان شده بود که این امر حدس و گمان های زیادی را برای بدست آوردن آثار طلایی صفحات شمال افغانستان توسط شوروی ها نیز بمیان آورده می تواند.
بدین ترتیب می بینیم که طلا تپه اولین ساحۀ بود در افغانستان که توسط شوروی ها مورد کاوش قرار گرفت و این حفریات اولین دور حفریات طلا تپه میباشد که در سال ۱۹۶۹ م. انجام پذیرفت.
حفریات دور دوم طلاتپه در سال ۱۹۷۱ م. بسر می رسد. حفریات دور سوم، همین حفریاتی سال ۱۹۷۷ م. است که من در آن اشتراک داشتم. حفریات دور چهارم که در سال ۱۹۷۸ م. انجام پذیرفت، حفریاتی میباشد که مانند دور اول و دوم در قسمت بالایی طلا تپه انجام پذیرفت که طی آن بتعداد هفت قبر شاه دخت ها و شهزاده های کوشانی که اجسادهمۀ آنها با زیورات، البسۀ مزئین به طلا کاری و اشیای دیگر طلایی دفن شده بود کشف می گردد. از هفت قبر مذکور شش آنرا باز کردند. معلوم نیست که روی کدام علت یک قبر آنرا برای دور پنجم حفریات (سال ۱۹۷۹ م.) موکول نمودند که تیم اتحاد شوروی بعلت تشدید جنگ تا کنون به افغانستان آمده نتوانست و قبر مذکور نیز توسط غارت گران به یغما و تمام خاک تپۀ مذکور به توبره برده شد و چیزی از آن بجا نماند.
در روز اولی که طلاتپه را دیدم نیمی باقیمانده از یک تپه یی نسبتآ هموارباستانی مدور شکلی بود که به ارتفاع تخمینی اعظمی از سطح اراضی همجوار سه متر به نظر می رسید. قطر تپۀ دایروی مذکور در سطح زمین تقریبا صد متر و در بلند ترین سطح که به شکل صفحه هموار می نمود تقریباً به پنجاه متر می رسید.
درجریان حفریات دور اول و دوم (۱۹۶۹ و ۱۹۷۱ م.) تقریباً نصف تپۀ مذکور کاملاً خاک برداری و از میان برداشته شده بود که صاحبان اراضی همجوار، زمین هموار شدۀ تپه را یکجا با اراضی همجوار، کتان و یا پنبه زرع نموده بودند. مرحوم حبیب اعظمی عضوی انستیتوت باستانشناسی افغانستان که محتملاً در دورۀ اول و دوم حفریات طلا تپه با داکتر سریاندی یکجا کار کرده است در مضمونی زیر نام : « طلا تپه یا گنجینۀ مدفون در آساپوره گان» که در شمارۀ اول مجلۀ باستانشناسی افغانستان به نشر رسیده است می نویسد که در سال ۱۹۷۱ م. منسوبین لوای قوای کار اردوی افغانستان قسمت بیشتر خاک طلا تپه را برداشته و حین کار احداث و اسفلت شاهراۀ مزار شریف - شبرغان بروی سرک هموار نموده اند. در سال ۱۹۷۷ م. چند اطاق از خشت خام در فاصلۀ تقریبی صد متر از طلا تپه در کنار راست شاهراۀ مزارشریف - شبرغان هنوز هم آباد بود که ساکنین آن همه منسوبین قوای کار بودند. باید افزود که مسولیت حفاظت طلا تپه بعد از حفریات سال ۱۹۶۹ م. رسماً به مدیریت اطلاعات وکلتور وقت ولایت جوزجان تعلق می گرفت. مدیریت مذکور آن مسولیت را به منسوبین قوای کار مقیم در نزدیکی های محل طلا تپه محول کرده بودند. چنانچه من شخصاً در شروع و در ختم کار حفریات دور سوم طلا تپه، نیز مقام مدیریت اطلاعات و کلتور ولایت جوزجان را در جریان قرار داده بودم تا د ر حفاظت ساحه کوشا باشند. معلوم نیست که منسوبین قوای کار، این خاک برداری را بمنظور بدست آوردن آثار طلایی باستانی طلا تپه قصداً انجام داده بودند و یا از روی غفلت و بی خبری.
جریان حفریات دور سوم طلا تپه و نتیجۀ آن حفریات:
در همین دور سوم حفریات که من نگارنده درآن اشتراک داشتم، به هدایت داکتر سریاندی، نصف باقیماندۀ بلندی تپه بحال خود رها گردید و کار کندو کاو در همان قسمتی که طی دور اول و دوم حفریات انجام داده شده بود بطرف عمق زمین ادامه یافت. ( عکس نمره
۴)
ما کار حفریات را بطرف پایین پیش بردیم تا اینکه درعمق نه (۹) متری از سطح زمین شبرغان، به سطح زمین عصر برونز شبرغان رسیدیم و آشکار گردید که در اواخر عصر برونز و اوایل عصر آهن ( اواخر هزارۀ دوم و اوایل هزارۀ اول قبل از میلاد) آتشکده یی بر بالای صفحه و یا سکوی بارتفاع شش متر که سکوی مذکور از خشت های خشک شده در آفتاب احداث شده بنا گردیده بود که سکو و یا پلتفورم مذکور خود بر بالای یک تپۀ طبیعی به ارتفاع دو متر از سطح زمین عصر برونز شبرغان قرار داشت.
در جریان حفریات به جز از تهداب های ستون پایه ها و دیوار های پخسی؛ یک تبر سنگی؛ چند پارچه تیکر سرخ رنگ ضخیم و خاکستر سوخته از آتش سوزی کدام اثر قابل انتقال مهمی دیگری بدست نیامد
بعد ها در قرن ششم قبل از میلاد هخامنشیان به روی خرابه های این معبد قدیم باختری شبرغان، معبد دیگر آتش پرستی مستطیل شکلی که دارای دیوار های عریض و دو هال ستون پایه دار در وسط اش بود آباد کردند و آنرا با حویلی مستطیلی از دیوار های تدافعی دارای برج های مدور احاطه نمودند.
زمانیکه یونانی ها در حوالی ۳۲۰ قبل از میلاد به محل رسیدند در شهرک ایمشک تپه که در تقریباً نیم کیلو متری شمال طلاتپه موقعیت دارد مسکن گزین شدند. یونانیان مذکور معبد اتش پرستی عصر هخامنشی طلاتپه را آتش زدند که از آن ببعد طلاتپه بصورت یک تپۀ مخروبۀ متروک در آمد.
حینیکه کوشانیان در اوایل قرن اول میلادی به محل رسیدند و شهرک ایمشک تپه را از دست یونانی ها تسخیر و خود در آن اقامت اختیار کردند ازطلا تپه که در آن وقت بشکل یک تپۀ کاملاً متروکی در آمده بود بحیث قربستان خود استفاده نمودند. زیرا تپۀ مذکور بنابر نزدیکی موقعیت اش به شهرک ایمشک تپه که د ر ساحۀ دید و نظارت باشندگان ایمشک شهر یا ایمشک تپه قرار گرفته می توانست و باشندگان ایمشک شهر یا ایشمک تپه بخوبی ازقبور مردگان شان که همه با مقدار زیاد زیورات، جواهرات و اشیای طلایی دیگر دفن می شد در این تپه مراقبت کرده می توانستند، محل مناسبی نسبت هر ساحۀ دیگر، برای مدفون نمودن مردگان شان بوده می توانست. کوشانیان مذکور،مرده های شان را بطور مخفی از طرف شب در بین دیوار های ضخیم همان معبد آتش پرستی عصر هخامنشیان که ساختمان مستطیل شکل بزرگی را داشت مدفون می نمودند. باین ترتیب مراتب کرونولوژیک لیر های کلتوری طلا تپه روشن شد و معلوم گردید که در ارتفاع ۱۴ متر از بلندترین نقطۀ تپه تا سطح زمین عصر برونز، بقایای چهار تمدن: کوشانی، یونانوباختری، هخامنشی و برونز از بالا به پایین روی هم در طلا تپه قرار دارد.
چگونگی رخ داد حادثه:
تقریباً یک ماه از حفریات تیم ما در طلاتپه گشته بود و کار حفریات در همان عمق نهُ (۹) متری وسعت یافته می رفت که یک روز داکتر سریاندی برای من هدایت داد تا بر فراز قسمت بالایی تپه که تیم ما هیچ کاری در آن قسمت انجام نه داده بود، یک سانداژ (قطعه زمین محدودی که امتحانی در یک ساحۀ باستانی کنده می شود) به طول دو متر و عرض یک متر و بیست سانتی درست به طول و عرض یک قبر معمولی انسان بیاندازم یا بکنم که عمق آن از بیست سانتی متر زیاد نباشد. وقتی سانداژ مذکور به عمق بیست سانتی متر رسید، داکتر سریاندی دستم را گرفت و گفت که کافی است و کار کندن کاری سانداژ مذکور را پایان یافته اعلان کرد. چندین بار دلم خواست تا به کند و کاو عمق آن سانداژ بپردازم و عمیق تر بروم. لیکن هر باری که با بیل و یا کلنگ به سانداژ مذکور نزدیک می شدم، داکتر سریاندی برسرم چیغ می زد و جداً مانع کارم می شد. در آنوقت نزد من سوالات زیادی خلق شده بود که چرا به کندن عمیق تر سانداژ مذکور اجازه نمی دهد و منظور از کندن و رها کردن سانداژ در بالای تپه چه میباشد. چیزی که مرا بیشتر از همه به این سانداژ متوجه ساخته بود، همانا سخت بودن بسیار زیاد زمین آن و نبودن تیکر، استخوان، سنگ پارچه، ذغال، خاکستر در ساحۀ سانداژ مذکور بود که بوضاحت تمام از یک دیوار و یا صفحۀ خشتی محکمی نمایندگی میکرد. دیوار ها و یا صفحه های که ساخته می شود همه عاری از همچو اشیای اضافی میباشد.
این سانداژ زمانی کنده شد که چند روزی بیش به عید نمانده بود. یک شب پیش از رسیدن عید داکتر سریاندی به اطاقم آمد و مقدار پول درحدود یک هزار افغانی را برایم پیش کرد و گفت که پس فردا عید است، با این پول می توانی بکابل نزد فامیل ات بروی و بعد از سپری نمودن عید دوباره بدون اینکه کسی بداند برگردی.
در جریان کار در طلا تپه من و قادر- دریور تیم ما - بسیار با هم دوست شدیم که قادر از راز کندن قبر ها توسط سریاندی برایم قصه ها می کرد و می گفت که داکتر سریاندی در روز های رخصتی با بیل و کلنگ در موتر جیپ خود به دشت ها تنها می رود و چون در شناخت قبر های قدیمی مهارت دارد قبر های مذکور را می شگافد. من با آگاهی از شخصیت داکتر سریاندی که محترم قادر برایم قصه کرده بود و اینکه سانداژ مذکور را نگذاشت که پوره باز کنم از دادن پول و اینکه مرا به کابل می فرستد و در حق من مهربان شده است، بالای شخص داکتر سریاندی مشکوک شدم و گرفتن پول و رفتن بکابل را جداً رد کردم. رفتن من بکابل در زور های عید تعین شده بود که کار حفریات در ساحۀ طلا تپه متوقف می بود و زمینه برای انجام هر کاری پنهانی مساعد تر. وقتی برای داکتر سریاندی گفتم که من در قبال تو و تیم ما و حفریات ساحۀ طلا تپه بحیث نمایندۀ دولت افغانستان مسولیت دارم بسیار برافراشته شد و گفت که این ساحات همه بخشی از خاک های اتحاد شوروی است و عسکر افغانستان حق ندارد که پایش را در این منطقه بگذارد. حتی برایم گفت که در اینجا من ترا نگهداری می کنم نه تو مرا. من طوری دعوی را با وی ادامه دادم که غیر مستقیم برایش فهمانده می رفتم که بالایش مشکوکم و نمی توانم وی را رها کنم. از این سبب از اصرار زیاد به رفتن من بکابل صرف نظر کرد.
روز های آخر ماۀ قوس شد و برف باریدن گرفت.آنعده از اعضای تیم ما که در ساحۀ دلبرجین تپه کار می کردند به استثنای خانم کرولکیکووا که با ما در شبرغان پیوست متباقی همه کار را ختم کردند و بکابل برگشتند. اما کار در طلاتپه تا روز های اول ماۀ جدی ادامه یافت تا اینکه بنا بر شدت سردی هوا، کار را توقف دادیم وعازم نیچکه شدیم تا آثار دیپو های آن جا را که سجل و پکنگ شده بود گرفته با خود بکابل ببریم.
چند روز مختصری در نیچکه ماندیم تا آثار را در دو لاری خاک بری که از خود روس ها بود جا بجا کردیم و سپس بطرف کابل حرکت نمودیم. در کابل دو لاری آثا ر مذکور را در داخل حویلی تعمیر انستیتوت باستانشناسی افغانستان واقع دارالامان توقف دادیم که فردای آن من به تنهایی کار تسلیم دهی همه آثار مذکور به موزیم را آغاز کردم.
در هفتم ثور سال بعد یعنی ۱۳۵۷ ش. - ۱۹۷۸ م. کودتای ثور رخ داد و ورق تاریخ دور خورد. در این سال ۱۹۷۸ م. ۱۳۵۷ ش. تیم باستانشناسان اتحادشوروی دوباره جهت به سر رساندن حفریات نوبتی شان بکابل آمدند که مانند سال قبل چهار تن از اعضای انستیتوت ما جهت رفتن با ایشان به ساحۀ حفریات تعین شدند که من در جملۀ آنها نبودم. سه تن از این چهار تن، همان اشخاص سال قبل بودند ولی بعوض من یک نفر از فارغان صنف دوازدهم مکاتب عمومی کابل که باساس شناخت حزبی اش توانسته بود تازه در انستیتوت شامل شود تعین گردیده بود.
این هیأت، دور چهارم حفریات طلا تپه را که از تاریخ سوم عقرب الی شانزدهم حوت همین سال ۱۹۷۸م. - ۱۳۵۷ ش. ادامه پیدا کرد پیش برد و چون جای دیگری برای ادامۀ کار حفریات در تپۀ مذکور باقی نمانده بود ناچار قسمت باقیماندۀ بالایی تپه را مورد کاوش خود قرار داد که در نتیجه بر اثر حفر بیشتر همان سانداژی که من انداخته بودم قبر پر از زیورات و دیگر آشیا و تزئینات طلایی کشف گردید ومعلوم شد که داکتر سریاندی موقعیت قبر و مهم بودن آثار داخل آن را در دور سوم حفریات ۱۹۷۷ م. می دانست و تلاش خود را کرده بود که خود را برای گرفتن آثار داخل آن با کندن سانداژ به روی آن نزدیک بسازد و در فرصت مناسبی بتواند با یک کار کوتاه مدت ضربتی، آثار داخل قبر مذکور را به آسانی بدست آورد و کسی از راز وی چیزی نفهمد. این خود نشان دهندۀ آن است که قبوری از این نوع در نصف دیگر تپه که در سال های ۱۹۶۹ و ۱۹۷۱ م. حفریات گردیده نیز وجود داشته است که از آن اثری و خبری در راپور های داده شده از طرف تیم اتحادشوروی دیده نمی شود و همه چیز در مورد گنگ می نماید. مشهور شدن تپه بنام (طلا تپه) خود نشان می دهد که آثار طلایی از سایر قسمت های تپه نیز بدست مردم رسیده بود که نام تپۀ مذکور را به طلا تپه مسمی کرده بودند ولی طی حفریات سیستماتیک علمی سالهای ۱۹۶۹ و ۱۹۷۱ م . که در سطح بالایی تپه انجام داده شده است هیچ اثر طلایی از ساحۀ طلا تپه بدست نمی آید. چرا؟؟؟
 

پایان

 



عکس نمره ۱ - داکتر سریاندی شخص دوم از راست در قطار اول با مو و بروت های سفید رنگ. این عکس زمانی را نشان می دهد که آثار مخفی ساخته شدۀ موزیم ملی افغانستان از زیر زمینی های بانک مرکزی افغانستان در سال ۲۰۰۴ م. برملا ساخته شد و داکتر سریاندی جهت همکاری در کار سجل مجدد آثار طلا تپه بکابل خواسته شده بود.




عکس نمره ۲ - نگارنده طرف چپ و باستانشناس ترکمنستانی ملقب به تیرَکش طرف راست که هر دو در دور سوم حفریات طلا تپه (۱۹۷۷ م.) با داکتر سریاندی یکجا اشتراک داشتیم. این عکس در همان سال ۱۹۷۷ م. در ساحۀ  طلا تپه گرفته شده است.



عکس نمره  ۳ - محترم قادر باشندۀ شهر مزار شریف دریور تیم باستانشناسان افغان - شوروی طرف راست با نگارنده. سال ۱۹۷۷ م. ساحۀ طلا تپۀ شبرغان


عکس نمره ۴ - نگارنده حین حفریات ساحۀ طلا تپه در سال ۱۹۷۷ م.این عکس نشان می دهد که ما اصل بلندی تپه را رها کرده بطرف عمق زمین، پایین می رفتیم.
 

 
 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۲۰۱          سال نهــــــــــم                      میزان    ۱۳۹۲                اول اکتوبر   ۲۰۱۳